پنجشنبه ۱ آذر
کان بد اخشانی شعری از طوبی آهنگران
از دفتر دفتر شعر طوبی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۰۴ شماره ثبت ۱۳۱۶۸۱
بازدید : ۱۰۹ | نظرات : ۲۵
|
آخرین اشعار ناب طوبی آهنگران
|
این کان بداخشانی که زادگاه منست
سلسبیل تا سلسبیل از ارکان منست
این سر زمین با نام بلند ایران منست
دراین بارگاه اولین بنیان خدا ونددر قلب من است
همه دانند همه ی عشق و ایثار منست
چهره غمگین مردمش بر همه گان اشنا ست
آن قدَر اشناست
که اشتبا هرگر با چهره ای نخواهی گرفت
سیمای جوانی یش جزاب و دل ربا ست
انقدر جوانی و زیبایی دارد که به شگفتی خوانیش
با گذشته ای شگفت و در اینده ای شگفت دست در دست شهامت شهید پرورست است
از پهلوانانی و راد مرد ان تاریخ ساز گرفته
وجوانانی سلحشور سینه به سینه بردشمن صف کشیده
چشم کینه توزان را به تمع از خودبریده
واو در خود شاعر پروریده است
که از دهانشان شهد و شکر می ریزد
و کنجهایی از ادبیات کهن را دارا ست
و قلم هایی که در تاریخ می درخشد
هرگز کشوری به این همه زوق سلیقه
و معدن انسانی جادویی ساخته شده ندیده اید
که جایی انسانهایی به این شریفی و با تمدنی شرافتمند در خود ندیده است
مردمی صبور و رنج کشیده سا ز گار در روزگار خودکه بر اندوه خندید باشد
و به مصیبت صبور باشد
اشکی که در اعماق چشمان خشکید دارد
از بی توجهی دولت مردانش در طول تاریخ تا بحال است
آنگونه که می بینم پیرانش همیشه در تلاش برای ساختنش هستند
دشمن تا توانسته با او دشمنی کرده است
و نتوانسته شایستگی را از این مردم بگیرد
و چشم بر محبت مردم بیگانه بسته دارد
وز پیش دانسته که درانتها باید به خود متکی باشد
هم صحبتی با دیگران جز به زحمت چیزی ایدش نبوده است
و بر دری نخواهد کوفت چون درنخست خصلت بزرگ منشی در وجود خود داشته است
چیزی جز داشته های خود نخواهد گرفت
از ثروت همسایه گان چشم بسته است
ونور را در درون شقایق های خودودر وجود جوانان کمر بسته اش می جوید
ودانست که کنارایوان خودباید نشست
و از زخائر و معدنهای خود استخراج کرد جزغناعت واحترام به هم نوع حاصلی بهتر نیست
در اسمان او ستارسهیل همیشه هویدا خواهد بود
مرغ حق بر بام او نقمه ی داوری خواهد خواند
ودردشتها حیوانات وحشی ارامتر خواهند بود
بیاییم به بام اندیشه بنشینیم و کمی تفکر
تا از خود گفته باشیم و از خود نوشته باشیم
گیرم که این سر زمین بی باران باشد
و درختانش بی اشتیاق ز میوه دادن
نگذاریم حسرت به دلمان بماند
و میراث را برای اینده گان پاس بداریم
این سر زمین ویرانه نیست
ویرانه ذهن ما است
دیدم کشور ادیبان را به زندان تعبیر می کنند
گلبانگ آزاد ی که از سینه ها بر می خیزد درنطفه خفه می کنند
اگربه بلوغ خورشید و زایش زمین فکر کنیم
به معجزه جرعت می رسیم
وشب تاریک روشن خواهیم کرد
ودر اینجا چله نشین معجزه نباشیم
باور دارم انسان اگر بخواهد معجزه می کند
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زنده باد ایران