سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        آواز

        شعری از

        مجیدنیکی سبکبار

        از دفتر شمس و تبریزی نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۳ شهريور ۱۴۰۲ ۱۷:۱۵ شماره ثبت ۱۲۳۱۴۰
          بازدید : ۳۱۶۷   |    نظرات : ۱۸۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        صدای ارسالی شاعر:
        آواز
        از من بگذر کمتر بر ما جایی در این عالم جو
        آن سو تر از چشم اندازت گشتم غایب ردّی کو
        نوشت مستی، باشد شیرین خندیدن ها بر کامت
        رو دلداری شاید یابی روشن گرداند شامت
        خش خش از هر برگی بشنو آوازم را در گوشت
        خواند سازد همچون عاشق دور از دلبر مدهوشت
        طوفان پیچد طومارم را،  دستی یاران!  از هستی
        ریزد از سر تا پاهایم سنگ از بالا تا  پستی
        بشکوفد گل یا نشکوفد خشکد بر لب لبخندم
        رفتم بی کس دستم خالی  تا بارم را بر بندم
        خواهی تا من سر بر دوشت باری دیگر بگذارم
        شادی آرد این خواهش گر بردوشم  سر پندارم
        دادی قوتم در دنیایت بستی راهم پی در پی
        کردی نهیم از هر چیزی زین حسرت شد عمرم طی
        بنگر هستم  دارا تر از هر کس در این حزن آباد
        ترس از مرگم میلی بر کس شوری در دل رفت ازیاد
        عمری با تو با اطرافم قدرم کم تر از ارزن
        مرگم یک آن پر شد نامم در هرکو در هر برزن
        برفت بر سر مسروری از هر به به از هر چه چه
        خواندم بر تو آوازم را رو خوان با آن شو فربه
        شمسم هر دم آری نامم دوزی چشمانت پایین
        سوزم سازم مهرت ورزم گردی ماهم نیک آیین
         
        پ.ن.
        این سروده از زبان فاطمه است. همه انگیزش و ابتکار اعلام شده نیز از «او» ی  زنده و پویا در ذهن من برخاسته است، و ادامه دار می باشد. همان شمسی که در دفتر « شمس و تبریزی » سروری می کند. پس از طرف او :
        تولد «  عروض مدرن »  را اعلام می کنم  . مختصاتی که برای این زایش فعلا می توانم بشمارم به قرار زیر است:
        1. همه ارزش های هنری، قالب های وزنی، و حتی چینش های خاصی که به نام بحور در عروض سنتی و متعاقب آن عروض جدید معرفی شده و پایه کار استادان شعر و سخن قرار گرفته اند، به اعتبار و ارزش خودشان باقی بوده و چیزی از قدر آن ها کم نمی شود.
        2. « افاعیل» یا « ارکان عروضی» را صرفا به عنوان حاملان و ضابطان چینش های هجايي خاص یا « بحور» می توان و باید ارج گذاشت، اما تنها و تنها در این حد و نه بیشتر. چرا که این ارکان هیچ نقشی در ایجاد و کشف و کیفیت این چینش ها نداشته و صرفا بخاطر محدویت های علمی و فنی گذشتگان مان از این وسایل استفاده شده است.
        3. زمان آن فرا رسیده است که با قاطعیت تمام ارکان عروضی با احترام و تکریم بازنشسته شده و جای خودشان را به کد گذاری دیجیتال یا باینری ( مبنای شمارش دودویی ) و هگزادسی مال ( یا مبنای شمارش 16 تایی) بدهند، که به آسانی و سهولت قادر به ثبت ، نگهداری، یادآوری و ضبط انواع چینش هجاهای کوتاه ( 0 ) و بلند ( 1 ) می باشند.
        4. در این سروده به نام « آواز » که از جانب فاطمه بر زبان جاری شده است به افسانۀ « ناشدنی های عروضی » پایان داده شده و قابلیت های وزنی زبان فارسی و هر زبان دیگری را تا بینهایت معرفی کرده است. اسم این بحر را که همگی از هجاهای بلند بوده و بدون دراز کردن دست نیاز به سوی  اختیارات شاعری خلق شده است « بحر البحور » می گذارم تا توجه ها را به قدرت و زایندگی آن جلب نمایم. از این بحر می توان بحر ها و نتایج فراوانی را استخراج کرد که در مباحث، و سروده های بعدی به آن خواهم پرداخت.
        5. با جسارت و یک روحیه جانبدارانه، به عنوان کسی که تقریبا فارسی را زبان مادری خودم می دانم، اعلام می کنم که محدوده مصوت های زبان فارسی به سه بلند و سه کوتاه خلاصه نشده و حداقل در این مرحله شش کوتاه و سه بلند مسجل می باشد و هنوز هم امکان گسترش وجود دارد و ما باید سد های مصنوعی را از پیش پای زبان فارسی برداریم. سه مصوت « ای » ، « او »  و « ا » که قبلا بصورت بلند شناخته می شدند، نوع کوتاه آن ها نیز در زبان محاوره ای و آهسته آهسته واژه های نوشتاری گسترش پیدا می کند که ما باید راه ورود آن ها را به شعر و داخل وزن بپذیریم و هموار کنیم. مانند :                      کوچولو، کوفته تبریزی، کوتوله برای « او »                                                            میترا ، دیجیتال، ریخته گر و بسیاری از نام های اشخاص اعم خارجی یا داخلی برای«ای»                                                                                                      - آبادان، شالاخو، ملوان، شکلات برای « ا »
        6. در انتخاب وزن شعر، بدون این که شاعر به ذهن خودش فشار بیاورد، یا حتما خودش را مقید به تقلید از وزن های پربسامد گذشته کند، کافی است به سخن دل خویش و به لحن و وزنی که دوست دارد تمرکز کند. حتی اگر یک جمله نثر ساده باشد. بعد کدهای چینش هجاهای کوتاه و بلند را تعیین کرده و بقیه مصاریع را با رعایت قافیه و ردیف و سایر اصول قالب های گوناگون بسراید. همین و به همین سادگی. همه ارکان و زحافات مربوط به آن ها کنار گذاشته می شوند. مگر از روی عادت و تعصب.
        به عنوان مثال : وزن « آواز» عبارتست از :
        1111 1111 1111 111 با استفاده از کدهای دیجیتال یا باینری یا دودوئی
        و
         7FFF با استفاده ار کدهای هگزادسی مال یا مبنای 16 تایی
        که با آرایش هیچ بحر ارکانی سازگار نیست و قضاوت وزنی و زیبایی و مطبوعی آن به گوش های خوانندگان سپرده می شود. من خودم یکی از آن ها هستم و به غایت این وزن را دوست دارم و با آهنگ آن قادرم دیوانی را تدارک ببینم.
        هر ماشین حسابی در سیستم های کامپیوتری با انتخاب گزینه Programmer  این تبدیلات را در اختیار همگان می گذارند و توضیحات ریاضی بسیار ساده آن را در مباحثی جداگانه به عرض خواهم رسانید، تا هر دانش آموز راهنمایی تحصیلی قادر به درک و استفاده از آن باشد.
        1. در اعلام ظهور « عروض مدرن » هیچگونه ادعایی برای اولین بودن در تمامی جوانب موضوع وجود ندارد، بلکه بر عکس خودم را مدیون نواندیشی ها و نوآوری های همه کسانی که در این عرصه قلم زده اند می دانم.
        2. سه شخصیت شاخص و نواندیش در این زمینه جناب شادروان دکتر نجفی، دانشمند کم نظیر جناب دکتر سیروس شمیسا، و دانشمند جوانی که ما امیدها به تحقیقات و تطورات ایشان بسته ایم جناب دکتر طبیب زاده ، مرجع و مبداء مهمی از ( نه همۀ ) آموزه هایم بوده و اگر جسارتی از باب گذاشتن گام خودم بیرون از دایره ای که این بزرگواران ترسیم کرده اند به خرج داده ام باز هم از تشجیعی بوده که از خود آنان و سایر منابع تحصیلی و تحقیقی خودم برگرفته ام. همچنین لازم به ذکر است که قبل از من در این وزن سراسر مصوت بلند جناب روح اله سلیمی شعری در زبان آذری سروده بودند که بموقع بنده آن را ندا داده بودم.
        3. در مورد نگرانی از مطبوع بودن یا نبودن وزن ها، در حد یک فرضیه اعلام می کنم که این حالت تا حدود زیادی به لحن،  نحو ( syntax )، جمله پردازی و نوع آرایشی که گوینده به کلام خودش می بخشد وابسته می باشد. نباید فراموش کرد که بعد از انتخاب یک وزن خاص شاعر می تواند به هزاران لحن، نحو و سبک سخن بگوید و هر کدام آن ها به یک آهنگ و احساس و نوای خاصی متمایل باشد. اینجاست که باید به آرایش پاره گفتارها، عبارت ها، جملات ناقص و گروه های نحوی عطف توجه صورت بگیرد. وزن همه جا وجود دارد. یک سخنران با مکث ها، تأکیدها، سرآغازها، و پایان ها به سخنان خودش حالت و مطبوعیت می بخشد. همه چیز چینش کور هجاهای بلند و کوتاه نیست. فرضیه بنده اینست که شاعر می تواند تأثیر گذار اصلی مطبوع بودن باشد حتی در وزنی که به حالت لخت و بدون کلامش مطبوع به نظر نرسد. این را نه در حرف باید در عمل و سرایش اثبات کنیم.                                                           « آواز» نمونه زنده آنست. تکرار پانزده بار « تَن»  با یک حالت، آیا مطبوع و خوشایند است؟ حتما خواهید گفت نه. اما من می گویم اگر همین « تن تن تن تن تن تن تن تن تن . . . .» ها را با الحان و تأکیدات و بالا و پایین های موسیقیایی ادا کنید آنوقت خواهید دید که مطبوع و آهنگین می شوند. این خاصیت را بیشتر از آن که سیستم گویایی انسان داشته باشد سیستم شنوایی نیز دارد. امتحان کنید. به یک صدای کاملا یکنواخت گوش دهید بعد از مرحله ای با شما صحبت خواهد کرد. این هر دو در ایجاد مطبوع بودن اشعار موزون و بطور کلی در گفتار انسان مؤثر هستند.
        با احترام و ادب تقدیم می کنم. آماده شنیدن و خواندن هر گونه نقد، انتقاد و پرخاشی هستم. اما توصیه می کنم که به حس و دانش خودتان رجوع کنید و هرگز پیش داوری خودتان را برای ارزیابی ندایی که به گوشتان می رسد مبنای کار قرار ندهید. مباحث علمی سئوال و جواب های علمی دارد و بس.
        متشکرم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۸۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        مجیدنیکی سبکبار

        ،

        سید محمدرضا لاهیجی

        ،

        سید هادی محمدی

        ،

        محمد اکرمی (خسرو)

        ،

        علی نظری سرمازه

        ،

        محمدرضا آزادبخت

        ،

        محمدهادی زارع(سلام)

        ،

        جواد کاظمی نیک

        ،

        راضیه خضری

        ،

        زهره دهقانی ( شادی)

        ،

        محمد محمدنژاد(آشوب)

        ،

        فیروزه سمیعی

        ،

        نیما ابراهیمی

        ،

        احسان فلاح رمضانی

        ،

        شاهزاده خانوم

        ،

        فرشید به گزین

        ،

        افسانه پنام (مولد)

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        نرگس زند (آرامش)

        ،

        بی همراز

        ،

        یوسف ساعدموچشی

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        محمد فاضلی نژاد

        ،

        میلاد مددی

        ،

        معصومه خدابنده

        ،

        زهیر حاتمی

        ،

        مرضیه رضایی (رها)

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        ساسان نجفی

        ،

        علیرضا محمودی

        ،

        مینافیروز (غریبه آشنا )

        ،

        فریباایازی روزبهانی

        ،

        مهدی سالوند (مهدی)

        ،

        محمد باقر تسلی

        ،

        مهرداد عزیزیان

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        مهدي حسنلو

        ،

        طوبی آهنگران

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)

        ،

        محمدکریمی (پویا)

        ،

        محسن ابراهیمی اصل (غریب)

        ،

        علی معصومی

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        یدالله عوضپور آصف

        ،

        احمدی زاده(ملحق)

        ،

        افروز ابراهیمی

        ،

        حسن بذرگری(آیین نیشابوری)

        ،

        نیره صدری

        ،

        احسان کریمیان علی آبادی

        ،

        عارف افشاری (جاوید الف)

        ،

        فاطمه بهرامی

        ،

        پیام مفخم

        ،

        سید محمد علی سهیلی (سهیل)

        ،

        محمد عشقی

        ،

        مهدی عبدلی حسین آبادی

        ،

        علیرضا شفیعی

        ،

        شیما جریده (شین بانو)

        ،

        نیلوفر تیر

        ،

        بهروز دارابی

        ،

        هواجان جاویدان

        ،

        عبداله صدیق نیا

        ،

        سعید صادقی (بینا)

        ،

        ابراهیم آروین

        ،

        مریم محبوب

        ،

        محمد درویش زاده

        ،

        سعید غفاری

        ،

        سیده نسترن طالب زاده

        ،

        فاطمه گودرزی

        ،

        بهروز عسکرزاده

        ،

        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)

        ،

        ناهید افسری نژاد (رها)

        ،

        محمدرضا کریم پورآذر

        ،

        فاطمه مهری

        ،

        فاطمه گنجی

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        فریال امینا

        ،

        عنایت آذرکیش، آریو

        ،

        فریبرز رامیار

        ،

        مرتضی میرزادوست

        ،

        سیاوش آزاد

        ،

        اسرا جنامی

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۶:۳۴
        جناب سبک بار عزیز با سلام

        در تایید فرمایش جناب لاهیجی گرانمهر عرض میکنم
        واقعا خسته نشدید از این درجا زدن از این کار عبث و بی فایده
        جناب سبک بار بنده با شخص شما نه دشمنی دارم نه اصلا شما را می شناسم پس این نوشتار خطاب به شخص شما نیست به شعر شماست به نوشته ی شماست و گرنه آنقدر خود شما عزیز هستید که من در این جمع دست شما را می بوسم پای شما را می بوسم اما در مقابل شعر کوتاه نمی آیم.

        برادر عزیزم این کدها و صفر و یک ها قبل ها توسط خیلی ها استفاده شده و می شود اگر برای شما تازگی دارد بنده کارشناسی ارشد جنگ الکترونیک دارم و این کدها را خوب می شناسم خواهشا با ادبیات بازی نکنید
        وقتی می نویسید تولد عروض مدرن، حرف خیلی بزرگی است
        عده ای که برای شما نا آگاهانه استاد استاد می‌کنند شما را به اشتباه نیندازند من به جرات و با توجه به سابقه ی شاعری خودم می‌گویم شما نیاز به آموزش عروض دارید نه ادعای ابداع عروض نو
        الان واقفم که یک صفحه برای من مطلب خواهید نوشت و سفسطه پشت مغلطه اما تا ثریا هم مطلب بنویسید بنده قانع نمیشوم پس خودتان را اذیت نکنید
        آخر سر هم بگویم که نظر جناب لاهیجی را کاملا قبول دارم حالا عده ای از آب گل آلود ماهی نگیرند که لاهیجی حاشیه درست کرد و فلان و فلان
        درخواست نقد داده اید و ما هم نظر نوشتیم با شما هم دشمنی نداریم خواستید قبول کنید نخواستید اصلا نظر ما را حذف کنید قرار نیست کسی را به جرم اینکه در گذشته اتفاقی افتاده دهان ببندیم، اشعارش را سرقت کنیم و آن بیچاره از ترس اینکه حاشیه درست نشود حق خودش را هم نتواند مطالبه کند

        در همین اثری که فرستادید ده ها عیب چه از لحاظ نحوی و ساختاری مانند ضعف تالیف های مکرر و...
        و چه از نظر محتوایی وجود دارد

        نمونه ای عرض کنم

        شما (چه چه را با فربه) قافیه گرفته اید

        نظر دهخدا را ببینید

        لغت‌نامه دهخدا
        فربه . [ ف َ ب ِه ْ ] (ص ) چاق . سمین . شحیم . فربی . (یادداشت به خط مؤلف ). مقابل لاغر. (آنندراج ). پروار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). پرگوشت

        یا حسین بن علی
        سید هادی محمدی

        برای شادی روح همسر گرامی تان فاتحه مع الصلوات

        خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۹:۱۴
        سلام جناب لاهیجی بزرگوار صبح عالی بخیر

        اگر اجازه فرمایید مبحث را اینجا تمام کنیم چون من مطمن هستم جناب سبکبار گرامی با غوغاسالاری
        حرف خودشان را پیش می‌برند و نمی پسندم حتی ذره ای صفحه ی ایشان به حاشیه برود و استاد احمدی زاده مکدر شوند.

        ما نه برای مچ گیری بلکه برای دستگیری از آقای
        سبک بار معزز آمدیم اما قبول نمی‌کنند

        بقیه با خودشان و خدای شان

        ارادتمندم خندانک
        شاهزاده خانوم
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۰۷
        خیلی بامزه خوندید.. خندانک خندانک
        درود جناب سبکبار استاد بزرگوار خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۲۱
        سلام و درود
        شاهزاده خانوم گرامی
        تشکر از حضور و ابراز لطفتان
        موفق و مؤید باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۲۲:۰۴
        عرض ادب و احترام خدمت جناب سبکبارگرامی، جناب لاهیجی گرامی و جناب محمدی گرامی🌺🙏
        جناب سبکبار گرامی
        وزن شعر شما با
        فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع
        چه فرقی دارد؟
        ببینید جناب سبکبار عزیز
        با روش اعلامی شما که به تصدیق فرمایش جنابان لاهیجی و محمدی قبلا و هم اکنون هم مورد استفاده قرار گرفته و می‌گیرد، نمی‌شود وزن جدید اختراع کرد بزرگوار.
        چون تمامی اوزان تابع الگوهای هجایی کوتاه، بلند و کشیده هستند و آنها را به بی‌نهایت احتمال میشود کنار هم گذاشت و برایش فرمول نوشت.
        مثلا بنده الان یک وزن می‌سازم
        فع‌لن مفعولن مفاعیلن متفاعلن!
        خوب؟
        حالا این وزن را بنده اختراع کردم؟
        خیر
        بنده فقط یک الگوی هجایی نوشتم
        حالا می‌شود روی این الگوی هجایی شعر نوشت
        اگر می‌بینید وزنی شما می‌نویسید و بر فرض در گنجور شعری در این وزن موجود نیست دلیل بر اختراع یا اکتشاف من و شما و دیگران نیست.
        ۱ دلیل بیشتر ندارد
        آن وزن مطبوع نبوده و استفاده نشده
        مانند وزن اکنون شما
        در حد یکی دوبیت جالب است منتها بعد از ۲ بیت واقعا کسل‌کننده می‌شود
        ببینید عزیز
        بین ۱،۲،۳ ۴ ،۵،۶،۷،۸، ۹ نمیتوان عددی دیگر اختراع یا کشف کرد " به اعداد اعشاری اشاره نمی‌کنم"، هرچند یک عزیزی بین ۷ و ۸ عددی کشف کرد و اسمش را گذاشت باقرزاده! " اشاره به فیلم کمدی سن‌پترزبورگ"
        در واقع روشی که شما ارائه می‌کنید هیچ فرقی با نخ عروض و افاعیل ندارد و هیچ رجحانی بر عروض کلاسیک ندارد.
        از آنجایی که سایت محترم شعر ناب ، یک سایت پربازدید است و استادان بسیاری از بیرون سایت آنرا رصد میکنند ، وظیفه دانستم که این پیام را با تیک نقد ارسال کنم به یک دلیل مشخص
        اینکه یک کاربر محترم پستی ارسال میکند و مدیر ارجمند سایت آنرا تایید میکند دلیل بر همسو بودن با آن پست نیست
        صرفا دادن حق ابراز نظر و عقیده و هنر به تمام کاربران است.
        وگرنه هر کدام از ما کاربران پستی نامطلوب و بی‌کیفیت ارائه کنیم یا مطلبی خلاف واقع بنویسیم، یا ادعایی کنیم که خدایی ناکرده خلاف واقع باشد در واقع داریم در حق سایت محترم شعر ناب ظلم میکنیم عزیز
        وقتی شما به روشنی اعلام می‌کنید
        تولد عروض مدرن را اعلام میکنم....
        مقداری به این مهم توجه داشته باشید که همین یک جمله شما تا کنون ۵۵۰ بار خوانده شده و تعدادی از این خوانش‌ها از بیرون سایت است. توسط استادان داخل سایت خوانده شده، توسط کاربران و استادان خارج از سایت هم خوانده می‌شود یا از طریق خواننده‌ای به آنها منتقل می‌شود.
        ادعای خلاف واقع شما به اعتبار این محفل خدشه وارد میکند
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۰۷
        با سلام و درود و خوش آمد گویی به جناب عزیزیان
        و عرض ادب و احترام به نابیان عزیز
        و جلب توجه مدیریت محترم سایت
        جناب عزیزیان قبل از هر چیزی لازم می دانم به شما گوشزد کنم که اگر من مطلبی را در سایت شعر ناب قرار می دهم صرفا بخاطر احترام و علاقه ای است که به ساحت آن قائلم و تا زمانی که مرا به اجبار از آن بیرون نکنند شاعر و مطلب نویس آن خواهم بود و همه کوشش و توان من برای بالا رفتن احترام و شأن آن خواهد بود و دلیلش را همه شما مخصوصا مدیر محترم سایت و شاعران پیشکسوتی که مورد احترام بنده هستند می دانند و خوب هم می دانند. من همیشه اولین ارسالم را به شعر ناب می فرستم چون اولین سایتی هست که عطر و بوی گمشده ام را در آن یافته ام. پس شما و امثالتان که هیچ اعتباری به وفاداری و پایبندیتان به سایت شعر ناب وجود ندارد بیهوده و به دروغ سنگ آن را به سینه نزنید. اگر حرف و سخن من اشکالی داشته باشد مدیر سایت آنقدر توانایی و اختیار و صراحت دارد که خط بطلان روی آن کشیده و تأیید نکند یا عذر مرا بخواهد. در ثانی نوشته های من تنها در این سایت منتشر نمی شود و وقتی در همه جا تأیید می شود نشانه این است که عرفی و مربوط به موضوع و پذیرفتنی است و اگر نقد و ایرادی هم باشد دست و قلم مدیر و اعضایش باز است. متاسفانه باید بگویم که اعلامیه تولد « عروض مدرن » بنده نیست که دون شأن سایت شعر ناب است، بلکه این نظر سطح پایین و ملاحظه گرانه جنابعالی است که مقداری برای ذائقه عمومی دل آزار می باشد.
        و اما در مورد اصل مطلب، آنقدر هیجان زده بودید که پ.ن. را درست و دقیق نخوانده اید و من عین پاسخ شما را می آورم:
        « . . . در اعلام ظهور « عروض مدرن » هیچگونه ادعایی برای اولین بودن در تمامی جوانب موضوع وجود ندارد، بلکه بر عکس خودم را مدیون نواندیشی ها و نوآوری های همه کسانی که در این عرصه قلم زده اند می دانم.
        سه شخصیت شاخص و نواندیش در این زمینه جناب شادروان دکتر نجفی، دانشمند کم نظیر جناب دکتر سیروس شمیسا، و دانشمند جوانی که ما امیدها به تحقیقات و تطورات ایشان بسته ایم جناب دکتر طبیب زاده ، مرجع و مبداء مهمی از ( نه همۀ ) آموزه هایم بوده و اگر جسارتی از باب گذاشتن گام خودم بیرون از دایره ای که این بزرگواران ترسیم کرده اند به خرج داده ام باز هم از تشجیعی بوده که از خود آنان و سایر منابع تحصیلی و تحقیقی خودم برگرفته ام. همچنین لازم به ذکر است که قبل از من در این وزن سراسر هجای بلند جناب روح اله سلیمی شعری در زبان آذری سروده بودند که بموقع بنده آن را ندا داده بودم.
        . . . »
        پس می بینید که ادعایی بر اختراع وزن نیست، بلکه دقت در مختصات منحصر به فرد این وزن سراسر از هجاهای بلند است که اتفاقا در سایت های معتبر دیگری نمونه های بهتری نیز ارائه دادند و گفتند که مولانا نیز در این وزن سروده ای دارد.
        آنچه شما دلیل بر بی اعتبار بودن نتیجه بررسی و تحقیق بنده می آورید در حقیقت دلایلی هست برای تأیید نظر خود من که محدودیتی برای وزن های عروضی قائل نیستم و نقش محدود کننده ارکان عروضی را نمی پذیرم.
        این که من نمی پذیرم یا اعلامیه تولد « عروض مدرن » و خلاص شده از سد و موانع ارکان عروضی و زحافات مربوط به آن را می دهد نباید شما را از افتخارات و طاقه شال هایی که به گردن بنده آویزان خواهد گردید، نگران سازد. نه خیر جناب عزیزیان ، بلکه راه سختی است که باید طی شود مقالات و پروپازال ها و تحقیقاتی خواهد بود تحت نظر ریز بین ترین و سخت گیر ترین ناظران و داوران که صاحب چنین ادعایی باید مدعایش را ثابت کند. البته اگر تا آن زمان این هجوم های کینه توزانه شما اثری از وجود و توانایی بنده باقی گذاشته باشند. شما بهتر بود بجای این سخنان توهین آمیز مقداری از منطق و معلومات خودتان استفاده می کردید و بحث و صحبت را در باب خود مسئله باز می کردید و توضیحات بنده را می شنیدید. این حداقل یک همکاری و هم قلمی است و گرنه جمعی از دوستان می توانند با من همراه شده و در جوانب آن بیندیشند و غور و بررسی کنند.
        در هر صورت شما خودتان می پذیرید که هیچ وزنی نشدنی و ممنوعه نیست و فقط مشکل سر مطبوع بودن و گوش نوازی آن است. به شرطی که خودتان را با آن سلایق خاص خودتان در مرکز عالم و علم فیزیک و آگوستیک ندانید. پس در این میان اولین چیزی که مرخص می شود ارکان عروضی و زحافات مربوط به آن است تا میدان انتخاب وزن را صدها هزار برابر بیشتر کنیم و مسئله مطبوع بودن و نبودن را به حوزه های علمی تخصصی تری بسپاریم و از ابتکارات و سخن پردازی شاعران و نوابغ در این زمینه استفاده کنیم.
        این خلاصه را گفتم که اندکی از خشم و هیجان شما کاسته شود اما اصل مطلب طولانی مفصل است و بنده قدم به قدم به توضیح و تشریح در این زمینه خواهم پرداخت. ترک ها می گویند اگر شد آشیمین سووی اگر هم نشد باشیمین سووی . مگر بحث عروض و قافیه چقدر پیچیده و بغرنج است که ما هزار سال دیگر هم صبر کنیم تا دیگران بیایند آن را برایمان حل کنند یا دیگر اثری از شعر موزون و کلاسیک باقی نماند.
        کسی نمی تواند به دیگری امر و نهی کند که چنین نظری داشته باش یا نه. فقط می تواند و شایسته است که با بیان و زبان علمی و رفتار مؤدبانه نظرات و ارشادات خودش را البته با مطالعه و بررسی و دقت و مسئولیت بیان کند. من در مورد هشت بندی که در پ.ن. آورده ام توضیحات کافی خواهم نوشت و نقد ها و انتقاد ها و حتی پرخاش ها را خواهم خواند و البته پاسخ هم خواهم داد.
        با پوزش از نابیان گرامی برای تطویل کلام
        در مورد تصمیم مدیریت هم خواهش می کنم اگر احساس می کند با بیانات « دیوانه » وار بنده شرمنده می شود من ناراحت نخواهم شد که محدودم کند. اما مصمم تر و قوی تر به کارم ادامه خواهم داد. سئوالی که در جامعه علمی و ادبی از ذهنی رها شد آرام نمی گیرد مگر این که پاسخی متقن دریافت کند. و سئوال این است که ارکان عروضی و زحافات آن به جز عمل ساده نگهداری و انتقال چینش خاصی از هجاهای بلند و کوتاه چه نقشی دارد که این همه محدودیت به پای شعر و ادبیات فارسی می بندد. ما می توانیم این وظیفه را به کدهای صفر و یک سپرده و علاوه بر آن کار رمز یابی و بررسی وزنی و حالت مطبوعی و غیر مطبوعی و بالاتر از همه تعداد انتخاب ها را صدها و هزاران بار وسعت و ابعاد بخشیم. چگونگی آن مرحله به مرحله به عرض خواهد رسید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۴۵
        درود مجدد جناب سبکبار گرامی
        پی‌نوشت را هم خوانده بودم جناب سبکبار
        منتها شما قبل از شاعر و عروض دان بودن سیاست مدارید.
        از این کلک‌های سیاست مدارانه ما بسیار دیده و شنیده و خوانده‌ایم عزیز.
        اگر مدعی نیستید پس چرا فتح باب مطلبتان این است؟
        تولد عروض جدید را اعلام میکنم!
        یا
        زمان آن فرا رسیده است که با قاطعیت تمام ارکان عروضی با احترام و تکریم بازنشسته شده ....

        .
        شما با چه صلاحیتی بازنشسته شدن یک جریان ادبی را تجویز میکنید؟

        ما تا کی و کجا باید در مقابل شما سکوت کنیم؟
        هیچ میدانید با این مطالب احتمال دارد چند نفر را تا حالا سردرگم کرده باشید؟

        بنده‌ی بی‌اعتبار و بی‌وفا ، طی دو سه سال فعالیتم در این سایت تا کنون چند بار ادعای اختراع یا اکتشاف کرده‌ام؟
        .
        یا تولد عروض مدرن را جار زده‌ام
        .
        یا فتوا به بازنشسته شدن قواعد قبلی داده‌ام.

        ادبیات را فدای منافع و امیال شخصی خودتون نکنید بزرگوار.
        شلوغ بازی هم نکنید آقا.
        مطلبی انحرافی را دارید چند ماه است در سایت جار میزنید.
        اصلا بنده بی‌سواد.
        بروید وزارت ارشادی جایی مرجعی مرکزی استاد سرشناسی مقاله‌ی خود را نشان بدهید از ایشان تاییدیه بگیرید.
        بعد همه جا بروید جار بزنید.
        بنده هم اولین تبریک را خدمتتان عرض میکنم.
        شما فکر میکینید نوآموز عرصه شعر با صفر و یک وزن یاد میگیرد؟
        صفر و یک صرفا یک نماد برای نشان دادن هجای کوتاه و بلند است.

        در ثانی شما که زبان فارسی را " تقریبا"  زبان مادری خود می‌دانید چگونه چنین جرات و جسارتی به خود می‌دهید که برای آن تعیین تکلیف کنید و تز بدهید؟
        واژه‌هایی که مثال آوردید یا محاوره هستند مثل کوچولو که در ترانه بکار رفته، یا غیر فارسی که تابع آکسانهای زبان مرجع خود هستند و ما نیز میتوانیم به هر دو روش هم با قواعد هجایی خودمان هم با قواعد متریک زبان مرجع از آنها استفاده کنیم و برخی هم در محاوره و رسمی تفاوت تلفظ و کشش هجا دارند مثل آبادان که در محاوره و زبان شعر کشش هجایی آنها در ادا کردن ما فرق میکند که در بسیاری کلمات همینگونه است و چیز جدیدی نیست که نیاز به صفر و یک داشته باشد.
        دوستی کنار بنده نشسته
        می‌پرسد وزن فلان شعر چیست
        من جواب میدهم
        ۰۰۱۱۰۰۱۰۱۱۱۱۰۱۱
        و دوست بنده جواب میدهد، واو چه وزن زیبا و خوش بیانی!
        .
        جناب سبکبار گرامی
        بنده متوجه هستم که شما تعلق خاطر فراوانی به مطالبی که میفرمایید پیدا کرده‌اید.
        منتها جسارتا کار شما از دید بنده صرفا یک سرگرمی‌ست.
        دوستان به کرار به شما تذکر داده‌اند که مطلب شما جدید و ابداعی هم نیست.
        منتها شما همیشه فکر میکنید با روشی که خودتان بیان میکنید انگار به کشف جدیدی رسیده‌اید.
        نمیشود اول مطلب بیاورید تولد عروض نوین و بعد ۲۰ خط پایین تر بنویسید ،البته اختراع من نیست!
        و هر بار این کار را تکرار کنید.
        وگرنه بنده به شخصه خوشحال میشوم همزمان در کنار یک مخترع در سایت محترم فعال باشم.

        در نهایت مجدد سوال اول را تکرار میکنم
        وزن شعر شما با
        فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع
        چه فرقی دارد؟
        عملا هیچ
        با صفر و یک و باینری و هگزادسی و هر چه شما بگویید باز هم وزن شعر شما همین است.
        آهنگ وزن اشعار را چگونه میخواهید با اعداد به مخاطب القا کنید؟
        مخاطب از بر فرض
        ۰۱۱۱۰۰۱۰۱۱۱۰۰۱۱۰۱۰۱۱۰
        چه آهنگ و موسیقی خوانشی استخراج میکند؟
        منتها بنده اگر به مخاطب بگویم
        مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
        او آهنگ وزن را میفهمد ، با خواندن همین افعیلی که شما فتوای بازنشسته شدنشان را میدهید

        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۰۰
        درودبرشما استاد عزیزم جناب عزیزیان عزیزم بسیار عالی نوشتيد وعالی توضیحات دادید خداقوت بهتون بهتون میگم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم عزیزدلم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵
        🩵💙💙💙
        💙💙💙
        🩵🩵
        💙
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۹:۰۳
        با توجه به حذف تیکهای نقد و پست جناب احمدی زاده گرامی
        عرض دیگری ندارم
        برایتان آرزوی موفقیت دارم🌺🙏
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۱۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۰۸:۲۶
        درود بزرگوار
        لطفا غیبت نکنید
        حواشی درست ننمایید
        خالی بندی هایتان را شاید بشود تحمل کرد
        ولی غیبت کردن و حواشی ؟؟؟؟؟؟؟؟ خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۹ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عليرضا حكيم
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۰۸:۲۲
        درود و عرض ادب
        نمی‌دانم تا کی این خرافات باید در صفحه اول باشد و یک لحظه هم جایش تغییر نکند درحالیکه شعرهای دیگر بعد از دو روز محو می‌شن .
        یک ماه طول می‌کشه اگر بخواهی این همه نوشته را بخونی. و جای تعجب است که بعضی شعرا هم تایید و تمجید می‌کنند و با خود نمی‌گویند (شامت روشن) یعنی چه ؟ و ساختار معنی هر جمله کجاست ؟
        (شادی آرد این خواهش گر بردوشم سر پندارم)
        گیرم تمام واژه ها را به زور و بدون توجه به معنی و زیبا شناختی در وزنی بگنجانی شعری اتفاق می‌افتد ؟
        روی سخنم با دوستان شاعر است که از خود نمی‌پرسند کدام زیبایی ، کدام نو آوری ، کدام شور ،کدام منطق ادبی، را تایید می‌کنید؟
        وزن ابداعی کجاست؟ در صورتی که تکرار مفعولن یکی از وزنهای رباعی بوده . هر جور دیگر.
        با تشکر خندانک


        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۰۹:۳۴
        سلام و درود

        نرود میخ آهنین بر سنگ جناب حکیم

        امر به ایشان مشتبه شده چهار نفر بخاطر موی سپیدشان استاد خطابشان کردند!
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۰:۲۱
        درود جناب لاهیجی
        اگر ابزارش موجود باشد شبیه مته
        میخ که هیچ
        چوب نیز فرو می رود
        آنچیز که ایشان مطرح می کندمی خواهد از طریق تناقض به موضوع ووحدت مساله برسد
        نیاز به پاسخی ندارم
        چون بی نهایت از طومار نویسی بیزارم
        خواهش می کنم کوتاه کنید
        بگذار هی اول صفحه باشد
        بقول خودتان احترام مویسپیدش رانگه داریم
        سپاس هرچند که از ما روی خوش ندارید
        جواب نمی خواهم سپاس برادر اینجا ماهمه برادر وخواهر همدیگر هستیم وهیچ گونه تنازعی باهم نداریم وبنده باهیچکس کینه وکدورت ندارم وبحث پشتیبانی نیستوسلام
        حقیرشما آزادبخت
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۱۳
        سلام و عرص ادب استاد حکیم عزیز خندانک خندانک

        بنده حقیر منکر نقص ها نبوده و نیستم بعید می دانم استاد سبکبار نیز مدعی باشند که شعر ایشان بدون اشکال هست لااقل در فایل صوتی که بنده حقیر گوش دادم از زبان شریف استاد فرمودند «خالی از اشکال نیست».

        اما در خصوص «شامت روشن» شاید دیدگاه های متفاوتی وجود داشته باشد و احتمالا استاد سبکبار نیز پاسخ دهند. اما پیشتر چون در نقد شما عزیزانی که نیز زبان به تحسین و تعریف گشوده اند، نقد شده اند اجازه می خواهم پاسخی به زعم خود داده باشم. آنچه بنده حقیر و سایر عزیزان تعریف کرده ایم به جهت زیبایی هایی بوده است که در اثر دیده ایم چه در خود شعر و چه در نحوه ی اجرا در فایل صوتی. نه بنده و نه هیچ عزیزی دیگر نقص ها را تعریف نکرده ایم. مگر اینکه شما بفرمایید این شعر هیچ نقطه مثبتی نداشت که بنده حقیر پاسخی نخواهم داشت بهرحال این نظر شما است و از نظر بنده حقیر این شعر با وجود اشکالاتی که دارد بسیار زیبا و احساس برانگیز است. در خصوص همین عبارتی که شما استاد گرانمهرم دست گذاشته اید و به عنوان نقص شعر مطرح می کنید که بنده نیز منکر آن نیستم. در زبان شعر اشکالی رویت می شود درست این بوده است : شامه ات روشن

        لکن استاد سبکبار به ضرورت وزن و موسیقایی و سنجیدن جوانب دیگر که بنده حقیر ممکن است بی اطلاع باشم و استاد سبکبار اشراف بیشتری داشته باشند، بصورت شامت روشن آمده باشد. که در این صورت قطعا حس آمیزی زیبایی است.

        شامه ات روشن

        و اگر هم مقصود شام باشد به معنی شبت روشن باز هم زیباست.

        و اگر مقصود شما حذف رای مفعولی است در زبان فارسی حذف رای مفعولی چیز عجیبی نیست.

        غذا خوردم
        غذا را خوردم

        هر دو صحیح است.

        و اگر به تغییر شکل واژگان هم معترض هستید به ضرورت وزن، مسبوق به سابقه است از جمله واژه امید که به صورت های امّید و مید نیز در شعر بنده حقیر دیده ام که به ضرورت وزن واژگان دستخوش تغییر می گردند.

        متشکرم. تابنده باشید به مهر خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۵۵
        سلام و درود
        جناب مهدی محمدی عزیز
        برای بار چندم از دید و نگاه فراخ و پویای شما لذت می برم. در مورد ایراد معنایی که به « آواز » گرفته می شود اعلام می کنم که هر ایرادی داشته باشد ایراد معنایی ندارد و اگر کسی واقعا از خواندن و درک معنای آن عاجز بوده نخواندن دقیق آن و نقل ناصحیح آن می باشد.
        در هیچ کجای «آواز» ترکیبی مثل ( شامت روشن ) وجود ندارد. نقل این مضمونِ کذب نشان از غرض یا کم دقتی دارد. به این بیت توجه کنید که چقدر معنای سلیس و صحیح و صریحی دارد و هر کسی با اندک دقتی می تواند به معنی آن پی ببرد:
        « . . .
        نوشت مستی، باشد شیرین خندیدن ها بر کامت
        رو دلداری شاید یابی روشن گرداند شامت
        . . . »
        معشوق در گذشته ای از زیر خاک به عاشق بیقرار می گوید اگر مستی می کنی نوش جانت. اگر می خندی شیرین باشد بر کامت. برو دلداری پیدا کن که شاید شامت ( شبت ) را روشن گرداند. دقت کنید « روشن گرداند » یک فعل ساده پیش پا افتاده مرکب است.
        در مورد بیت :
        « . . .
        خواهی تا من سر بر دوشت باری دیگر بگذارم
        شادی آرد این خواهش گر بردوشم سر پندارم
        . . . »
        باز همان خفته در خاک مقدس من می گوید که از من می خواهی سرم را بر دوش تو بگذارم. حرف خوبی می زنی و باعث بسی شادی می شد اگر من سر روی دوش خودم داشتم. آیا از این روشن تر و تکان دهنده تر و زیباتر و بدیع تر می شد گفت. همین جنابان روزانه به ده ها ابتذال شعری نمره بیست می دهند آیا شما تضاد و تقابل سرِ زنده داشتن بر دوش عاشق و شادی آور بودن آن با سری نداشتن بر تن رفته ای که یکسال از خاکسپاری او گذشته است، توجه می کنید. از این روشن تر؟؟؟؟؟؟ این که می گوید اگر سرم را روی دوشت می گذاشتم خیلی شادی آور می شد اما این در صورتی میسر بود که سر ( سرم ) را روی دوش خودم بپندارم . یعنی من سری ندارم که روی دوش تو بگذارم. ای کاش داشتم. اگر داشتم و زنده بودم خیلی شادی آور بود.
        کسانی را که بیخودی مرا مجبور به مثله کردن درد دلم و سنگین ترین احساساتم میکنند هر گز نخواهم بخشید.
        همه این مطالب را به احترام و راهنمایی و دقت خودتان آوردم وگرنه سنگ و پرتابه های کینه توزانه برایم ذره ای ارزش و اعتبار ادبی و هنری نداشته و لایق پاسخ نمی باشند .
        وقتی در داخل فایل صوتی می گویم خالی از خطا نیست منظورم ادای ریتمیک سروده است که به اندازه دهم ثانیه ای گاها غیر هماهنگ است . وگرنه از نظر معنایی و وزن و زیبایی شعری کم ندارد و این آقایان اگر ماهر بودند به پاسخ سئوالی که در فایل صوتی شده بود دست می یافتند.
        ممنونم و موفق باشید. اگر شما مطلبی فرمودید پاسخ می دهم به بقیه جواب سکوت و صبر و تأنی خواهم داد.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۲۴
        سلام و عرض ادب استاد گرانمهرم استاد سبکبار عزیز

        بی نهایت سپاسگزارم از پاسخ زیبا، صریح و شفاف تان، آنچه فرمودید عین حق بود و بعنوان شاگرد کوچکتان تایید می نمایم، شعر از نظر معنا هیچ ایرادی ندارد.

        در خصوص ریتم و موسیقی تخصص ندارم ندارم بعنوان شنونده عرص می نمایم واقعا هم از شعر و هم از اجرا لذت بردم. تا کنون چندین بار فایل صوتی را گوش داده ام مخصوصا همین ریتم تند را خیلی پسندیدم.

        سپاسگزارم
        قلمتان تابان و دلتان بهاری خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۳۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عليرضا حكيم
        عليرضا حكيم
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۰۹
        درود آقای محمدی گرامی
        بنده روی سخنم حضرت عالی نبود و لقب استاد دادن بر هر کس سنگینی می‌کند مثل این است که به کسی بگویی مهندس، ولی مهندس نباشد و در خصوص نقد اینجانب که هنوز هم از این توضیحات قانع نشده‌ام با حدس گمان نمی شه من هم گمان می‌کنم که از زبان مرده به خودش گفته برو یک زن دیگه بگیر تا شامت روشن شود .این اجازه نمی خواد.
        معتقدم وقتی شعر کسی می‌شود ربطی به استاد بودن یا نبودنش ندارد این شعر است بررسی می‌شود بنده هر چه دقیق می شوم هیچ نشانه از ساختار معنا و دیگر المانهای شعری در آن نیست در مطلع این غزل شما چه زیبایی، چه معنایی و چه آرایه‌ای می بینی حالا ممکن است آقای شاعر بگوید من می‌خواستم اینگونه بگویم اما این شعر است که باید با زبان بی نقص بگوید در مطلع شعر آمده‌است:
        «از من بگذر کمتر بر ما جایی در این عالم جو
        آن سو تر از چشم اندازت گشتم غایب ردّی کو»
        کدام حس شاعرانه و تکان‌دهنده در آن است ؟
        عليرضا حكيم
        عليرضا حكيم
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۱۶
        عرض سلام و ادب گرامی شاعر لاهیجی بزرگوار خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۴۰۲ ۰۷:۰۵
        خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۵:۴۷
        خندانک

        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۷:۰۷
        بدون سلام و کلام آمدید، اما من با احترام پاسخ هر دو نفر شما را می دهم. معلوم است که از همه مطالب فقط تولد « عروض مدرن » را خوانده اید و برافروخته اید. مطلب زیر در آخرین پاراگراف پ.ن. آمده بود:
        « . . .
        با احترام و ادب تقدیم می کنم. آماده شنیدن و خواندن هر گونه نقد، انتقاد و پرخاشی هستم. اما توصیه می کنم که به حس و دانش خودتان رجوع کنید و هرگز پیش داوری خودتان را برای ارزیابی ندایی که به گوشتان می رسد مبنای کار قرار ندهید. مباحث علمی سئوال و جواب های علمی دارد و بس.
        . . . »
        پاسخ شما خیلی کوتاه است:
        دریغ از یک بیان فنی و علمی و پر از خشم و کینه همیشگی. نیازی به مناظره نیست و دعوا نیست. نظرتان را بگویید و بندهای هفت هشت گانه را به نقد بکشید. صحبت سر فقط کدها نیست که تاکنون من از کسی نشنیده ام و نخوانده ام بلکه مطلب گسترده تر از این هاست. اگر نظری دارید با خونسردی و آرامش و بینش و دانش بفرمائید استفاده کنیم. اگر شعر و مطلب و گفتار بنده نیز ایراد دارد باز نقد کنید.
        در مورد فربه و چه چه هم هر بچه مدرسه ای می داند که در قافیه ها شاعر می تواند حرکه ها را تغییر دهد و شاهنامه فردوسی پر است از اینگونه مثال ها.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۸:۱۴
        من مناظره هر کسی را می پذیرم. شروع کنید و پاسخ دریافت کنید.به شرطی که مدیر سایت اجازه بدهد و مقررات آن را خود ایشان تعیین کند.
        محمد اکرمی (خسرو)
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۸:۳۶
        فارق از تمامی بحث هایی که من سوادم در حدی نیست که واردش بشم
        ریتم شعرتون من رو یاد سرودها و یا تصنیف هایی که روی چهار مضراب ها اجرا میشه می اندازد
        همگی دوستان موفق و سربلند باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        و شرمنده از پارازیت من وسط گفتمان مهمتون خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۸:۴۵
        سلام و درود
        جناب محمد اکرمی
        تمامی صحبت ها و بحث ها دقیقا در مورد شعر و ریتم و وزن و موسیقی است که شما واقف و شیفته آن هستید و نظرتان برای اینجانب مهم است.
        سپاس از حضور و نظری که دادید.
        موفق و مؤید باشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۹:۲۳
        درودبرشما مجید جان عزیزم خوبی عزیزم اول اینکه مثنوی بسیار سنگین هست و بنده درخصوص وزن شعر نمیتوانم نظر بدهم چون تخصص بنده نیست وکارسختی است ولی نظر کلی را بخواهم بگویم شعری بسیار با واژه های سنگین و زبان روان انتخاب شده وبسیار واژگان بکاررفته پرمفهوم وپرملات هست مثلا اگر بخواهیم مثال عرض کنم در شعرشما واژگان
        خنديدن ها، مرگ ،عمر،دنیا ،شادی
        این پنج واژگان بکاررفته شعر را بسیار برای مخاطب هم سنگین وهم روان هست درکل واژگان بسیار مهم هست در شعرها که بنده از ازواژگان شعر حتی درک عميقي راهم داشتم
        که شادی همراه خنديدن ها
        عمرهمراه مرگ
        دنیا همراه مرگ
        بسیاز واژگان بکاررفته اتصال خودرا بخوبی پیش بردند وبسیار سلسه مراتب نظم حتی در متن شعر وحتی درمانی شعروحتی در. درک کردن شعر بسیار موثر کاربردی بکاررفته. بنده تا جای ممکن نظر شخصی خودم نوشتم انشالله اساتید گرامی وگرانقدر درشعرناب ودوستان باتجربه درشعرناب انشالله مشارکت می‌کنند تا از موارد ونکات تخصصي دوستان عزیزم واساتید بزرگوارنهایت استفاده راببریم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم مجید جان عزیزم قلمتان همیشه سبز ونویسا باشدعزیزدل جاتون توقلبمه عزیزدلم 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۰:۰۸
        سلام و درود
        جواد آقای عزیز
        این کلمات را با تأثّر و حتی نم اشکی می نویسم. شما خودت عزادار هستی و داغ رفتن مادر بزرگ در کامت مزۀ تلخ و غیر قابل وصفی دارد، آنوقت نقد و تفسیری به این زیبایی برای سروده من نوشته اید که خودش یک غم نامه است. همه اش تصویر و نجوا و احساسات غیر قابل تحمل برای چند صباح عمر من.
        من خیلی جاها پای اشعار دوستان نوشته ام که کلاس درسی بود برای من. برای این نقد شما هم می نویسم که دانشکده ای هست برایم. نه این که حرفت مساعد بود نه بلکه بسیار پخته و متین و مؤدبانه و تأثیر گذار بود. بعد از این هر وقت خواستم چیزی بنویسم چهره شما را پیش چشمم مجسم خواهم ساخت تا احساس مسئولیتم را صد برابر کنم. اینجور مواقع بلد نیستم که آدم ها را دلداری بدهم چون میسر نیست، اما یکبار دیگر با غمت شریک می شوم.
        سلامت و سربلند باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد محمدنژاد(آشوب)
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۰:۵۰
        درود بر اساتید و ادبای سایت شعر ناب خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۰۰
        سلام و درود
        جناب محمد محمد نژاد ( آشوب )
        من با این که جزو « اساتید و ادبای سایت شعر ناب » نیستم، اما بعنوان میزبان شما در این صفحه و دانشجویی که بیشتر از منابع درسی و تجربیات شخصی خودش سخنی نمی گوید و حرفی نمی زند به شما علیک السلام می گویم و حالتان را می پرسم. امیدوارم سالم و موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی نظری سرمازه
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۲۸
        درود بیکران بر جناب سبکبار عزیز.
        بزرگوار و دوستداشتنی
        خندانک خندانک خندانک
        چند بار شعرتان را خواندم
        حس و حال اشعار قبلی شما را نداشت
        به نظر می رسد سهم کوشش در آن زیادتر بوده است
        به بزرگواری خود شاگردت را ببخشید .همچنان از ادب و معرفت شما می آموزیم در پناه عشق به توان بیست باشیدخندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۵۷
        سلام و درود
        جناب علی آقا نظری سرمازه
        سپاسگزارم از حضور جنابعالی و ابراز نظر صمیمی تان.
        متاسفم از این که من و « آواز » مورد رضایت شما نبودیم.
        سالم و پاینده باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        علی نظری سرمازه
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۳۷
        مخلص مرامت استاد
        خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۳۹
        درود جناب سبکبار گرامی از این به بعد بنده خود :را شاعرنمی دانم بعنوان یک مخاطب عامی شعری زیبا از قلم خواندم
        بنده یک شبه تمام آن چیز رادر مورد شعر می دانستم فراموش نموددم
        فکر کنم آلزایمر گرفته ام
        بنده حتی یک سطر شعر نیز بلد نیستم
        ما فقط می خوانیم ومدام می آموزیم آنچه در قدیم خواندیم وآموختیم
        آیا به نظرت چیزی افزوده شده است؟
        گلایه ندارم چون هنوز اول راهم
        چرابیخودی ، بی خود می شوم روح رفتگان قرین آرامش
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۰۳
        سلام و درود
        جناب محمد رضا آزادبخت
        در لابه لای کلام شما نوعی نارضایتی، رنجش و شاید نوعی جوشش وجود دارد. اگر خوب فکر کنیم مهم نیست که ما شاعر باشیم یا نه. مهم اینست که انسان باشیم و آلام و دردهای همدیگر را درک کنیم و اگر توانستیم در التیام آن کمک رسان باشیم. یا حداقل موجب درد های بیشتر نگردیم. در مورد سروده ها اشکالی ندارد بخوانیم، نظر دهیم، بپسندیم یا نپسندیم. مهم نیست. بالاخره پسندیدن مخاطبین عامل مهمی در انگیزش های شاعرانه است. و حتما همه ما سعی می کنیم، از گذشتگان و نویسندگان و محقق های خودمان بیاموزیم. من که سعی می کنم و از این کار لذت می برم.
        سپاس از حضورتان و تعظیم در برابر جمله آخرتان که همه حرف در دل آن نهفته است. کاش همه این سروده ها و نوشته ها محو می شد اما آنکه را از دست داده ام باز می یافتم.
        متشکرم دوست من
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        احسان فلاح رمضانی
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۰۳
        سلام و درودها بر ادیب نازنین جناب سبکبار بزرگوار خندانک خندانک خندانک خندانک

        جدای از بحث های تخصصی شما و دوستان بزرگوار که این کمترین سررشته ای در اون ندارم اما بهره مندم شدم از قلم و ذوق شما ادیب گرامی خندانک خندانک

        موید باشید و سلامت و‌نویسا خندانک خندانک
        💐💐💐💐💐💐
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۲۰
        سلام و درود
        جناب احسان فلاح رمضانی
        سپاس از حضور و ابراز لطف شما
        در مورد بحث های یاد شده تخصص ویژه ای لازم نیست، کافی است که انسان هوشیار باشد و سخن را از غوغا بازشناسد.
        موفق و مؤیدباشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۴۶
        سلام و درود سبکبار بزرگوار
        شعر جالبتان را خواندم،تا حالا همچین وزنی ندیده بودم
        ولی فکر کنم هر کلمه ای مکث بخواد
        بنظرم عروض قبلی آسون تر بود متاسفانه منظور شما را اصلا متوجه نشدم خندانک
        به هرحال موفق باشید خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۶:۰۷
        خندانک درود
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۶:۱۹
        سلام و درود
        جناب الوالحسن انصاری ( الف رها)
        از حضور جنابعالی و حسن نظرتان سپاسگزارم.
        تمام تلاش بنده اینست که به کمک خود شما عزیزان بتوانیم مقداری در بحر کاری که می خواهیم انجام بدهیم بیندیشیم، بحث و گفتگو کنیم و اگر توانستیم قدم هایی هر چند کوچک به جلو برداریم. موفقیت هر یک از ما موفقیت بقیه هم هست.
        موفق و مؤید باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۶:۱۱
        سلام و درود
        سرکار خانم افسانه پنام ( مولد )
        از حضور پرسشگرانه شما دلشاد شدم.
        اگر دقت کرده باشید مکث ها در هر کلامی، چه شعر و چه نثر زمانی به وجود می آیند یا گویش وران هر زبانی عمدا چنین مکثی می کنند که به آغاز یا پایان هر یک از گروه های نحوی می رسند. مانند گروه های اسمی، گروه های توصیفی اعم از صفت یا قید و گروه های فعلی با مفعول های صریح و غیر صریح. این سروده نیز از این بابت استثنا نبود و شما زمانی مکث می کردید که کلام خودتان را منعقد کنید نه همه جا. فرقی هم نمی کند که هجاها بلند باشند یا کوتاه. اما در مورد هرگونه توقف و مکث در مقطع هجاهای کوتاه هجای مربوطه به هجای بلند تبدیل می شود یا به بیان صحیح تر زمانی برابر با هجای بلند را صرف می کند. این مسائل خیلی سخت نیست و من در هر فرصتی به شرح و بسط آن خواهم پرداخت. شما فقط باید حوصله کنید و بخوانید. درک این موضوع برای همه شاعران و نویسندگان و کسانی که خودشان را در محیط ادبیات و شعر می دانند لازم و ضروری است. بجای دعوا و مرافعه ها باید در این باره به مطالعه و بحث و گفتگو بپردازیم. به یک مثال از مصرع اول « آواز » توجه کنید:
        « . . .
        از من بگذر // کمتر // بر ما // جایی در این عالم // جو
        . . . »
        // از من بگذر // یک جمله امری است، با یک مکث پایانی. // کمتر // قید است برای فعل// جو // که اگر سرهم بگوییم می شود // کمتر جو // . اما بخاطر اختیاراتی که در شعر داریم آن ها را از هم جدا کرده ایم اما در حین خواندن نوعی این تعلیق را نشان می دهیم. // بر ما // گروه مفعولی غیر صریح یا به اصطلاح گروه حرف اضافه ای است. // جایی در این عالم // هم گروه مفعول صریح می باشد که وابسته به فعل است. در حین خواندن بنوعی باید این تشخیص ها را برای خواننده یا شنونده ایجاد کنیم.
        سالم و کامروا باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۸:۴۸
        درود در اشعارسپید نیز باید مکث هابایدرعایت شود تا بتوانی بر موسیقی شعر تسلط پیدا کنید وگرنه شعر نیز خودبه خود از حالت درونی وبیرونی خود در می آید
        مکث در اشعار کلاسیک نیز هم روال معمولی خود را باید داشته باشد واز این نوع دست اشعار مکث به نظرم باید رعایت شود تاخواننده پی به منظور سراینده برده باشد
        وگرنه به غلط در پی منظور دیگر شعر را از حالت خود خارج می شود سپاس
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۹:۰۲
        کاملا صحیح است و هر گفتاری برای این که کامل و رسا باشد سر گروه های نحوی مکث هایی را دارد. همانگونه ای که « آواز » هم دارد. نباید از خوانش تند و ریتمیک آن چنین استنباط شود چه چنین مکث هایی موجود نیست. در خوانش آرام کاملا این مشهود است.
        اصولا استفاده از هجاهای بلند نافی چنین مکث هایی نیست.
        محمد فاضلی نژاد
        شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۲ ۲۲:۲۶
        سلام و درود به جناب سبکبار جناب لاهیجی عزیز و استاد محمدی بزرگوار و همه دوستان
        به رسم ادب کل تقدیمتان خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۱۰
        جناب محمد آقای فاضلی نژاد
        از دیشب تا حالا در تردید بودم که با همه علاقه ام به شخصیت آرام و متین شما چه پاسخی برایتان بدهم. امروز با گشت و گذاری در سایت های دیگر و مقایسه برخورد های متفاوت دیگرانی که کمتر از نابیان عزیز و محترم نیستند تردیدم برطرف شد و می خواهم نصیحتی به شما بکنم که تمامی عمرتان یادتان نرود.
        دوست یک سومی عزیز بنده شما در صفحۀ خود من، صفحه ای که در آن مورد اهانت و توهین و افترا و تهمت قرار گرفتم و آخر سر هم مرا غوغا سالار نامیده و با سنگی شیشه خانه ام را شکانده و بعد سرشان را انداختند پایین و رفتند مثل دفعات قبل آنوقت جوانی مثل شما با ترس و لرز و ضعف برخوردتان آن ها را در کنار من قرار داده و یک سلام خشک و خالی و محتاطانه و غیر هنری و غیر علمی را با تعرض کنندگان به حرمت صفحه و شخصیت و کار و زحمت بنده تقسیم نمودید و یواشکی یک تیک دل زدید که چه. انگار حالا من هم به این صورت جواب سلام شما را بدهم:
        سلام ای بذری که زیر پا لگدمال شدی، سلام طوفان، سلام سیل یا بگویم
        سلام کار و زحمت، سلام حیف میل کردن زحمت و لگدمال کردن حرمت انسان.
        این چه سلامی است و چه علیکی دوست من. نیامدنت و اینگونه با ترس و لرز در توهین و تهاجم و حرمت شکنی دو تای دیگر مشارکت نمودن خیلی بهتر و شایسته تر بود.
        قبلا من فکر می کردم که برخی نابیان ارزش به کار و زحمت و تحقیق و مناعت طبع می دهند. اما متاسفانه یواش یواش به اشتباه خودم پی می برم و می بینم که مسائل علمی و هنری در اولویت های این عزیزانی که منظور نظر بنده هستند ( نه همه که کاری به کار آن ها ندارم ) نبوده و ملاحظات خیلی سطح پایینی دارند. مشکلی نیست و هیچ از اعتماد بنفس و علاقه و انگیزه من نمی کاهد که هیچ بلکه آن را راسخ تر و نیرومند تر می سازد.
        اگر این جداسازی سلام را در جایی غیر از صفحه من انجام می دادید من هم یک سوم یک علیک السلام را تقدیمتان می کردم اما من هیچ گونه شراکتی با این افراد در هیچ زمینه ای ندارم. یک سوم سلامی را که دادید هم به خودتان بر می گردانم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۳۳
        پایدار باشید
        خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۱۰
        پاینده تر باشید با یک گل بیشتر
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد قنبرپور(مازیار)
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۳۰
        سلام بسیار زیبا و پر معنا بود اموختیم از صفحه تان
        ساسان نجفی(سراب)
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۴۰
        درود بر استاد سبکبار ارجمند..
        زیبا سروده استاد به دل نشست..
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۲۹
        سلام و درود
        ساسان عزیز و گرامی
        خوش آمدید و خوش تر سخن گفتید
        ممنونم و برایتان آرزوی خیر و سلامتی می کنم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرضیه  رضایی (رها)
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۵۵
        سلام و درود بر شما جناب استاد گرامی شعرتان را نفهمیدم اما هر شاعری زیبایی های بیانی وکلامی به سبک خودش را دارد حافظ هم از اول حافظ نبود هر انسانی به مرور تکامل پیدا میکنه .عاقل از سنگ های پرت شده به سمتش خانه میسازد شما از نقدها ناراحت نباشید بلکه از آنها استفاده کنید برای تکامل نوشته هایتان و متشکر از شاعران دلسوز ادب پارسی باشید. برای شما آرزوی موفقیت دارم همیشه مانا باشید خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۲۳
        سلام و عرض ادب
        خانم مرضیه رضایی ( رها )
        من همیشه باید حرف های شما را تعبیر و تفسیر مثبت کنم و از آن ها استفاده نمایم. ممنونم که تشریف آوردید و بیاناتی متین ابراز فرمودید. اما توجه شما را به معنای فرموده خودتان جلب می کنم : « . . . شاعران دلسوز ادب پارسی . . . ». دقت کنید که اگر شاعرانی در ادب فارسی تربیت شده باشند هر گز « دلسوز » نمی شوند که بعضی ها هستند. برای این که در « شاعران ادب فارسی » بودن آن ها شک و تردید بسیار است.
        آرزو می کنم که همواره تندرست و سربلند باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۵۷
        سلام و درود
        جناب محمد آقای قنبرپور( مازیار)
        خیلی خوش آمدید و مرا خوشحال نمودید
        من همیشه دوست داشتم و دارم که همه آن هایی که از سایت دور افتاده اند باز گردند. حرف بزنند، باهم گفتگو کنند ،بحث کنند، انجمن ادبی یعنی همین. اما به همدیگر توهین نکنند، به دنیای عزیز و حریم خصوصی دیگران غیر محترمانه وارد نشوند، به مقدسات توهین نکنند، به ارکان ملی و مملکتی بی هوا و نسنجیده نتازند، شعارزده نشوند، بیاندیشند و خیلی چیزهای دیگر. یک انجمن علاوه بر آن که یک فضاست، یک ارتباط نامرئی اجتماعی و عاطفی بسیار قوی و ارزشمند هم هست. فرقی نمی کند در نوع دوستانه اش یا غیر دوستانه اش. زندگی در همین چیزها معنی پیدا می کند. وگرنه به درد هیچ چیز نمی خورد. حالا که آمده اید سعی کنید که دیگران هم بیایند. طرد نشوند. یا خودشان خودشان را طرد نکنند. با حضور و جمعی کامل و جامع شعر ها پر مفهوم تر و با معنا تر خواهند شد. ما از نسل های گذشته خیلی چیزها آموخته ایم. اما ارث و میراث ما چه خواهد بود؟
        من این روز ها با چند قماش جماعت در ارتباطم . مستقیم یا غیر مستقیم از طریق کتاب ها و رسانه ها. اما دوتای آن ها خیلی مهم هستند. خیلی مهم.
        یک هنرمندانی هستند که از محیط های تحصیلی و آکادمیک مرتبط به دور یا گریزانند.
        و دیگر دانشگاهیانی که از عالم هنر و خلاقیت های هنری به دورند و همه انرژی آن ها صرف کسب نمره و مدرک و عنوان و شغل و موقعیت است.
        بسیار می کوشم که چیزهایی را از این دو به آن یکی منتقل کنم و مشوق تحصیلات و تحقیقات علمی همراه با فعالیت های هنری عمیق و ماندگار باشم. حداقل در وجود خودم می خواهم چنین پیوندی را ایجاد کنم.
        در مراسم یادبود دکتر شادروان کورش صفوی حرف ها و سخنان و حتی شعر های آبکی زیادی شنیدم و حتی اشک هایی که از ته دل ریخته می شد. اما یکی در ذهنم چنان رسوخ کرد که آهن مذاب در قالب ریخته گری. یکی از دانشجویان دختر دکتر با گریه اما با صراحت و بلاغت خاصی فریاد می زد که دکتر همیشه می گفت که « من یک دیوانه » هستم . یعنی دکتر می گفت که من یک دیوانه هستم. بعد مثال هایی می زد که خیلی جالب بود. خود دختر دانشجو می گفت که زمانی که ادیسون گفت که من یک شهری را با لامپ هایم روشن خواهم کرد گفتند تو دیوانه هستی. آنگاه ادیسون در جواب گفت که اگر شما به قوانین الکتریسیته و فیزیک واقف بودید خودتان هم دیوانه می شدید. زمانی که انیشتین گفت جناب نیوتن من از شما معذرت می خواهم اما مجبورم تئوری شما را بازسازی کنم یک دیوانه بود. بعد مثال های فراوانی می زد و آخر همه شان با تأکید اشک آلودی می گفت که « دیوانه بودند » آخر سر خطاب به استاد درگذشته اش دکتر کورش صفوی فریاد زد که دکتر من هم می خواهم که یک دیوانه باشم. این آن ارثیه ایست که برای دانشجویانت باقی گذاشته ای . ناگفته نماند که برخی از همین دانشجویان سابق خودشان اساتید دانشگاه بودند و شاعر و هنرمند نیز. بلی دوست عزیز. باید دیوانه شد. دیوانۀ علم و هنر. یادم رفت بگویم میگفت زمانی که گالیله به اصرار دوربینش را به کشیشان می داد که آسمان را نگاه کنند یا با پایش می نوشت که زمین به دور خورشید می چرخد یک دیوانه بود. دیوانه به تمام عیار. می گفت تا حالا عاقلان چه کاری انجام داده اند به جز این که محافظ ارثیه گذشتگان خود باشند. اما این دیوانگان بودند که جهان را ساخته اند و از نو پرداخته اند. سخن بسیار است.
        موفق و مؤید باشید. دیگر نروید و دیگران را هم دعوت کنید که بیایند، بنویسند و بسرایند اما هنجار شکن نباشند که عرصه را بر همه تنگ خواهند کرد.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد قنبرپور(مازیار)
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۲۳
        سلام مجدد خدمت جناب سبکبار عزیز
        بازهم رخصت از بزرگان و اساتید عزیز بابت مزاحمت همیشگی متنی که نوشتید کاملا به حق و جالب بود لطیف بود اما نکته ای که میماند مقایسه دو قشر شاعران و مخترعین و دانشمندان با زمانه کاملا متفاوت این که شعر روح انسان رو جلا میدهد درست
        شعر آغاز زلالیست و احساس برانگیز هم درست ولی دیوانه شدن در دنیای امروز که پول و معیشت در اولویت انسان هاست دیوانه بودن با دست خالی واقعا دیوانگی ست ان هم از نوع محض اما هستیم در حد وسع و توانمان انشالله دوستان هم برگردند
        از بخش ابتدا و انتهای متنتان دل خوشی ندارم چون چنان نوشتید دوستانی که نبودند فکر میکنند که انگار با هنجار شکنی طزف هستند که قبلا چه کارهایی کرده دوباره به گذشته نمیزوم و فقط امدم برای اینده
        بازهم بابت زحمتی که برای نگارش کشیدید سپاسمندم
        یاحق 🌹🌹
        محمد قنبرپور(مازیار)
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۳۹
        یا طوری نوشتید که انگار کسانی که از سایت دور هستند جز توهین و بی راحترامی کاری نمیکردند بهتره قضاوت نکنیم و باهم دوست باشیم خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۵۸
        نه اصلا چنین منظوری ندارم. بلکه بر عکس است. سال اولی که من آمدم با همه آن ها انس گرفتم. تبدیل به بخشی از دنیای من شدند، من از ته دلم دوست دارم که برگردند. هشدارهای بنده منحصر به یک زمان خاص نیست، بلکه تعادل در گفتار و رفتار و کرداریست که همیشه صادق است. اصلا منظور من قضاوت در مورد عزیزان دور افتاده از سایت نیست. اصلا. گرچه دلیل نمی شود که در همه موارد موافق و دنباله رو آن ها باشم که چنین مناسبتی من با احدی در این دنیا ندارم به غیر از یک نفر که خودم از او بتی می سازم تا پرستش کنم دیگران مجبور به همراهی با من نیستند. آن دنیای خصوصی من است و اگر بخواهم چند صباحی زنده بمانم و نفس بکشم باید با زخم های روحی خودم کنار بیایم.
        باز هم تشکر و باز هم دوست دارم که صفحه مرا خانه خودتان فرض کنید و هر بار که حرفی را لازم می دانید مطرح کنید.
        این جور مسائل نباید زیاد کش دار باشد. آنقدر مطالب علمی و فنی داریم که در مورد آن صحبت کنیم و گفتگو و بحث کنیم که وقت کم می آوریم. یکی از برچسب هایی که ناجوانمردانه به من می زنند این است که تو چرا همه اش در جا می زنی. در صورتی که اگر این ساعت من با ساعت پیشم فرقی نکند و مطلبی جدید را نیاموزم، تجربه تازه ای کسب نکنم از بین می روم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد قنبرپور(مازیار)
        محمد قنبرپور(مازیار)
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۲۸
        انشالله تنتان همیشه سالم و قلمتان نویسا باشد
        ارسال پاسخ
        راضیه خضری
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۶:۴۲
        سلام و درود جناب سبکبار
        خوانش آولتان با ریتم تند خیلی سخت بود و جالب من تا حالا نشنیده بودم
        همه ما در حال یادگیری هستیم و از اشتباهات می آموزیم خندانک
        برایتان سلامتی و موفقیت آرزو دارم خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۷:۰۴
        سلام و درود
        سرکار خانم راضیه خضری
        متشکرم که تشریف آوردید و نظر دادید.
        منظور شما را کاملا متوجه نشدم. خوانش اول را که من برای شما خوانده بودم اگر سخت هم بود برای من بود که خیلی تلاش کردم که کلام و زبانم را از کندی و تنبلی و بی نظمی برهانم و تا درجاتی هم موفق شدم. شما کاملا درست می فرمائید که همه ما یاد می گیریم. اصولا این خاصیت ذاتی هر انسانی است که مدام در حال آموختن و کسب تجربه و مهارت می باشد. یک از مهمترین انگیزه های این کار غلبه بر همین واژۀ « سخت » می باشد. زندگی یعنی غلبه بر سختی ها. هنر یعنی ریزه کاری در کارهای سخت و دشوار. حالا من نمی دانم کجای کار من خطاست که باید اصلاح کنم.
        امیدوارم همواره کوشا و موفق باشید و البته نکته سنج و هوشیار و دارای تشخیص بالا. هر هیاهویی نباید گام های ما را متزلزل کند، باید به خودمان و توان درک و عمل مان اعتماد داشته باشیم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۳۴
        با سلام و عرض ادب و احترام خدمت اعضای فرهیخته سایت شعر ناب و استاد سبکبار عزیز و گرانمهرم خندانک خندانک

        آقای دکتر لاهیجی شما احتمالا فرصت نکرده اید مطالب استاد سبکبار را مطالعه فرمایید. بنده نیز به خاطر مشغله، کمتر فرصت شده پیگیر مطالب و اشعار استاد سبکبار باشم اما به اندازه ی شما بی خبر نیستم. استاد سابقا اعلام کرده اند که این یک حرکت اجتماعی در شعر است و استاد سبکبار عزیز با اطلاع کامل از این موج مقالاتی نوشته اند، بنده ی حقیر اما بی خبر از همه جا، استاد نجفی و سایر اساتید را هم نمی شناختم تا کنون نیز توفیق نشده آثار ایشان را مطالعه کنم. اما ترجیح می دهم هر جا که فکر می کنم مسیرم با شاعر همخوانی ندارد با ایشان ابتدا گفتگو کنم شاید راه و روش ایشان درست باشد و من نیز مطالب جدیدی آموختم و همان ابتدای کار قبای نقد نمی پوشم عزیز

        ضمن اینکه شما همه جا راه به راه تبلیغ فرانگاشت می کنید و احدی جلوی شما را سد نمی کند، استاد سبکبار نیز به خاطر علاقه و ایمانی که به روش خود دارند فعالیت ادبی که اتفاقا بر شما خوش نیامده است ولی بسیار بر ما جوانترها مفید هم واقع شده خوش آمده، و اگر هم اصلا علاقه ای به مطالب استاد نداری پیگیر همان سبک فرانگاشت خود باش چرا مانع فعالیت ادبی اساتید گرانمهرمان می شوید؟!

        اتفاقا از قضا آن سبک فرانگاشت که مدعی شده اید، هر واژه ای را به جرم شباهت در صدا و واج به واژه ی بدبخت دیگر وصله و پیله می کنید که از ایصال و جمال شناسیک و بدیع به دور است عزیز، ضمن آنکه بسیاری از اوقات در کل از معنا خارج می شوید و به بیراهه می روید. این نقد را هم بنده دوستانه نوشتم برایتان، شعر خودتان را بگویید و مسیر خودتان را بروید.

        اما دوست خوبم دکتر سیدهادی محمدی عزیز خندانک خندانک
        برادر زییا اندیشم، حرف بسیار است. اما از میان حرف ها به دنبال آن هایی می گردم که موجب صمیمیت بیشتر شود. عزیز جان شما مطالب تان را ارائه دهید مطمئن باشید با سعه ی صدر مطالعه خواهیم کرد. اما بنده حقیقتا متوجه نقدتان نشدم. چه اشکالی دارد پیشتر هم صفر و یک می آوردند حالا استاد سبکبار از آن ها استفاده می کند و چه بسا دستاوردهای تجربی خود را نیز به آن افزوده و در اختیار ما قرار می دهد. اصل این اوزان از زبان سنسکریت آمده، هر ادیب که آمده تغییراتی در آن داده و اوزان مختلفی از آن بیرون آمده است یکی از این اوزان وزن عروض است که خلیل بن احمد ابتدا در زبان عربی قوانین آن را نوشت و بعدا به شعر فارسی راه یافت. و بزرگان شعر فارسی چون رودکی، فردوسی، نظامی، خیام، عطار، حافظ، سعدی، مولوی و دیگر بزرگان با تغییراتی در وزن عروض و معرفی اوزان خوش آهنگ و ابداع اوزان جدید گنجینه گرانبهایی را برای ما به ارث گذاشته اند و اتفاقا استاد سبکبار عزیز و گرانمهرم راه و مسیر بزرگان را به درستی و گاه با گام نهادن بر مسیرهای تازه تر و با هدف دستاوردهای تازه تر می پیماند و بنده نیز همین مسیر را می روم بسیاری از این اوزان در شعر عرب نبوده است اما بزرگان ما این اوزان را ابداع کرده اند و بسیار خدمت شایان به ما و جامعه شعر و ادب فارسی کرده اند به شرط آنکه قدر بدانیم.

        اما شما دوست عزیزم مهرداد عزیزیان ارجمند و گرانمهرم، پاسخ نقد شما را نیز ذیل پاسخ به دکتر سیدهادی محمدی عزیز نگاشتم. اما چند نکته هم اضافه می کنم. از آنجا که شعر فارسی قبل از ورود وزن عروض وجود داشته است و اتفاقا اشعار بسیار خوش آهنگ و شیوا و زیبایی است بنده از پنج سال پیشتر به دنبال رسیدن به وزن آن اشعار بوده و هستم و خواهم بود. مطمئن هم باشید آن وزن را دوباره احیا خواهم کرد و قوانینش را مدون در اختیار می گذارم که قابل استفاده ی همگان باشد. در خصوص وزن عروض نیز تمام تلاش خودم را برای افزایش موسیقایی شعر فارسی خواهم کرد. چون بنا نیست در صفحه ای نام بنده بیاید خواهشی که دارم نسبت به هر مطلب بنده نقدی دارید ذیل همانجا نقد خود را مطرح کنید. تکرار تجربیات گذشتگان اگر چه شیرین است اما اگر قرار بود هیچ گامی در مسیرهای تازه برداشته نشود، این وزن عروض اصلا وجود نداشت که شما بخواهید الان بر مرکب گذشتگان سوار شوید بعنوان مثال بحر متقارب را ایرانیان ساختند و شاهنامه فردوسی هم بی نظیر است. بنابراین خواهشی که دارم مطالب خود را کلی بیان نکنید. شما نهایت نقدتان این بود که وزن این شعر جالب درنیامده است. از قضا در همین وزن بنده شعری از مولانا مطالعه کرده ام که استاد سبکبار هم به آن اشاره فرمودند و البته تعداد ارکانش گمانم کمتر بود. بعد هم شما بحر متدارک از آموزش های بنده حقیر را مطالعه بفرمایید زحاف خبب، جلسه چهارم بحرهای شعر فارسی و کتاب شیر و شکر شیخ بهایی را. اما اینکه این وزن خوش آهنگ است یا نیست. به نظر من خوش آهنگ است و اگر طول مصرع کوتاه تر می بود فکر می کنم خوش آهنگتر هم می شد. ولی باید امتحان کرد.

        متشکرم از همه عزیزان و سرورانم خندانک خندانک
        تابنده باشید به مهر الهی خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۵۰
        سلام مهدی جانم

        خودت می دانی که چقدر دوستت دارم

        بنده از طرف خودم حرف می‌زنم و نمی‌خواهم جز شما هم کسی پاسخ دهد

        عزیزم برادر دانا و آگاهم
        وقتی کسی ادعا می‌کند که دوران ارکان عروضی به پایان رسیده و می‌گوید

        " زمان آن فرا رسیده است که با قاطعیت تمام ارکان عروضی با احترام و تکریم بازنشسته شده و جای خودشان را به کد گذاری دیجیتال یا باینری ( مبنای شمارش دودویی ) و هگزادسی مال ( یا مبنای شمارش 16 تایی) بدهند"

        این ادعا را نمیتوانم از کسی قبول کنم که نوشته هایش پر است از ایرادات و اشکالات نحوی و ساختاری و مفهومی به جرات میگویم ایشان هنوز عروض را نمی‌شناسند چه برسد به اینکه لفظ استاد برایشان به کار می‌برید

        من با شخص ایشان نه دشمنی دارم و نه خصومت شخصی بلکه خیلی هم دوستشان دارم اما مهدی عزیزم سر شعر کوتاه نمی آیم
        ایشان اولین بار نیست که این کار را کرده اند
        قبل ها ادعای خلق کدهای باینری را داشته اند در عروض که با جمع آوری اطلاعات و نشان دادن آن مجبور به عذر خواهی در این سایت شدند

        پیشنهادم به ایشان این که
        این مطالب را با اساتیدی مانند دکتر شمیسا و یا دیگر اساتید علم عروض در میان گذارند و ادعایی که برایتان علامت دار کردم را برایشان بخوانند اگر به ریش ما خنده نکردند من قلم را زمین گذاشته و اردک می چرانم

        فدایت خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        جناب محمدی عزیز
        بنده نیز در نقد شما مطلبی ندیدم که بیانگر رجحان یا برتری صفر ویک نسبت به اوزان فعلی باشد
        جسارتا عرض کنم
        اختلاف چند روز قبل بر سر یک فراخوان بر روی نقد و نظرتان تاثیر نگذارد عزیز
        اینکه پنجره نقد را وسیله‌ی تسویه حسابهای شخصی کنید صحیح نیست
        مخصوصا از کسی که در قسمت وبلاگ عروض تدریس میکند
        جناب محمدی دوست گرامی
        صفر ویک در حد یک وسیله دسته بندی هجا کارکرد دارد
        کارکردش هم خوب است و ایرادی هم ندارد!
        منتها نه تا وقتی که مارا از مسیر اصلی منحرف نکند
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۵۹
        درودبرشما مهدی جان عزیزم بسیار عالی نوشتيد ومفید واموزنده بود 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۴۵
        سلام و عرض ادب و احترام دکترسیدهادی محمدی عزیز خندانک خندانک

        شاید یکی از بزرگترین فیزیک دان ها را به توان استیون هاوکینگ دانست. فارغ از اینکه چند نظریه درست یا نادرست داشته باشد. بنده هم یاد ندارم و نمی دانم چرا به ایشان پروفسور می گویند.

        بنده و بسیاری از عزیزان دیگرم به شما نیز دکتر و استاد می گویند. شما به زبان آوردید در دو رشته مدرک گرفته اید، خارج رفته اید، حافظ قرآن هستید، ما نیز هیچ وقت انکار نکرده ایم. اشتباه در اساتید راه دارد. این استدلال که چون شخصی اشتباهات زیادی دارد در نگارش و دستور و غیره بنابراین من به ایشان استاد نمی گویم لااقل برای بنده مقبول نیست. این کتاب هایی که من و شما خوانده ایم، بنده حالا کمتر یک دهم شما هم کتاب نخوانده ام هدفم از اینکه خودم را در کنار شما آوردم برای این هست که بگویم مخاطب صحبت ها و نقدم خودم هستم و خدای نکرده جسارت محضر شما سید عالی مرتبه نشود. این کتاب یک بار زائدی از علم و دانش ظاهری هست که بر دوش مهدی محمدی می گذارند تا چند دوست مهربان که به بنده بگویند استاد، بعد این کتاب ها سنگین شود بر دوشم قامتم بشکند پرواز نتوانم کنم. این کتاب ها را من علاقه دارم بریزم دور، کمی بارم سبکتر شود، دل و ذهنم خلوت تر بشود بفهمم حقیقت چیست. واقعیت این هست که کتاب های برای گمراه کردن ما نوشته شده است و نه برای بیدار کردن ما و لذا بعضا عزیزانی که کمتر کتاب خوانده اند بهتر درک می کنند و می فهمند. درک حقیقی، درک واقعی، درک قلبی. درست هست و بنده انکار نمی کنم. از باب احترام می گویم دکتر، استاد و غیره ولی آیا وقتی بنده به استاد سبکبار استاد می گویم ایا مانع می شود حرف و نظر و رهنمود ایشان را درک کنم؟ خیر بلکه بالعکس، باعث می شود صحبت ها و تجارب ایشان را به خوبی هر چه بیشتر درک کنم. استاد عزیز، دکتر جان، من این را به کرات درک کرده ام، بنده به هر عزیزی گفتم استاد در دلم استاد بودنش برایم روشن بود بعدا رهنمودهایش مسیرم را هم روشن کرد.به قول شاعر می گوید تو مو بینی و مجنون پیچش مو، تو ابرو او اشارت های ابرو

        اما در خصوص زحافات و بحرها، چون بنده معتقد هستم نهدتنها این ها از بین رفتنی نیستند بلکه روز به روز هم شکوفاتر می شوند و منجر به کمال موسیقایی شعر می شوند. چون معتقد هستم بسیار قدرتمند هستند و حقیقتا قدرت این ها به قدری زیاد است که نیاز به گفتن من نیست اما در عین حال هم گفتم و هم تدریس کردم. بعد از این هم تدریس خواهم کرد. اعلام هم می کنم در حال نگارش آموزش وزن عروض و اختیارات هستم و به زودی در سایت منتشر خواهم کرد.

        در خصوص اساتید دکتر شمیسا و غیره بنده فکر نکنم اجازه راهیابی به محضر اساتید را به بنده حقیر بدهند. اگر هم اجازه بدهند باز باید ببینم ایا این توفیق برای بنده هم حاصل می شود که به زیارت ایشان برسم یا نه. حالا اگر هم توفیق حاصل شود شاید از دور خیلی مودب دست بر سینه سلامی بدهم. اما بسیار خوش وقتم. از کتاب غزلیات حافظ و گاها سایر بزرگان فرصت و توفیق تلمذ روزانه برایم حاصل شده است. از کتب اساتید هن اگر واقعا به دستم برسد حتی المقدور مطالعه می کنم.

        دوست دار و ارادتمندتان هستم خندانک خندانک
        تابنده باشید به مهر خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۲:۲۷
        درودها مهرداد جان عزیز خندانک خندانک

        اولا چون محمدی را بدون پیشوند ذکر کردید بنده فکر کردم بنده را خطاب کرده اید و حقیقتا هم اگر پنجره سبزی گشوده نمیشد بنده اصلا وارد این گفتگو نمیشدم. چون حقیقت هم درگیر هستم و مشغله دارم و هم مشغول نوشتن آموزش وزن عروض هستم.

        دکتر سیدهادی محمدی عزیز، حالا درست هست بنده اشتباه برداشت کردم اما خطاب شما هم محل اشتباه بنده حقیر شد. که از این بابت عذرخواهم. و اگر دقت کرده باشید بنده عمده نقدم ابتدا پاسخ به دکتر سیدمحمدرضا لاهیجی و سپس دکتر سیدهادی محمدی و عین واقعا اصلا قصد نداشتم برای نقد شما پاسخ بنویسم منتها چون دیدم اسمم آمده ناگزیر جواب دادم که ظاهرا اشتباه برداشت کرده ام و منظور شما دکتر سیدهادی محمدی بوده است و بنده عذرخواهم.

        در خصوص صفر و یک بنده ممتنع هستم. برای آن فایده قائل هستم و آن را مخل نمی دانم. و بنده کسی هستم که بحرهای عروض و زحافات را تدریس کرده ام و بنابراین قطعا با اعتقاد این کار را انجام داده ام.

        اما در خصوص تسویه حساب شخصی تهمت زدن کار خوبی نیست حتی اگر گمان هم بردید باز مجاز نبودید به زبان بیاورید تا مطمئن نشدید. اتفاقا آقا مهرداد گل بنده شما را خیلی بیشتر از بقیه دوست دارم و بهترین نقدم را هم ذیل شعر شما دوست مهربانم به یادگار گذاشته ام. دنبال چرایی موضع گیری های بنده اگر هستید، دوست عزیز بدانید بنده هیچ وقت در مصاف پیر و جوان طرف جوان را نمی گیرم حالا شما فرض کنید در این موضوع که از قرار شعر هم قشنگ است و خوش آهنگ با سلیقه بنده هم جور است و نسبت هم سه به یک شده است و از قضا دو تن از مدیران افتخاری هم هستند. به قول حضرت حافظ علیه الرحمه

        نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
        جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

        و یا در شعری دیگر

        به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
        که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها

        چون رفیقم هستی و خیلی دوستت دارم، گفتم این نکته را هم اشاره کنم. که بدانی موضع گیری بنده چگونه است و دلیلش چیست

        و البته اگر استاد سبکبار ناراحت نشود که چرا آقای محمدی مرا پیر خطاب کرد. چرا که مقصود حقیر معنای آن در شعر حافظ به معنای مرشد و راهنما مدنظر بوده است.

        از آن ماجرایی هم گفتید اصلا یادم نیست مگر باز کنید تا متوجه بشوم سویه نگاهتان به کدام سو است. اگر منظورتان فراخوان شعر بود و انتخاب شعر دکتر لاهیجی، مبارک ایشان باشد.

        و دیگر اینکه تابنده باشید به مهر و مهربانی خندانک خندانک
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۵۶
        وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا





        ارسال پاسخ
        محمدکریمی (پویا)
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۱۱
        درود استاد عزیز
        از شعر زیبایتان لذت بردم و نیز زحمتی که در توضیحات آوردید سپاس🍁🌷
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۳۱
        سلام و درود فراوان
        جناب محمد کریمی ( پویا )
        تخلص شما را خیلی دوست دارم. « پویا» چقدر زیباست و ما اگر فقط به عمق معنی پویایی راه می یافتیم چه می شد؟
        همه چیز زندگی و جوانب رنگارنگ آن در همین پویایی نهفته است.
        برقرار باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی معصومی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۲:۲۳
        سلام بر جناب سبکبار نازنین
        شعر زیبایی سروده اید
        ♤♤♤
        اگرچه قالب همان مثنوی است اما وزن و هجای ان اضافه شده
        که در قبل هم از این سروده ها توسط شاعران نامدار مثل مولوی و دیگران سروده شده
        اما قبل از آنکه به فکر بازنشسته کردن اشعار مقفی و بخور عروضی باشید و به سوی مونولوگ کردن هجا بروید، به پشت سرتان نگاه کنید!شما در بستر همین رود قرار دارید و بی توجه به عمق جریان، از موجی که شما را با خود می برد، غافل شده اید.
        اصلا عروض و نامگذاری و ....بماند، مگر شعر جنابعالی تافته ای جدا بافته است؟!
        اگر قرار است با این شعر، مکتب منظوم سرایی و شعر مقفی بازتشسته شود!!! قبلا باید باز نشسته میشد.
        واما اینکه شعر دارای مشخصات منحصرربهذفرد باشد، میتوان صخبت کرد

        مهدی محمدی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۲:۵۶
        سلام و عرض ادب استاد سبکبار عزیز و گرانمهرم خندانک خندانک

        اگر چه پاسخ بنده حقیر را هنوز عنایت نکرده اید، اما لازم دانستم از طرف خودم و همه حاضرین این صفحه از شما استاد عالی قدر عذرخواهی کنم. گاهی اشتباهات بزرگی از ما انسان ها سر می زند. اما قطعا هر اشتباهی جایی برای جبران و بخشش نیز وجود دارد. نمی دانم بعضی چطور علم را از شعر جدا می کنند درحالی که ریاضیات مبنای موسیقی است و موسیقی لاینفک شعر و چگونه ایشان احترام و ادب را از ادبیات خارج کرده و ندای وای شعر و وای ادبیات سر می دهند و حرف از شعر و ادبیات و نقد می زنند.

        در هر صورت از شما استاد گرانمهرم پوزش می طلبم و آرزوی هدایت برای خودم و سایرین را دارم.

        با کمال احترام
        تابنده باشید به مهر و یگانگی خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۴۶
        سلام و درود
        جناب مهدی محمدی
        بدون تعارف عرض می کنم که شما با ادب و معرفت خودتان مرا شرمزده و تربیت می کنید. من از این گفتگو ها و قیل و قال ها ناراحت نمی شوم. چرا که اگر درست فکر کنید کسی نمی تواند انتظار داشته باشد که تند و سریع حرکت کند و با مانع و مقاومت هوا روبرو نشود. این کاملا طبیعی است. انسان ها با گذشت زمان به برخی نظریات و روش های کار و زندگی چنان عادت می کنند که در مقابل هرگونه احتمال تغییر و دگرگونی مقاومت نشان می دهند. این از لحاظی خوب است چرا که اگر چنین نبود چیزی مثل ارثیه های فرهنگی گذشته حفظ نمی شد و همه نسل ها از همدیگر فاصله می گرفتند. حفظ آثار و ارزش ها یک اصل مقدس و خوب است. اما این دوستان که اینهمه لفظ دیالکتیک را به کار می برند به معنا و مفهوم آن هرگز راه نیافته اند که دیالکتیک یک پز و افاده روشنفکرانه نیست بلکه قانون عمومی جهانشمول تغییرات و تکامل هستی در ابعاد زنده و غیر زنده و جامعه و فرهنگ و همه چیز است. این حفظ کردن زمانی به سد راه پیشرفت و بهبود و تعالی تبدیل می شود آنوقت کسانی یا عواملی در طبیعت و جامعه پیدا می شوند که منادی این تغییرات باشند. این هم عمومیت دارد که در چنین مواقعی همان حافظان راستین یا دروغین و متعصب ارزش های گذشته وصله های شخصی و خشم و عتاب و کینه ورزی نثار این آدم های نواندیش می کنند و تا آنجا که بتوانند سد راه آن می شوند. تا جایی که سبک و اندیشه و روش نو خودش را به اثبات برساند و این آقایان از خر شیطان پیاده شوند. فرقی هم نمی کند در کجا در کدام موضوع یا کدام مملکت یا کدام زمان و کدام مکان. متاسفانه وضع ما اندکی اسف بارتر است. یعنی درست در دوره و زمانه ای که روزانه هزاران هزار اختراع و نوآوری به ثبت می رسد و در قالب استارت آپ ها و غیره به پول و صنعت و تکنولوژی تبدیل می شود، آنوقت کسانی که خودشان را پایین تر آسمان هفتم تصور نمی کنند در مورد مسئله ساده ای مانند عروض و ارکان و زحافات ببینید به چه وسایل و رفتارهایی چنگ می زنند. یک نفر کافی است که متن نوشته آن ها را بخواند تا ببیند که هیچگونه تبعیتی از ارزش های اخلاقی و انسانی را برخود هموار نمی کنند. اما مهم نیست.
        من راضی نیستم که شما بخاطر بنده با هم دچار اختلاف و تشتت بشوید و دیدید که با وجود توهین و حتاکی مجدد آقای دکتر که ساکن فرانسه و استاد دانشگاه هستند، که خیلی دلم می خواهد یکی از مقالات و پایان نامه ها و رساله های ایشان را در مراجع رسمی بخوانم حرفی نزدم و دخالتی نکردم.
        اما شما که تا این حد مؤدب و آگاه و دقیق هستید دعوت می کنم به این نکته فکر کنید و یک لحظه از خودتان سئوال کنید که واقعا ارکان عروضی چه نقشی در یافتن و ایجاد وزن دارند. غیر از این که ابزاری باشند برای ثبت و ضبط اوزان. آنوقت همین ارکان و زحافات مربوطه مانع بسیار بزرگی در مقابل سیلی از انتخاب وزن های متنوع و مطابق با روحیات و منش و روش شعرا می باشند. بعد از آن همه زحمتی که برای تدریس این زحافات و ارکان نموده اید ای کاش یک برآوردی می کردید و بازده کارتان را می سنجیدید. در صورتی که اگر فرصتی برای گفتگوی مستقیم و راحت تر باشد من به شما نشان خواهم داد که چقدر ساده و واضح و گویا می شود این کار را با کمک کدهای صفر و یک انجام داد و چقدر تعداد و وسعت انتخاب های ما بالا خواهد رفت. دوستان ما چیزهایی را شنیده اند و جسته و گریخته جاهایی خوانده اند اما واقعا به عمق مطلب پی نبرده اند. باید فرصتی بدهند که گفتگویی آرام و دوستانه و بدون هوچی گری صورت بگیرد تا مطالب کاملا روشن بشود. من هم البته در این خصوص دانشمند و همه چیز فهم نیستم. اما دانشجویی هستم که وقت صرف می کنم و در راه اثبات مدعایم حرکت می کنم. حتی اگر قسمت شود همین مسئله را موضوع یک تحقیق و پایان نامه قرار خواهم داد با حضور سخت گیر ترین استاد ها و داورها و ناظرها. اما اینگونه گفتگوها نیز در این یا آن انجمن خالی از فایده و روشن شدن ذهن خود بنده نیست. بالاخره چیزهایی را یاد می گیرم از فعالیت های قبلی مطلع می شوم و مدتی به تنهایی می ایستم و خدا را چه دیدی شاید زمانی رسید که به کمک همین مخالفان این اعلامیه را تبدیل به یک پروتکل نمودیم.
        ببخشید زیاد حرف زدم. سعی کنید با هم مدارا کنید. مسائل دیگر را قاطی این موضوع نکنید و خود موضوع را در مرکز توجه قرار بدهید. از قدیم گفته اند چند عقل از یک عقل بهتر است.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        یدالله عوضپور    آصف
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۰۶
        محضر مبارک اعضا محترم سایت وزین شعرناب عرض ادب و احترام دارم...امابعد
        چون عقل و خرد به مرتبهءکمال رسد،گفتار کم گردد..
        هرکسی مختار است در هرسبکی شعر بگوید.اما مجاز نیست آنرا به دیگران تحمیل کند.آنهم با اقل آگاهی در حوزهء شعر وادب.
        ِلذا با پوزش فراوان محضر طومار نویسان عرض میشود،
        کم گوی و گُزیده گوی چون دُر
        تا زاندک تو جهان شود پُر.
        ضمناشایسته است در بکاربردن واژهء استاد تعمق اندیشهء بیشتری صورت پذیرد...
        باتقدیم احترام،،،،آصف
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۱۸
        سلام و درود
        جناب یدالله عوضپور آصف
        از نصایح جنابعالی فیض بردم، و اگر قدرت آن را داشتم همه را وادار می کردم که از به کاربردن القاب کذایی، پدر، دایی، استاد و نظایر این ها باز می دارم. من اگر استادی را ببینم درمقام استادی تردیدی در گفتن استاد و تعظیم و تکریم او بخودم راه نمی دهم. و یاد گرفته ام که امتیاز بیخودی را به کسی ندهم که بعد مجبور به انکار آن باشم. حق با شماست کسی را نمی توان وادار به پذیرش این روش یا آن روش ساخت. گرچه من به همان روش گذشتگان و سلایق و ذوقیات آن ها هستم و از آن لذت می برم. اما دلیل نمی شود که بازهم در کوزه آب بخورم و در تنور غذا بپزم. چرا که اگر خود در گذشتگان بزرگوار دوباره زنده می شدند این توصیه را به من نمی کردند. خودشان هم در زمان خودشان سرآمد علم و هنر بودند و همواره مشغول نوآوری و یافتن راه ها و روش های بهتر. پس کسی را هم نمی توان از بازگو کردن یافته هایش حتی اگر غلط و نادرست باشد بازداشت. روش درست اندیشیدن و با هم اندیشیدن اینست که حرف های همدیگر را بشنوند و بدون این که کسی را به نادانی و ناتوانی متهم کنند و خودشان را در بالاترین پله منبر قرار بدهند با دلیل و مطالعه و منطق رفتار کنند
        خیلی خوشحال شدم بزرگوار که تشریف آوردید. من دانشجویی بیش نیستم اما از آن قماش دانشجویانی که سعی می کنم به منابع اصلی و مأخذ های موثق تکیه کنم. و دوستانم را در بهترین حالت برای خودم همراه و همگام دانشجویی آرزو می کنم نه کمتر.
        موفق و مؤید باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۰۶
        سلام و درود
        خدمت علی آقا معصومی
        می دانم که گرفتار هستید و حوصله خواندن مطالب طولانی بنده را ندارید، اما قبل از این که کاملا به حرف دل من پی ببرید بیرحمانه مرا کوبیدید. مگر من دیوانه هستم که بخواهم و یا فکر کنم که می توان شعر موزون را از ذهن و قاموس و قریحه زبان فارسی زدود. بنده به حد کافی توضیح داده ام باز هم بند به بند مقالاتی را می فرستم که جلوی چنین سوء تفاهماتی را بگیرم. اولی را فرستاده ام در شعر پاک در قسمت مطالب می توانید مطالعه کنید بقیه را هم بتدریج خواهم فرستاد. آنچه بنده به آن رسیده ام باز کردن بند و زنجیر از پای عروض است. نه از بین بردن الگوهای وزنی آن . روان ساختن، تسهیل، راه یابی به وزن های بهتر و جدید تر و مطابق ذوق و سلیقه شاعر. نه تقلید مادام العمر ده بیست تا وزن تکراری و البته زیبا. اما این کافی نیست. این من نیستم که ادعایی را مطرح کرده باشم این مقتضیات خود زبان است که می خواهد در حوزه وزن و عروض و به قول شما مقفی سرودن جلوه های بیشتری نشان بدهد. ارکان عروضی هیچ خدمتی به جز ایجاد مانع و مشکل برای وزن عروضی و شعر کلاسیک و حتی سنتی فارسی نمی کند به جز ابزار نگهداری اوزان که کد های صفر و یک هزاران بار بهتر این کار را انجام می دهند و به جای زحافات بی پایه و اساس بنیان ریاضی اوزان را با استفاده از قانون جایگشت به ده ها هزار برابر افزایش می دهد و توضیحات آن را بتدریج تقدیم خواهم کرد.
        خوشحال شدم تشریف آوردید و امیدوارم که مقداری با حوصله بیشتر به عرایضم توجه کنید که این نه کار من تنها باشد بلکه وظیفه ایست که بر دوش همه ماست. چه رد کنیم و چه قبول. اما در هر صورت با دلیل و منطق.
        سئوال اصلی من اینست که ارکان عروضی و زحافات مربوط به آن چه کاری به جز ثبت و ضبط الگوهای خاص و محدودی از چینش هجاهای کوتاه و بلند انجام می دهد. به نظر بنده هیچ نقشی در یافتن و ساختن وزن ها ندارند و زحافات کاری قراردادی و ساختگی است برای انتخاب هایی که به سادگی با استفاده از جایگشت یا به زبان ساده تر انتخاب صفر و یک ها در هر یک از خانه های جدول تقطیع حاصل می شود. هم یافتن اش ساده است. هم توضیحش. هم در یاد نگهداشتنش و هم ده ها استفاده بروز و مدرن دیگر که به وقت خودش عرض خواهم کرد.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۳۸
        استاد سبکبار عزیز خندانک

        گاهی اوقات از نوشتن موضوعات حساس برانگیز اجتناب شود بهتر است. روان ساختن و تسهیل من با شما موافقم. اما در خصوص کارایی زحافات سوال پرسیده اید اگر منظورتان از ساده سازی حذف زحافات است، این دست من و شما نیست استاد گرانمهرم. این جریان تاریخ ادبیات هست. چیزی هم که به دنیا بیاید از بین نمی رود تغییر شکل می دهد. خیلی ها صحبت از واژه های منسوخ می کنند اگر منسوخ بود این واژه ها که اصلا در هیچ کجا نباید می آمد وقتی هنوز در دایره المعارف هستند یعنی منسوخ نشده اند. این زحافات هم همین است. چیزی که واقعا بلااستفاده باشد خود به خود کنار می رود. نیازی به تلاش احدی برای کنار گذاشتن ندارد. اگر هم واقعا کاربردی داشته باشد که اولا ماندنش بهتر است دوما خوش به حال آنکه از آن استفاده کند. به نظر بنده حقیر مطالب علمی را مطرح کنید. امید بتوانیم استفاده کنیم.

        و اگر هم بنا است به بنده پاسخ ندهید بفرمایید که بیش از این شرمنده نباشیم.

        تابنده باشید به مهر خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۱۸
        با تشکر و احترام
        می خواهم اندکی با خونسردی و صراحت با هم صحبت کنیم. من نمی دانم که رشته تحصیل شما چی هست. کاری به مقطع ندارم اما رشته برایم مهم است. چون مبنای بحث من ریاضیات است و نه این که فکر کنید خیلی در سطح بالا. نه خیر. شما فرض کنید که در شانزده خانه که هرکدام معرف یک هجا هستند اعداد صفر و یک قرار بدهید. با یک محاسبه ساده معلوم می شود که دو به توان شانزده یعنی 65536 انتخاب دارید برای این که عدد یک و صفر را در این خانه ها قرار بدهید. یعنی تقریبا صد برابر کلیه اوزانی که بر طبق آخرین تحقیقات جناب استاد نجفی و با استفاده از دایره های عروضی یافت شده است که در آن ها حتی ارکان پنج هجایی و یا مصرع های پنج رکنی هم لحاظ شده اند.
        حالا اینجا دو مسئله پیش می آید که می گویند همه این ها مقدور نمی باشد. چرا من رفتم سراغ سروده سراسر هجای بلند. برای این که این ادعای ناشدنی را به آزمون بکشم. دیدید که شد و قبل از من هم این کار انجام شده بود و ناممکن نبود.
        حالا من کار دیگری هم در آینده انجام خواهم داد و آن این که شعری سعی کنم بسرایم با هجاهای کوتاه. شاید غیر ممکن و مسخره بنظر برسد. اما وزن مسخره هم یک وزن است و در خیلی از فعالیت های هنری ممکن است بدرد بخورد.
        حتی اینجا من نه از روی بخار معدی بلکه از روی دانش کمی که از واج شناسی و آواشناسی یافتم که در حقیقت آن ها را پاس کردم و خوب هم پاس کردم به این نکته توجه نمودم و قبلا هم بصورت ناقص از آقای دکتر طبیب زاده و از روی رساله دکتری ایشان در محضر دکتر نجفی به یا داشتم که کیفیت و کمیت هجاها در زبان نوشتاری و محاوره ای با هم متفاوتند. اما در رشته زبانشناسی به نکته خیلی مهمتری رسیدم و آن این که اصولا زبان گفتار و صوتی و شنیداری است و نوشتاری شکل مصنوعی آنست و ما کلمات و هجاها و واج ها را موقع خواندن از روی نوشته بصورت متفاوت و واقعی می خوانیم و بر زبان می آوریم. شعر هم در اصل گفتاری است نه نوشتاری. پس با این استدلال نمونه هایی را می توانیم بیابیم که با واج های بلند نوشته می شوند اما کوتاه خوانده می شوند. همه جا به من ایراد می گیرند که تو مغزت خشکیده و قدیمی هستی و مطابق زمان صد ها سال قبل از حافظ شعر می گویی. اما با بستن راه واجگونه ها ( دقت کنید نه واج ها بلکه واجگونه ها) به شعر عملا شعر موزون را محکوم می کنیم که تا ابد از گفتن اشعار به زبان روز محروم باشند. می بینید که تعداد مصوت ها عوض می شود حتی اگر تعداد اینگونه نمونه ها کم باشد. اما از قدیم گفته اند که مشت نمونه خروار است و بتدریج نمونه های دیگری یافت یا ساخت خواهد شد.
        حالا زحافات اینجا چه کاره است. کاری کاملا قراردادی بی اساس، و تصنعی از طریق حذف و کوتاه بلند کردن هجاهای هر یک از ارکان چهارگانه رایج اشکال جدیدی از وزن ها را پیدا کنیم و اسامی سخت و دشوار و گاها متناقض به آن ها الصاق کنیم. که خود دکتر طبیب زاده در یک میز گرد در کنار دکتر سیروس شمیسا به صراحت می گفت که استاد نجفی از به کار بردن این اسامی بیزار بود و همان اشکال گوناگون ارکانی آن ها را بر زبان می آورد و البته در کتاب خودشان نیز نوشته اند. در صورتی که ما می توانیم با گذاشتن صفر و یک ها بصورت تصادفی یا انتخابی در هر یک از خانه های جدول تقطیع به یک وزن جدید دست پیدا کنیم که ممکن است مطابق یکی از وزن های ارکانی باشد و ممکن هست نباشد که هیچگونه اهمیتی ندارد و ارزش هم ندارد. مهم آن کلماتی است که مطابق آن الگوی چینش هجاها نوشته می شوند و دقیقا آن جا به تبعیت از نحو ( syntax ) مربوطه لحن و آهنگ متفاوت و مخصوص بخودی خواهد یافت در عین حالی که موزون است، عروضی هست و تمام قواعد را رعایت کرده است. مانند پنج شش سروده ای که من تاکنون سروده ام و مردم عادی اغلب آن ها را پسندیده اند و خود من هم بعنوان یک شنونده که یکبار نه بلکه صدها بار در خانه به سروده هایم که صوتی شده اند گوش می دهم و امکان ندارد که انسان بتواند چیز ناخوشایند را بیش از یکی دوبار گوش بدهد.
        اتفاقا بدترین قسمت عروض ارکانی همان زحافات است.
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید محمدرضا لاهیجی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۵:۱۹
        وَ عِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا

        پاسخ سختی برای نکاتیو نق آماده کردم امّا آمدم ارسال کنم پست چراغ سبز مدیریت محترم را دیدم لذا فقط و فقط و فقط بخاطر جناب ملحق در مقابل نگاتیو نق نه تنها سکوت بلکه به احترام ایشان کامنت‌هایم را نیز حذف کردم!

        هرکس هرطور مایل‌ست می‌تواند قضاوت کند

        در مورد یک نکته امّا جبر به پاسخ دارم از باب تمسخرِ فرزندم فرانوشت، فرانوشت را هرکه خواست از وزارت ارشاد، انجمن نویسندگان شاعران ایران و انگلیس (واقع در ایران) و انجمن نویسندگان و شاعران انگلیس و... می‌تواند استعلام کند تا ببیند به ریشِ لاهیجی باید بخندد یا به ریشِ خوداخودش!

        همین و بس!
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۵:۴۵
        جناب لاهیجی
        من کاری به فرانوشت شما ندارم و منظورم از دکتر شما نبودید. من بخیل نیستم هر چقدر دوست دارید پیشرفت کنید و مایه افتخار خودتان و دیگران بشوید. از پاسخ ها و توهین ها و ناسزاهایت واهمه ای ندارم. اما اگر کسی قصد و نیت بدی نسبت به دیگران داشته باشد اول از همه خودش گرفتار و درمانده می شود. پس بهتر است کار خودتان را بکنید و حرص درستی و نادرستی کار دیگران را بخودشان واگذار کنید. باز هم صفحه من به روی همه باز است می توانید بیایید و نظر بدهید و مطلب بنویسید. سعی کنید قدر احترام و محبوبیتی را که در سایت یافته اید بدانید.
        در ضمن شما که اینهمه فرانوشت خودتان را دوست دارید و آن را فرزند خودتان می دانید و حق هم دارید، آنوقت نباید براحتی حاصل زحمت طولانی مدت یک نفر دیگر را لگدمال کنید. مبانی وزن و هجا و صداها را من پنجاه سال پیش به بچه های ابتدائی کلاس اول روستاهایی که در آنجا مأمور به خدمت و تدریس بودم درس می دادم و چه خوب هم یاد می گرفتند. هر کلمه ای را با تکان دادن دستانشان هجایابی می کردند یعنی بخش بخش می کردند و می گفتند مثلا بابا چند بخش است و بعد صداهای هر بخش را به کمک انگشتان کوچک خودشان می شمردند و بیان می نمودند. حالا من بعد از پنجاه سال از نظر جنابعالی اینقدر کیاست و شایستگی ندارم که در مورد پیش پا افتاده ترین مباحث مربوط به شعر و نقد آن یعنی وزن و قافیه حرف بزنم. اگر فرانوشت فرزند شماست بدانید که حاصل کار هر انسانی هم برای خودش عزیز و محترم است. اگر هم نقدی ایرادی هست نه با غرور و تفرعن و تکبر و توهین بلکه با اخلاق و ادب و احترام می توان همیشه و برای همه کس گفت و پاسخ شنید. یک بار هم گفت و توضیح داد و خاموش شد. نه که زمین و زمان را به هم دوخت.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید محمدرضا لاهیجی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۶:۱۳
        مدیریت امر فرمودند:

        پلکِ پاسخ را ببندیم

        ما هم سمعاً و طاعتا!

        در مقابلِ شوما و نگاتیو نق سکوت می‌کنم!

        چنته‌ای که خالی‌ست مته در گوشاگوشش نمی‌رود به مارکِ چنته‌اش توجّه اگر باز شود به دردِ گرایِ یک‌جایگان تنها می‌خورد!

        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۵۷
        درود آقای لاهیجی، ای کاش بین وهن و ادب و مدح و نقد می توانستید تفاوتی قائل شوید. آنگاه به جای سکوت می توانستید گفتگو کنید.

        تابنده باشید به مهر خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۲۱:۴۶
        وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا


        افروز ابراهیمی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۶:۴۹
        سلام و عرض ادب جناب سبکبار گرانقدر
        احسنت و مرحبا
        صوت جنابعالی را با دخترم شنیدیم خیلی جالب بود
        یاد آهنگ های قدیمی افتادم...
        خیلی شاد و نشاط آوره
        بنظر بنده کم سواد ابداع و نوآوری در علم هیچ ایراد
        و اشکالی نداره خیلی هم خوبه که هنرتون را
        در اختیار دیگران قرار دهید
        اکثر هنرهای تجسمی و مفهومی از قبل وجود نداشتند
        و قطعا مخترعانی آنها را ابداع کردند
        اوایلش موافق و مخالف زیاد هست بستگی به روحیه و پشتکار
        ابداع کننده دارد.....

        مثل هنر آشپزی هست که هر کسی میتونه چاشنی هایش را عوض کنه یا اضافه اما نام و طعم غذا همان است....
        کامنتها را زیاد نخواندم
        اما نظر دوستان و فرمایش جناب استاد احمدی زاده هم
        قابل احترام و پذیرش هست....

        ان شاالله که در مسیرتون موفق و پایدار باشید...
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۷:۱۶
        سلام و درود فراوان
        جناب افروز ابراهیمی
        خدا می داند که دم صبحی و از پس این گفتگوهای نه چندان شیرین سخنان شما چقدر آرامش بخش و تسلی دهنده بود. مخصوصا که با فرشته گلتان با هم به صدای بنده گوش دادید. از همه لحاظ حق با شماست و انسان باید تلاش کند که دنبال کارهای خوب و مفید برود و وقتی مطمئن شد که هدیه ای برای دیگران اندوخته است آن را عرضه کند و از مشکلات نهراسد.
        به دختر خانمتان قول نمی دهم اما سعی خواهم کرد که بار دیگر شعری با هجاهای کوتاه بسرایم که عجیب تر و شاید خنده دارتر هم باشد، نمی دانم، اما تمامی سعی خودم را خواهم کرد بدلیل اینکه برای تکمیل این پروژه به آن نیاز دارم و کار خیلی سخت و دشواری هم هست.
        سپاس که تشریف آوردید و ابراز لطف نمودید
        سالم و پاینده باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        افروز ابراهیمی
        افروز ابراهیمی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۷:۴۷
        عرض ادب و احترام جناب سبکبار گرانقدر
        خوشحالم که نظر حقیر را پسندیدید
        بنده و دخترم شاگر محضرتان هستیم
        ان شاالله که شاهد اثر گرانبهای بعدیتان باشیم و فیض ببریم
        و به یاری خداوند جنابعالی در مسیری که انتخاب نمودید
        موفق و سربلند باشید
        آمین یا رب العالمین
        ممنون و متشکرم
        در پناه حق تندرست و سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۸:۴۲
        درود بر شما جناب سبکبا ر گرامی
        قبلا نیز قصد داشتم بنویسم
        ابتدا از عزیز سفر رفته اتان ،اطمینان داشته باشید ایشان دیگر ن دربندشعراست نه دربند نام و عناوین زمینی
        تما م این نامها و اختیارات و خواستنها در محدوده ی زمین است و چه بسا زنجیری برپای

        آنچه این کوچکترین درک نموده سروده ای زیباست که آدمی را به عشق پیوند زند وودر اتحاد عشق بکشاند قلب آدمی را وظیفه دانستم بیایم و آنچه درکم بوده است را بیان نمایم خصوصا در مورد عزیزتان ، آنچنا ن سرخوشی دارد رهایی از وزن زمین که ....

        ،و استاد نی ز یکیست فقط خداوند ،مابقی القاب و احترام است تا زمانی که شخصی خود را یادیگری را استاد بداند و یا خدای ناکرده مقام ها را در حدپرستش بالابرد

        استاد درون رهنمایش نخواهدشد
        در پناه حضرت عشق باشید

        زاهد بودم ترانه‌گویم کردی
        سر فتنهٔ بزم و باده‌خویم کردی
        سجاده‌نشین با وقاری بودم
        بازیچهٔ کودکان کویم کردی

        حضرت مولانا و الحق که کودکان به ملکوت نزدیک تر هستند
        وآنچه آدمی را رشد می دهد تواضع در برابر تمام هستیست نه به اجباربلکه از عشق از سرسپردگی به اویی که تمام خلقت ازاوست و جز عشق نیست مانند کودکان ،


        حضرت مولانا بعد از مرارت ها و رنجها و جدایی ها از شمس خود اینگونه سرودند که

        آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد

        مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد

        راه دهید یار را آن مه ده چهار را

        کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد

        چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان

        عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد

        رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد

        غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد

        تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود

        ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد

        باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند

        سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

        خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند

        روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد

        چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما

        زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد

        تمام شعری که بزرگان ما سروده اند در حالت اتصال روحی به چشمه ی آگاهی و رهایی از بندها بوده است البته اصلا وارد بحث اوزان نمیشوم که دانش آن را ندارم، به خودم می گویم اگر از قلبت هست بگو ،آن هم به شرط حضور است
        خودم را عرض می کنم آیا گذشته و آینده مجالی می دهد ...
        حضرت سعدی فرمودند هرنفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات می دیدند ایشان که آنگونه سرودند که هنوز جاریست



        منیژه قشقایی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۹:۴۹
        یک بار از عزیزی سوال نمودم ،این وحدت چیست که در هرچه می نگریم شکل است و رخسار دارد و اکثرا یکیست ،در تمام آنچه پیرامون ماهست و فرمودند ،مستان سلامت می کنند ،گفتم یعنی چه،فرمودند زمانی که هستی فقط هستی بی تعریف میشوی مجرا می شوی از مجری بودن عبور می نمایی
        آن زمان است که هرچه هست اوست می بینی و آن به نگاه پاسخت می دهد


        برقرارباشیدو پایدار
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۱۳
        سلام و درود
        سرکار خانم منیژه قشقایی گرانقدر
        بیانات شما مستانه است و مستی آور. شب را تا به صبح بیدار بودم و سر چیزهای بیهوده. خوابیدم و نیم ساعتی بعد بیدار شدم سری به کامپیوترم زدم پیام اول شما را با نشان گل سرخ دیدم. چند بار خواندم آنطور که باید و شاید به عمق آن راه نیافتم. اسم رمز « عزیز رفته ام » مرا میخکوب کرد. باز نتوانستم چیزی بنویسم چون هنوز هیاهوی شبانه در ذهنم بود و خواب در چشمم. دوباره خودم را به عالم خواب زدم و نمی دانم یکی دو ساعتی گذشت سری زدم پیام اولتان و پیام دومتان با نشانی متفاوت ، انگار کامل تر، احساسی تر و با ابیاتی از مولوی که سرگشته شدم. نه می توانستم بنویسم و نه می توانستم دوباره به خواب بروم. باید از نوشتن شروع می کردم تا به نوشتن برسم. و نوشتم و می نویسم. یعنی در مسیر کلام شما افتادم و مثل خواب زده ها راه می روم. من بچه بودم خیلی در حال خواب راه می رفتم و همیشه مادر من نگرانم بود که نکند از پشت بام بیفتم یا به خیابان راه یافته و زیر ماشین بمانم. بعدها این عادت از سرم بیرون رفت اما حالت عجیبی بود. مخصوصا زمانی که ناگهان کسی بازوی آدم را تکان تکان می داد و از خواب در حال راه رفتن بیدار می شد و نمی دانست کجاست و پی چه کاری سر به کوچه و خیابان گذاشته آن هم در وقت شب و تاریکی. جالب است نه؟
        چرا نمی توانستم بنویسم چون مطلب غیر عادی بود و مستانه. با پاسخ معمولی و تشریفاتی حق مطلب بجا نمی آمد. باید من نیز به همین حالت در می آمدم تا در عالم هشیاری حرف های ناهشیار زده و در عالم ناهشیاری حرف های هشیارانه. این هم عجیب است. تا انسان به این حالت هایی در نیاید قادر به درک حالت ها نیست. شاید شما بهتر منظور مرا دریافت کنید. از بین کسانی که این سروده مرا خواندند کمتر کسی به روح و حال نزدیک شد و آن را حس کرد. حتی خودم گِرا دادم که در بیت آخر سه چیز غیر عادی وجود دارد، اما انگار نه انگار. سرتاسر این سروده برای من تصویر و تصور است. همه اش واقعیت هایی تخییلی. کمتر کسی به آن ها نزدیک شد. چه می شود کرد. همین است. هر کس دنیای خودش را دارد و ذهنیات خودش را . من هم آن ها را بخوبی درک نمی کنم و خیلی وقت ها آن ها را با تصویر ها و تصورهایشان تنها می گذارم.
        همه مطالب شما گیرا و بحث انگیز و شایسته غوطه ور شدن در زلال خودش را دارد. منتظر می مانم تا هر زمانی که شما حوصله و نشاط داشته باشید من در مورد بند بند آن به گفتگو بپردازم. قضاوت عامه در اینجور مواقع می گوید مگر مردم بیکارند که وقتشان را صرف گفتگو با تو بسازند. اما ممکن است که گوینده و آغاز کننده این سخنان نظر و تمایل دیگری داشته باشد و اصولا وقت خودش را برای چنین گفتگوهایی ذخیره کرده باشد و بقیه صحبت ها برایش تکلیف قلمداد شود. به هر حال یک دو بیتی از مولوی را به نقل از خودتان مزمزه می کنم و بس:
        « . . .
        زاهد بودم ترانه‌گویم کردی
        سر فتنهٔ بزم و باده‌خویم کردی
        سجاده‌نشین با وقاری بودم
        بازیچهٔ کودکان کویم کردی
        . . . »
        این بودن و شدن، تأثیر و تأثر را من تجربه کرده ام و می کنم. شما بی هدف این ابیات را انتخاب نکرده اید و من مشابه این را در سروده هایم نه به اختیار بلکه در نتیجه حال و هواهای خاصی نوشته ام. یا بهتر بگویم بازگو کرده ام از ندای درونی ام که صاحب دارد و مرا تماما اسیر خودش ساخته است. یعنی وجودم را تسخیر کرده است. این فقط یک بیان عاشقانه نیست یک حالت هستی شناسانه است. او مرا در ربوده است. خودم را از خودم تهی کرده است و خودش را با خودم یکی کرده است. معنی زندگی را در این یگانگی تعریف کرده است. مولوی عاشق بود. بخاطر همین می تواند این کلمات را بنویسد. او دور افتاده از عشقش بود و بخاطر همین می تواند چنین تصاویر و تصوراتی را سرهم کند. من با جنبه های آسمانی قضیه کاری ندارم و برایم غیر قابل درک است اما عوارض عشق زمینی و هجران زمینی همین است. کسانی که عاشق نشده باشند به این احساس مولوی راهی نمی یابند مگر از باب معنی شناسی و تا یک حدودی نه بیشتر. شمس را از او بگیرید چیزی برای خنیاگریش باقی نمی ماند و بر می گردد به زندگی عادی و معمولی خودش و دیگر مولوی نمی شود. اما شمس نه . شمس معشوق بود نه عاشق. او می دانست که چیزی در وجودش نهفته است که مولوی را از حال عادی و معمولی خارج خواهد ساخت و می خواست که چنین باشد. حتی می دانست که رفتن او این تأثیر و تأثر را کامل و ماندگار و همیشگی خواهد ساخت و از مرگ خودش هراسان نبود اما می خواست و دوست داشت که بهترین رفتن را از خود به یادگار بگذارد و کاری کند که نه تنها مولوی که عالمیان را تا ابد دچار حسرت و حرمان کند.
        سرتاسر « آواز » برای من در چنین حالتی سروده شده است و صدها بار بعد از سرایش ویرایش شده است تا تصویر را کامل و کلام را زیبا و تکلیف را کامل کند. اما بیت آخر خیلی عجیب است و من بعد از آن که همه کارها تمام شد به چیزهایی برخوردم که هیچوقت به آن ها فکر نکرده و از قبل تصمیم نگرفته بودم.
        شما خوب صحبت می کنید. صلح جو و آرامش بخش هستید. سعی می کنید توجه ها را بنوعی از زمین و گرفتاری های آن بکَنید و به معنویات سوق دهید. به عشق و عشق واحد. گاها خودتان هم انگار در بین این دو عالم و احوالات سیر می کنید و کلامتان زیاد واضح و گویا نیست. شاید حسنش هم همین است. مخاطب تان در این احوالات یک کس بخصوص نیست ، اما ویژگی ها و مشخصات و نیازها را خوب تشخیص می دهید. با روان آدم ها یا حداقل من ارتباط برقرار می کنید تا توجه آن ها را جلب کنید و از میان گفته های متنوع خودتان یکی دو تایی را در ذهن او درونی و ماندگار کنید. من به اینگونه صحبت ها حالا حالا ها جلب نمی شوم چرا که اغلب آن ها را مانند گل های مصنوعی بی عطر و بو می انگارم و معمولا در اینجور مواقع اشتباه نمی کنم. اما در مورد شما مسئله فرق می کند. دوست دارم باور کنم، بپذیرم و از سخنان شما پذیرایی روحی و روانی کنم. احساساتم را کوک می کنم که با حرف های شما همنواز و هماهنگی کند. آنوقت صحبت ها از هم تفکیک می شوند و هر بند و قسمتی معنی جداگانه و تأثیر متفاوتی روی روح و روانم می گذارد. می دانید. این ها مقدماتی است تا ذهن، زبان و گوش و دلم را با هم پیوند بدهم و آن حالت باور و خلسه را در من به وجود بیاورد. شما زحمت می کشید. این کلمات و گفتار ها را آماده می کنید. به ترتیبی خاص بغل هم می چینید و به قول خودتان تا تأثیر واحدی، از مؤثری واحد روی ذهن متأثری واحد بگذارید. من هم سعی می کنم با همین ترتیب و شکل و فرم خودم را در معرض این نسیم اثر بخش بگذارم.
        امیدوارم که از این حرف های بنده خسته نشده باشید. تا حدودی هم اطمینان دارم که خسته نمی شوید. اما ممکن است در اصالت و بطالت آن کمی درنگ کنید و ببینید که بازی با کلمات و یاوه گویی است یا بازتاب و پژواک سخنان و تأثیرات خودتان است. درنگ کنید و ذهنتان را آماده کنید تا از کلیات به جزئیات و از مبهمات به مشخصات و واضحات برسیم.
        شما کمتر در صفحات شعر بنده حاضر می شوید اما من در همه جا سعی می کنم به صحبت های شما گوش بدهم و در مورد آن ها بیندیشم و در مواقعی نظیر حالا بیشتر و دقیقتر.
        از میان سروده های خودم و سر و صدایی که گاها در اطراف من ایجاد می شود و شما حاضر می شوید حضورتا مغتنم و اثربخش و به یاد ماندنی است.
        دوست دارم همانگونه ای که خودتان می خواهید باشید و روزگار بگذرانید. این یک عزیزی وارسته به من یاد داد و گفت در مورد من اینگونه دعا کن.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۲۹
        درود جناب سبکبار گرامی ،ممنون از تاملی که نمودید,کاملا درست می فرمایید ،مفهو م گاهی البته در اکثر مواقع گویانیست برای دیگران ،و عشق و وحدانییت و درک این موضوع که همه یکی هستند از کودکی همراهم بود ،و گاهی سبب تاسف برایم که با این وحدانیت و یگانگی که نهادینه شده از پیش د ر وجودم آنچنان که باید رشد نیافتم البته آگاهیست و عدم آگاهی در طول این مسیر

        در مورد جاری شدن و اتصال در شعر نیز منظور کلی بود
        در مورد قضاوت عامه نیز آری چنین است زیرا عشق را نمیشناسیم نمیدانیم تمام آنچه نجاتمانمی دهد عشق است عشقی که من در جهان هستی پخش می کنم ، آسوده باشید هیچ وقت چنین فکری در ذهنم خطور نخواهد کرد به مدد الهی

        در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
        بسیاری از مواقع مفهوم کلام این کوچکترن الکن است ابتدا به دلیل اینکه افراد از لحاظ ارتعاش وجودی متفاوت هستندوحقیقتا گاهی درک نمی کنند البته آنکه درسطح بالاتری از این ارتعاش هست آنان که درسطح قبل، جایی که خود او نیز حضور داشته است کاملا میبیند میشنود بدون اینکه حرف بزنند ،آری این است قانون انرژی در جهان هستی

        واغلب شخصی که به سمت حقیقت می رود تنها هست درک نمی شود زیرا سمتی مخالف می رود ،نه نامیست نه اثباتی نه جنگی نه صلحی نه زنده باد و مرده بادی همه را خودش می بیند و سرانجام همه را ا و در عشق او غرق می شود

        اغلب سخت است پذیرش حالاات روحانی و معنویت که حقیقت ما هست ذات ماهست از درون است از دنیا ی درون است ،در شرایطی که همه به جستجوی خویش و گمشده ی خویش بیرون از خود هستند

        و گاهی ترس حتی ،زیرا ما فراموش کرده ایم حقیقت خودرا اینکه این تن این کالبد فقط یک لباس است با شرایط ای بعد از زندگی

        و فرمودید پیوند آری راز در همین هست ،بودن در پیوند همیشگی و رها بودن
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۵۱
        🙏جان باید طالب باشد و البته این کوچکترین نیز هنوز دراشتیاق جان و شناخت جان ،یادم هست خواب نداشتم و خوراک نیز برای مدتی طولانی برای درکی دیگرکون از هستی از هوشیاری و کلید ش نیز فقط عشق است

        آنگونه که دیده ام با چشمان خویش و شنیده ام از عزیزان از ....انسان های حقیقی از زندگان که کانکت هستند به جهان هستی به آکاش به آکاشیک یا به قول عزیزی به وای فای و اینترنت کائنات 🙏

        دنیاییست که درک یک گوشه ی آن حالی را می بخشد که دیگر زمین کوچک است می خواهید پر بکیرد برای رستن

        آری گزاف نگفته ام اگر بگویم
        مردگانی هستیم که باید زنده شویم
        و فرصتمان همین لحطه ها و نفس هاست
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۰:۰۸
        سلام
        جناب اقای سبکبار
        با سلام
        به نظرم شما حرف دوستان را متوجه نشدید بزرگوار.
        در همه ی فنون تعداد زیادی اختراع در مرکز ایران ثبت میشود که متاسفانه به چاشنی سیاست زدگی دچار است .همانطور که دوستمان گفتند.
        و من تعریفی در این زمینه دارم اگر به حضرتتان بر نخورد که خدا شاهد است هیچگاه قصدم این نبوده گرچه بینمان کدورتی هم است.
        در هر زمینه ای برای اختراع این تعریف وجود دارد وگرنه یک اتفاق است نه یک اختراع.
        1-یک متخصص با سابقه ی معلوم و تحصیلات مرتبط میتواند در مقطع دکترا این ادعا را بکند و
        2-یا یک نابغه با سابقه ی معلوم .
        در غیر اینصورت تمام مراحل و جوانب دیده نمیشود
        مثل کسانی که خود را محقق و مقاله نویس سیاسی و یا تاریخی و یا هنری و یا ورزشی میدانند و فقط در زمینه ی ذهنی خود مطاله میکنند و مطلب مینویسند و از دیگر منابع خود را محروم میکنند و
        من و جسارتا شما جز دو دسته ی بالا نیستیم چون رزومه ی کاریمان و مدرکمان مشخص است و نمیتوانم به یکباره در این تخصص وارد شویم و انرا فتح کنیم .
        متاسفانه در جهان سوم ثبت اختراع اسان است و سطح ادعا بالاست و اثر گزاری کم است .این مطلب را برای این میگویم که خودم با اقشار زیادی که ادعای شرکت دانش محور دارند سرکار دارم و متاسفانه طبل توخالیند
        در مورد شما دوست خوبم تسلیمم و مطالب را به عنوان کسی که مقداری درس اکادمیک در این رشته خواندم عرض کردم
        دوستتان دارم
        ببخشید واقعا خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۰۲
        سلام و درود فراوان
        آقا مجتبی شفیعی ( شاهرخ )
        شما اولین بار است که قدم بر آستانه منزلم گذاشته اید و بیشترین تکریم و احترام را نثار شما می کنم. هرگز از جانب من کدورتی نسبت به شخص شما و هیچکس دیگر در این سایت وجود نداشته و نخواهد داشت. اگر هم در اثر هیجانات روحی و روانی بنده قیل و قالی بر پا شده بود شاید نتیجه طبیعی عوالماتی بود که همه ما از سر گذراندیم و بالاخره به یک حالت بالانس و تعادل رسیدیم و یواش یواش به این نتیجه خواهیم رسید که بر طبق این مثالی که من در جایی زدم همه ما در یک رودخانه شنا می کنیم و به دیدن چهره های هم و شنیدن صداهای هم عادت کرده ایم.
        درست است که من هیجان زده و ملتهب و درد مند بودم اما از وظایف عضو کوچکی از یک انجمن بزرگ بودن هرگز عدول نکردم. تلاش کردم، به ایراداتم پی بردم، همانگونه ای که از کار و شغل سخت خودم آموخته ام با ناخن هایم بتن را ذره ذره کندم و هرگز در یک نقطه و یک سطح ماندگار نشدم. آموختم ، تجربه کردم، نوشتم، هر چیزی که یاد گرفتم در همان لحظه نخست ذوق زده و بیدریغ در اختیار دیگران گذاشتم. چه کاری می توانستم بکنم که نکردم. چه کار بود که نباید می کردم و کردم؟
        « . . .
        گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای
        رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
        گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای
        رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
        گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای
        پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
        گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
        گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
        گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
        جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم
        گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری
        شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
        گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
        در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم
        گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو
        زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم
        گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن
        گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم
        . . . »
        من سه چهار ماهی بعد از یافتن نام و نشان فاطمه در شعر ناب دیوانه این خانه شدم و مدام به طواف آن پرداختم با اعضایش در آمیختم دوست شدم ، برادر شدم و همدرد شدم.
        تا حالم کمی خوب شد رفتم کنکور دادم . تا تحصیلات و تحقیقات فاطمه را ادامه بدهم. او در مجامع دانشگاهی عزیز و زحمتکش و ممتاز بود. من نمی توانستم رها کنم که تمام علایق و سلایق و نوشته ها و احساساتش به باد فنا برود. تازه من چه کاری بهتر از آنچه برگزیدم داشتم. بالاخره با کش و قوسی در زبان شناسی پیام نور در مقطع کارشناسی ارشد در رشته زبان شناسی با حضور هم زمان در سایت های شعری و کار و شغل و زندگی اسف بارم خواندم و نوشتم قدم به قدم خودم را بالا کشیدم. به قول شما سعی کردم گاو نباشم و بوی پَهِن ندهم بلکه زندگی فعال و هوشمندانه و رو به جلویی را ادامه بدهم. اگر دانشجو بودم منابع اصلی و کاملا کلاسیک و ماندگار را از همه موضوعات بر طبق تکلیف دانشگاهی و عشق و علاقه خودم بخوانم و در زندگی و کار و شعر و نوشتن های خودم دخالت بدهیم و عضو مفیدی برای سایت شما و سایر سایت ها باشم. همه چیز برای ثبت و ضبط و مالکیت و تظاهر و این چیزها نیست . هر کاری یک مرحله ای دارد و باید مرحله به مرحله پیش برود. هنوز حرف من کامل نشده است. هنوز من چیزی را با استفاده از مطالعات، تجربیات و تحصیلات خودم فکر میکنم یافته ام. چه کار کرده ام . آمده ام آن را با دوستانم و برادران خودم در سایت در میان گذاشته ام. که من به چنین نکته ای پی برده ام. متوقع هم نیستم که اولین و تنها کس هستم. اما با توجه به توان و شناخت خودم فکر میکنم که با جمع آوری زحمات و یافته ها و بافته دیگران به یک نتیجه گیری رسیده ام و آن را با شما در میان گذاشته ام. در مقابل من چه چیزی از مردم می خواهم. هیچ چیز . فقط می خواهم به حرف من اگر دوست دارند گوش بدهند. توجه کنند. فورا نگویند برو گم شو این کار ها به تو نمی آید. فقط گوش کنند، فکر کنند و با دلیل منطق پاسخ مرا بدهد. هر تحقیقی با طرح سئوالات مطرح می شود. بعد به فرضیه و مطالعه آثار قبلی و آزمون و نظریه می رسد. بعد می رسد نوبت این که ببینیم آیا واقعا چیزی یافته ایم یا نه در الک حمل آب کرده ایم. خیلی پروژه ها و تحقیقات به چنین نتایجی می رسد. آقای لئوتاردو داوینچی بدرستی پی برده بود که انسان می تواند پرواز کند. بسیار از طراحی های او مصروف آماده سازی چنین ابزاری شد که بصورت یک بال مصنوعی بر دوش ببندد و پرواز کند. طفلک حتی اقدام به این کار هم کرد و افتاد پایش شکست یا نمی دانم چه بلایی سرش آمد. اما پروژه ای را برای خودش و دیگران تعریف کرد و خودش با تحمل همه سختی ها و خطرات آن را آزمایش کرد. آیا به نظر شما شکست خورد؟ به نظر من نه. بلکه پیروز و موفق بود که خودش غافل و بی تفاوت رها نکرد که بگوید به من چه مربوط است. این آزمایش شکست خورده پله بود از نردبان موفقیت که امروز خانمی ایرانی فرمانده یک اکیپ فضانوردی باشد به سوی ایستگاه فضایی. واقعا من شرمم می آید که در مقابل چنین پرواز ها و جهش هایی من در مرحله توضیح و اصلاح یک توازن وزنی اینقدر عاجز و پا در گل مانده ام تا جرئت نکنم یا عاجز باشم که آن را با هم قلمان شاعرم در میان بگذارم و نتیجه بگیرم. به یکی گفتم در بالا که من پنجاه سال قبل در یک روستای اطراف زنجان سرباز معلم بودم و مبانی همین هجاها و صداها را برطبق برنامه تحصیلی به دانش آموزان کلاس اول ابتدایی درس می دادم و بی اندازه هم موفق بودم. این مقدمات در حقیقت چیز مانند همین عمل تقطیعی هست که ما باید در این سن و سال انجام بدهیم و متاسفانه هنوز که هنوز است به ندرت کسی درسایت می تواند این کار را بدون اشکال انجام بدهد. و خیلی مطالب دیگر و گسترده تر که بتدریج باید گفته و شنیده شود. دوستان ما در سایت باید توجه کنند که هنرورزی آن ها باید با تحصیلات کلاسی و دانشگاهی در هم آمیخته شود وگرنه کارشان و کارمان درخت بی حاصل خواهد شد. به من می گویند که در تمام این مدت در جا زده ام. همین حالا ترم آخر من شروع شده است و به اصرار خود من همین مبحث عروض مدرن را می خواهم بعنوان پایان نامه ام بقبولانم تا تمامی تلاشم را در یک بستر سالم و آکادمیک و تعریف شده متمرکز سازم. اما تا آنموقع نمی شود دست روی دست گذاشت. همین اعلامیه ای که بنده داده ام اگر بجای نابیان هوشیار بودم فورا و بطور اضطراری آن را مورد توجه و بحث و بررسی قرار می دادم تا اگر یک در هزار این دیوانه راست می گوید همه ما دست به دست هم می دهیم یک پروتکل می نویسیم و امضا می کنیم پیش استادان و دانشمندان هم می رویم آن ها را با خودمان همراه می کنیم شاید سبب شدیم یک کار مفید و تازه ای برای زبان و کشورمان انجام بدهیم که برای هیچ احد الناسی ضرری ندارد به جز این که خیر ماندگار است.
        عذر خواهی می کنم که کلامم طولانی شد. خوشحال شدم که تشریف آوردید. همیشه وقتی اسم شما در میان بازدید کنندگان نقش می بست به نوعی قوت قلب می گرفتم و خوشحال می شدم.
        موفق و مؤید باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نیره صدری
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۵۹
        درود جناب سبکبارارجمند خندانک
        روح همسر گرامیتان درآرامش ابدی
        که من همیشه شما و سروده هایتان را سوگوار ایشان ومحزونتر از گذشته می بینم
        خداوند به شما صبری عظیم عطا کند
        در سایه ی مهر پروردگار باشید خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۰۸
        سلام و درود
        نیره خانم صدری
        چقدر زیبا و با احساس در مورد نوشته های بنده نوشته اید.
        من نمی دانم برای غمگین ساختن شما عزیزان باید شرمنده باشم یا نه. اما بر طبق ملزومات موضوعات شعری یا محاکات یا تصویر و تقلید و برداشت از واقعیت های زندگی مجبوریم در درجه اول تخیلات خودمان را از واقعیات و اتفاقات صادقه زندگی و مشاهداتمان برگزینیم و متاسفانه این موارد بیشتر مواقع ریشه در غم و اندوه دارد. حتی زمانی که عاشقانه است و مرگ و میری درکار نیست. امیدوارم در آینده بتوانم لبخندی بر لب های شما عزیزان بنشانم که این کار را هم خوب بلدم و از قبل نوشته هایی در این خصوص دارم.
        امیدوارم همواره دلشاد و کامروا باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۳۷
        والبته آنچه مرا وادار نمود پیام ارسال نمایم و بی تفاوت نگذرم (علاوه بر موردی که ذکرشد)برخورد شما بود
        و زیباترین شعر ها بود برایم
        و به عقیده ی این کوچکترین باارزش تر از هرثبتی در تمام سند خانه های اهل زمین

        برقرار باشید و پایدار


        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۱۳
        باز هم سلام و درود
        تشکر فراوان از توجه و پاسخ مجدد شما
        کلمات کلیدی شما اغلب عشق و وحدانیت و تعلقات آسمانی و معنوی است که مختص شماست و خودتان را در این راه پرورش داده اید.
        در مورد بنده هم نهایت بزرگواری و مهربانی به خرج داده اید که جا دارد سپاسگزار و ممنون شما باشم و برایتان سلامتی و بهروزی آرزو کنم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۱۵
        سلام و عرض ادب استاد سبکبار گرانمهرم خندانک خندانک خندانک

        ابتدا متشکرم از اینکه پاسخ بنده حقیر را به مهر نگاشتید. بنده رشته ام ریاضی فیزیک در دبیرستان بوده است و در دانشگاه برق الکترونیک خوانده ام و یکی از دروسی که گذراندیم نیز دیجیتال بوده است. خوشبختانه آنچه بیان داشتید برایم قابل فهم و درک بوده است. همچنین در خصوص بسیار از صحبت های شما بنده نیز موافق هستم.

        یک حقیقتی وجود دارد و آن اینکه افراد به جای اینکه بر مطالبی که موافق آن هستند تکیه داشته باشند تا بتوانند با گفتگو و تعامل به درک بیشتری از مطالعات و تجارب دیگران برسند، بر اختلاف تکیه زده و حتی آن بخش از گفتمان طرف مقابل را که نیز کاملاً صحیح و درست می باشد تخطئه می کنند.

        استاد جان بنده حقیر بعنوان شاگرد کوچکتان تا کنون چند بار فرصت شده است از کلاس درستان بهره مند گشته ام و از آنچه آموخته ام نیز به شدت راضی هستم.

        منتقدان نیز می توانستند با گفتگو و ارائه مطالب خود و همچنین مطالعه مطالب طرف مقابل علم و دانش خود را رونق دهند. متاسفانه ایشان به صراحت بیان می دارند که از خواندن مطالب طولانی ابا می ورزند. مطلب اگر طولانی هست شما حوصله ات را بالا ببر تا از دانش و تجربه استاد بهره مند شوی.

        با کمال تشکر و مهر فراوان خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۷:۳۵
        سلام و درود
        آقا مهدی محمدی
        بسیار خوشحالم از صحبت و همفکری با شما. محبت و بزرگواری شما آنقدر زیاد است که مرا مقداری شرمنده و محتاط می کند و نگران می شوم که رفتاری از من سر بزند یا گفتاری داشته باشم که شما را از این گفتگو منصرف کند. در حقیقت این من هستم که باید بسیار راضی و شاکر باشم که جوانی دانا و فکور مثل شما به حرف های بنده توجه نشان می دهد و در واقع مرا در راهی که در پیش گرفته ام مصمم تر می کند. قبل از این که پاسخم را خیلی طولانی کنم خواهش می کنم به گفتگویم با آقای مجتبی شفیعی ( شاهرخ ) در چند کامنت بالاتر مراجعه کنید و پاسخ گزارش گونه بنده را بخوانید بعد برگردید اگر مطالب بیشتری لازم است دوباره صحبت کنیم. ببخشید این توصیه را کردم چون آن را در یک حالت خاصی نوشته ام که در حقیقت خطاب به همه است حیف است شما نیز نخوانید. برخی ایرادات تایپی دارد که متاسفانه گزینه ویرایش نداشت که اصلاح کنم پوزش می طلبم. بعد حرف های جدید تر و بهتری دارم که با شما در میان بگذارم. متشکرم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        احسان کریمیان علی آبادی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۲۲
        درود بیکران
        ابتدا متوجه وزن نشدم اما وقتی صوت شما را شنیدم بسیار زیبا و جالب بود و البته متفاوت
        ممنون از تلاش پربار و توضیحات شما
        خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۷:۴۲
        سلام و درود
        جناب احسان کریمیان علی آبادی
        از این همه مهربانی و کرامت شما همیشه تحت تأثیر قرار می گیرم. تقریبا در اکثر مواقع هم مراجعه می کنم و آثارتان را می خوانم و مهم تر از همه از احوالتان با خبر می شوم. با غم ها و شادی هایتان غمگین و شاد می شوم. گاهی واکنش نشان می دهم و گاهی نه.
        اینگونه دقت و برخورد کارساز شما با متن نوشته بسیار خوب است و مرا تشویق به کار بیشتر می کند. تشکر می کنم که تشریف آوردید و قدر حضورتان را می دانم
        سلامت و بهروزی شما را آرزومندم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۹:۱۷
        با درود

        ببخشید توضیحات را نخواندم و تنها شعر را خواندم

        موفق باشید خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۹:۴۶
        سلام و درود
        ممنونم که قبول زحمت فرمودید و تشریف آوردید و سروده بنده را هم خواندید. کلی مرا شرمنده حضورتان نمودید
        سالم و سرحال و موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        احسان کریمیان علی آبادی
        دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۲۰:۲۹
        درود مجدد
        من هم اعتقاد دارم در هر گرایشی ، رسته ای و علمی باید دنبال تحول ، ابتکار ، خلاقیت و ترقی بود تا به آن جان تازه ای داد و این همان مسیر تکامل انسان هاست که باعث پیشرفت ، علاقه ، امید ،و خیلی چیزهای دیگر خواهد شد . حال زیباتر آن است که دستاوردهایمان را به دیگران بدون هیچ چشم داشتی هدیه کنیم که این مورد آخر از ذات دریا دلان و پاک نهادانی که چشمشان به این دنیای مادی نیست بر می آید .
        خدا پشت و پناهتان باشد دریا دلِ سبکبار
        زنده باشید و سلامت و شاد و پیروز
        خندانک خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۷ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۵۵
        سلام و عرض ادب مجدد استاد گرانمهرم خندانک

        پیام تان برای آقای شفیعی فرهیخته را نیز مطالعه کردم. خوشبختانه بسیار خرسندم که اعلام نمایم شما استاد گرانمهرم در مسیر درستی گام بر می دارید. استاد جان، بنده حقیر سابقا مطلبی که منتشر کرده اید مطالعه کرده ام اگر امکانش هست باز هم از این دست مقالات منتشر نمایید تا بهره مند گردیم. این صفر و یک ها، اینکه می فرمایید بیشتر از شش مصوت داریم و بسیاری از صحبت های دیگر، بسیار نیکو و آموزنده است. در کلاس درس و دانشتان استاد گرانمهرم می آموزیم. و سپاس بیکران دارم به نوبه ی خودم از مجاهدت و تلاش بی وقفه شما استاد گرانمهرم.

        بنده نیز جزء محدود افرادی هستم که سابقا در سایت شعر نو از چندین سال قبل شاهد تلاش های عالی و متعالی تان هستم. خداوند به شما عزت و به قلمتان برکت و روح همسر گرامی تان را مورد رحمت و مغفرت خود قرار دهد.

        تابنده باشید به مهر خندانک
        قلمتان تابان خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        سه شنبه ۷ شهريور ۱۴۰۲ ۱۶:۵۵
        سلام و درود فراوان
        جناب مهدی محمدی گرامی
        خوشحالم که اینقدر پیگیر هستید. می خواهم خبری خوش به شما بدهم، در جهت حرفی که به آقای شفیعی ( شاهرخ ) گفته بودم حرکت می کنم و امروز روز خوبی برای من بود. ما که اختراعی نکردیم که ثبت اختراع کنیم. از به سرقت رفتن نظرمان هم واهمه ای نداریم. اگر بفهمیم که کسی در گذشته این کار را کرده است خیلی هم ممنونش می شویم و نظریه اورا به همه تعریف می کنیم. کما این که امروز من دوباره کتاب شادروان نجفی را به نام « طبقه بندی وزن های شعر فارسی » دوباره از قفسه برگرفتم و مطالعه ای سریع از اول تا آخر کتاب انجام دادم. نکات خیلی جالبی داشت که توصیه می کنم حالا که عروض را تدریس می کنید حتما آن را داشته باشید. نکته خیلی مهم آن کنار گذاشتن تقریبی زحافات جهت شناساندن و معرفی وزن ها بود. یعنی اول ایشان فرمولی را برای تعداد و بعد چینش هجاها تعیین کرده و از روی آن ارکانی را معرفی نموده و بعد این طبقه بندی را به دسته، رده، بحر و وزن درجه بندی نموده اند. آخر از همه فقط جهت مطابقت بحر ها سراغ منابع و فرهنگ های سنتی عروضی رفته و تطابق و عدم تطابق ها را تعیین نموده اند. یعنی زحافات از اولویت و اساس کار ایشان در آمده است. بسیار منبع خوب و مفید و لازمی است برای شناختن مرحله ای که ایشان در تاریخ تطور و تغییرات عروض تعیین نموده اند.
        بعد با یکی از استادان دانشگاهم صحبت می کردم و صحبتی به میان آمد در مورد مصوت ها و هجاهای کوتاه و بلند که حرف بسیار جالبی زدند که مرا امیدوار کرد. ایشان فرمود که شادروان دکتر ثمره معتقد بودند این که ما تصور کنیم به طور مطلق هجاهایمان کوتاه یا بلند باشند درست نیست، بلکه در گفتار است که معلوم می شود هجایی کوتاه یا بلند است. در حقیقت این از مسلمات علم واج شناسی است. در هر زبانی. نه تنها مصوت ها بلکه همخوان ها یا غیر مصوت ها نیز از این قاعده مستثنی نیستند. من قبل از این که این حرف را بشنوم به این نکته رسیده بودم. نباید عجله کنیم، در هفته ها و ماه های آینده این موضوع را خواهیم پروراند. در محل به هم رسیدن زبانشناسی و ادبیات شط خروشانی وجود دارد که شنا کردن در آنجا همواره با جسارت و زدن حرف های جدید و جنجالی توأم خواهد بود. جلوی موج های بلند این شط را نمی توان گرفت. ادبیات فارسی به شدت نیازمند سیراب شدن از یافته های علم زبان شناسی بیش دویست ساله دانشمندان جهانی است. در ایران خودمان نیز کم نبودند کسانی که نهنگ های این شط خروشان بودند و برای ما هنوز اوراق کتاب این بزرگواران تبدیل به صدا و ندا نشده است.
        به پاسخ هایی که بعد از انتشار این اعلامیه « عروض مدرن » در یافت کرده ام نگاه آماری می کنم و تقریبا تاکنون حتی یک نظر فنی و مربوط به موضوع ندیده ام . بیشتر آن ها تحقیر و تصغییر خودم و بعضا تکرار حرف های همیشگی است که اگر ارکان نباشد ما باید چه کار کنیم. یا اینکه من فقط صفر و یک ها را معرفی کرده ام و می شود هر نشان دیگری را هم انتخاب کرد. این که من بدنبال اسم در کردن هستم و نوآموزان را گول می زنم . از این قبیل سخنان که انتظارش را بیش از همه داشتم حتی فراتر از این. اما مخاطبین خالص و بی غرض اتفاقا بسیار تشویقم کرده اند. خود این ها و تجزیه و تحلیلشان بسیار مفیدخواهد بود.
        متاسفانه مقالات توضیحی را که انتشار داده ام با اینکه سایت های دیگر منتشر کرده اند هنوز شعر ناب بعد از نزدیک دو روز از انتشار آن خودداری کرده است. اینجور برخورد ها اصلا علمی نیستند. امیدوارم که مسئولان مربوطه به این نکته توجه کنند.
        سلامت و سربلند باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۷ شهريور ۱۴۰۲ ۲۱:۴۸
        درود جنابسبکبار برادر گرامی هر آنچه در کامنت ها نوشته ای خواندم بانظر استادنجفی هم موافقم
        یک خواهشی دارم غزلی بسرا در وزن فاعلاتن بحر رمل مثمن سالم یامحذوف
        فقط مثمن سالم یامحذوف
        تا اندازه ای از شعرتان به پاس داشت مرحوم عزیزتان خیراتی باشد خداوند روحش را بافاطمه زهرا مشهود کند
        شما دانشجوی زبانشناسی هستید وتبحرتان باید ستودنی باشد وخود نیز این رشته راخواند ه ام
        منتظر شعرنابتان هستم
        خداوند روح همسرتان رابیامرزد وقرین آرامش کند
        مجیدنیکی سبکبار
        سه شنبه ۷ شهريور ۱۴۰۲ ۲۲:۳۹
        سلام و درود
        جناب محمد رضا آزاد بخت
        با تشکر از حضور مجدد و ابراز لطفتان
        دعوت می کنم که مثنوی های 7-1 را از دفتر « شمس و تبریزی » بخوانید. به ویژه به سرآغاز بحث های وزنی که از شماره 6 آغاز شده است توجه فرمائید. امیدوارم خوشتان آمده باشد. کلا وزن ثابت آن ها در همین وزنی بوده که شما سرودن شعری در آن را امر فرمودید، منتها از نوع محذوفش. 1101 1101 1101 101
        یا به طور خلاصه
        5DDD
        سالم و سربلند باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۷ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۱۴
        درود جناب سبکبار به شرافتم قسم قصدم این نبود خیلی دوستداشتم دراینوزن شعر بگویید تاتفاوتها رابسنجم
        کمی مثبت اندیش باش
        گرفتی چه گفتم
        من یک کورم که دست مرا گرفتی سپاس از تمام مهربانی تان
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۰۶
        خیلی شرمنده هستم، قصدم اذیت کردن شما نبود. فورا متوجه اشتباهم شدم و آمدم که اصلاح کنم درگیر پاسخگویی به کامنت خانم قشقایی شدم. اما می دانید چرا این اشتباه از من سرزد؟
        خدا کند تا حالا زخم و درد شدیدی در بدنتان نداشته باشید. اما اگر زخمی در تن انسان باشد از هر حرکتی در اطرافش می هراسد و خودش را جمع و جور می کند و یکه می خورد تا ضربه و آزاری از آن حرکت نبیند. این روزها به گناه این انتشار این آخرین کارم آنقدر حرف های ناخوشایند بارم کرده اند که مانند آن زخم حساس شده ام و فکر می کنم باز انگار می خواهد رنجشی جدید بر روحم وارد شود. برایم سخت بود تحمل حرف هایی که شنیدم و مستحق شنیدن آن ها نبودم. اما از قبل هم پیش بینی می کردم. در هر صورت عذرخواهی می کنم و آن عبارت را به ابراز محبت و دوستی تبدیل می کنم.
        حالا که سر این صحبت باز شد، توصیه میکنم اگر حوصله داشتید به مثنوی شماره 6 به اسم « آه لرزان » و توضیحات صوتی آن دقتی بکنید که خیلی از مطالب آنجا شرح داده شده است.
        ممنونم و هم شرمنده
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۷ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۰۲
        درودی دیگر و این بارموسیقی را شنیدم خیلی جالب بود قبل از گوش سپردن به همان روش جناب عالی خواندم و نشان می دهدر ریتم و ضرب موفق است کاملا


        اصلا قصد مباحث پرداخته شد ه در پیامهای بالا را ندارم
        اما کاملا درک می کنم آنچه درباره ی ابیات اخر فرمودید
        و این فرمایش شما که بی دلیل شعر را انتخاب نکرده ام برای نوشتن هردوشعر در کامنت های این کوچکترین

        ابتدا اینکه سالهاست تلاشم سعیم همین است روحم را روانم را عشق را دریابم انرژی هایی که ازاندیشه ام به جهان هستی ساطع می شود

        تازه زمانی که انسان در هوشیاری و آکاهی الهی خویش حضور داشته باشد راه ورسم اندیشه وکلام را کم کم می آموزد
        یعنی حر ف نمی زند سخنی نمی گوید مگر اشاراتی ازآگاهی قلبی خویش ،درمورد این دوشعر نیز اینگونه بود به معنای هم سویی هم زمانی با ارتعاش و فرکانسی که سروده ی شما را دربرگرفته بود،یعنی اجازه میدهیم شهود و ارتباط قلبی انتخاب نماید مکالمات و تمام زندگیمان را و این ممکن نیست مگر بود ن در حضور و لحظه

        خداوند در لحظه است انرژی در لحظه است عشق نیز خندانک

        بدو ن قضاوت وارد برخی صفحه ها نمی توان شد زیرا شخص آنقدر سیاهی و امواج منفی در کلامش گسترش یافته ....در ای ن حالت یاد گرفته ام بخشش پاکسازی و جاری نمون عشق را انجام داده وگذر نمایم و همیشه سعی م این است که تمام حضور م صلح باش د نه فقط کلام

        البته سخت است اما ممکن است به امید خداوند
        و آنچه از آن سخن می گویم آگاهی است که باید طالبش بود برای جاری ساختن صلح ،که ما سالها خدارو اشتباه رفته ایم
        سیاهی و سیاهی تولید کرده ایم و نمی خواهیم به خود بیائیم،

        و زیباست عالمی که شعر در آن سرودید
        سرفراز باشیدو سربلند
        مجیدنیکی سبکبار
        سه شنبه ۷ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۴۸
        سلام و درود فراوان
        از صمیم قلبم به شما خوشامد می گویم
        احساس می کنم که در این دوره از حضور و تلاشم در سایت های شعر عنصر جدیدی وارد روحیاتم شده است، که ایجاد ارتباطی کلامی، معنایی، نگرشی و احساسی با عزیزانی مانند خودتان برایم برجسته تر و مشهودتر گشته است. شاید علتش حضور یکساله ام در کلاس ها و مطالعات خیلی فشرده و مشتاقانه بوده باشد از مطالب و مفاهیمی که قبلا اطلاعات خیلی سطحی و گذرا از آن ها داشتم. یکی از مهمترین این مفاهیم شاید زبان و نقش آن در حیات معنوی و اجتماعی باشد. کمی آرام تر، کمی صبورتر و حتی فکور تر. اما با احساس مسئولیتی به مراتب قویتر ، محکمتر و لجوجانه تر. بدون این که بخواهم به دنیای کسی هجوم ببرم، تعادل محیط اطرافم را به هم بزنم و تشویش و نگرانی و عدم اعتماد ایجاد کنم. همواره قول ها و وعده ها و تعهد هایی را که به خودم و دیگران داده ام بخاطر دارم و لازم نیست کسی به من گوشزد بکند ، در عین حالی که اسیر و تسلیم تعرضات و زیاده خواهی ها و انحرافات دیگران نمی شوم. فکر می کنم و احساس می کنم که در خط میانی اولین حقوق و وظایف یک انسان مراحل آخر عمرم را می گذرانم.
        تجربه ای که اندوخته ام اینچنین است که وقتی کسی سخنی را یکبار بر زبان راند نشانه اینست که به موضوع مستتر در آن توجه دارد، اگر دوبار این کار را کرد معلوم می شود که یا به آن مطلب اشراف دارد یا علاقه بسیار شدید. اگر سومین بار بر زبان راند معلوم می شود که به آن موضوع یا اعتقاد دارد و یا می خواهد اعتقاد داشته باشد. چرا که می دانید اعتقاد و ایمان نسبی و تلقینی است.
        در سخنان شما واژه های « عشق»، « صلح» و چندتای دیگر که حضور ذهن ندارم این برجستگی را دارد. حوصله ای برای گفت و شنود دارید که قابل تأمل است. خیلی ها این خصوصیت را ندارند. به حرف های طولانی گوش نمی دهند، از گفتگو های ادامه دار زود خسته می شوند و بیشتر از مطلبی به مطلب دیگر می پردازند تا به یک موضوع واحد. اما شما اینچنین نیستید و از این لحاظ برایم اهمیت و ارزش خاصی کسب می کنید . شاید من سواد و معلومات و دانش و مطالعه ام در حد شما نباشد. حتی رفتارم دارای اعوجاجی باشد که شما احساس کنید که آن را تعدیل سازید . اما سوژه خوبی هستم برای شما که مصداق یا عدم مصداق کلمات کلیدی اندیشه هایتان را در کلام و رفتار و کردار من دنبال کنید و حتی سعی کنید که تغییراتی در آن ها به وجود بیاورید. اگر هم زمانی بصورت پرسش یا آزمون کلماتی را مطرح کنید که من هم در مورد آن اظهار نظر بکنم خواهم پذیرفت.
        نثر شما خاص خودتان است. آدم باید تلاش کند تا به معنی آن پی ببرد اما فرازهایی وجود دارد که مستقلا می شود فهمید و تعبیر و تفسیر کرد. مثل جایی که فرمودید:
        « . . .
        حر ف نمی زند سخنی نمی گوید مگر اشاراتی ازآگاهی قلبی خویش ،درمورد این دوشعر نیز اینگونه بود به معنای هم سویی هم زمانی با ارتعاش و فرکانسی که سروده ی شما را دربرگرفته بود،یعنی اجازه میدهیم شهود و ارتباط قلبی انتخاب نماید مکالمات و تمام زندگیمان را و این ممکن نیست مگر بود ن در حضور و لحظه
        . . . »
        اما کدام دو شعر؟
        یک جایی فرمودید:
        « . . .
        اصلا قصد مباحث پرداخته شد ه در پیامهای بالا را ندارم
        اما کاملا درک می کنم آنچه درباره ی ابیات اخر فرمودید
        و این فرمایش شما که بی دلیل شعر را انتخاب نکرده ام برای نوشتن هردوشعر در کامنت های این کوچکترین
        . . . »
        دقیقا یادم نیست کدام بیت ها، اما چیزهایی که در بیت آخر « آواز»
        از ذهنم خطور کرد با شتابی که در ابیات ابتدایی و میانی ایجاد شده بود آنچنان ثبت شد که باید بگویم من بعدا به شکل و حالت و معنی آن پی بردم و بخاطر همین هم کشف سه نکته غیر عادی از آن را به مسابقه گذاشتم و تاکنون فقط یک نفر ، یعنی مسئول یکی از انجمن ها سئوالی در آن زمینه از من کرده، اما هنوز پاسخی نداده است. گرچه خود توجه او برایم جالب بود.
        بر فرض من مدتی قبل سروده به نام تولد را به اشتراک گذاشتم که اتفاقا تصویر همراه آن حذف شد. شما که در مورد عشق اینقدر حساس و جویا هستید رگه ای از پردازش به معنی مفهوم عشق در آن سروده بود که احدی به آن توجه نکرد و یا کرد و نادیده گرفت.
        سخن خیلی به درازا کشید. اما باید اعتراف کنم که به طرز بیان و تشخیص و کلامتان احترام قائلم حتی علاقه مند هستم. تشکر می کنم که مجددا زحمت حضور را بر خودتان هموار کردید و بنده را به تفکر وادار نمودید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۷ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۵۴
        زنده باشید بزرکواراز انجا که درستون پیام هانامتان بود ماندم تا پاسخگو باشم ،منظور دو شعریست که در دو پیام این کوچکترین برایتان ارسال نمود از حضرت مولانا یعنی شک ندارم که هم سو با فضا ی سروده واحساستان بوده است که ارسا ل نموده ام وابیات پایانی منظور شعر خودتان بود



        خاطرم نیست شعری که فرمودیددر مورد عشق حتما می خوانم خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        سه شنبه ۷ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۵۸
        متشکرم از شرح مطلب و بنده هر دو شعر و مطالب کامنت شما را بجان پذیرفتم و علاقه نشان دادم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۷ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۵۹
        در مورد نثر کاملا درست می فرماییدسعی می کنم صحیح بنویسم اما همیشه ارکا ن جمله را جابه جا می نمایم خودم همیشه اذعان دارم از آخر به اول می نویسم و حق می دهم به آنچه فرموید خندانک 🙏
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۱۶
        ببخشید من ایرادی به نثر شما نگرفتم. دیدید که در کامنت های قبلی گفتم که مستانه نوشته اید و این بسیار خوب است . اغلب ما فکر می کنیم که شعر حتما باید قالب و وزن و فرم و شکل خاصی داشته باشد. در صورتی که اصیل ترین شعر همانی هست که تخیلات، تصورات و احساسات و عواطف گوینده را همانگونه ای که از ذهنش به زبانش جاری می شود بیان کند. جرح و تعدیلات بعدا روی آن داده می شود. فرقی نمی کند که نثر باشد یا یک شعر قراردادی یا مرسوم. شما نثرتان دارای یک سبک خاص است. اگر جایی بیاید بدون نام و امضایتان قابل تشخیص است. با احساس و عاشقانه و خیال انگیز. این جنبه ها را نباید سرکوب کرد. برعکس آن ها را باید تقویت نموده و جلا داد.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        منیژه قشقایی
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۱۸
        شما بزرگوار هستید ابن کوچکترین حقیقت رو عرض می کنم سطح اطلاعاتم بسیار کمتر ازجناب عالیست همینجور مطالعات و دانش ادبیات و شعرگفتن همچنین از بسیاری از دوستان و اساتید

        یک گام جلوتر می رویم به مدد پروردگار مهربانمان
        برای شناخت یا پی بردن به صحت یا عدم صحت اندیشه کلام و عمل شخصی یا خود بنده نیاز حتی به کلام نیست
        یعنی از قبل از سخن گفتن ارتعاش و انرژی افراد به مقصد می رسد ،توسط ریسمان های نوری ،نور ،,فوتون آکاهیست حقیقی ترین آگاهی ، چه بسا افرادی که به ظاهر دوست می نمایند اما انرژی هرگز دروغ نمی گوید

        البته د ر جهت عکس نیز ،یعنی من با نزدیکترین دوست خود همسویی انرژی داریم ،دیگر نیاز به حرف زدن نداریم
        بلکه باانرژی سخن می گوییم حتی نوع انرژی را والبته این مبحث بسیارگسترده است 🙏
        مهدی محمدی
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۲۷
        با سلام و عرض ادب خندانک

        بنده کاری که در این سایت انجام دادم این بود که بحرها و زحافات را آموزش دارم این کار من در نوع خودش بی نظیر بود. من گامی برداشتم برای اینکه ببینم گذشتگان ما مقصودشان چه بوده است و این ها می خواسته اند چه چیزی را به نشان بدهند و این که ادامه راه آن ها به چه صورت ممکن است. با اینکه با استقبال بسیار خوبی از آموزش هایم انجام شد اما بنده انتظارم به مراتب بیش از این ها بود برای اینکه من می دانستم آموزشی که ارائه داده ام بی نظیر هست از طرفی آموزش های سایر اساتید را دیده ام که حضور پررنگتری داشته اند. البته آموزش های من کمی هم دستخوش رفتارهای حزبی و گروهی شد و عده ای گروهی به زعم خودشان مرا تحریم کرده و نه سراغ شعرهایم را گرفتند و نه آموزش هایم را و همچنین آموزش هایی که ارائه دادم نخواستم خودم شخصا در صفحه آموزشم پنجره سبز باز کنم و مطالبی را توضیح بدهم که بعضا گمان بد ببرند نسبت به نیت و کاری که انجام می دهم و همچنین می توانست آموزش هایم به مدت بیشتر در صدر مطالب قرار می گرفت تا جویندگان آن مطلع می گشتند. با این وجود خرسندم بزرگ مهربانانی در سایت بودند که استقبال کردند و برای شناساندن آموزش های من تلاش ها کردند. از جمله این که استاد فخوری مرد بزرگ و مهربان در مجله وزین و درخشان خود چندین مرتبه اسم بنده حقیر و آموزش هایم را آوردند و سایر عزیزان نیز تا جایی که در توانشان بود علی رغم مشغله های فراوان کمک کردند. و البته بنده انتظاراتم بیش از این ها بود و عده از ادیبان و سروران و فرهیختگانم به بنده فرمودند علت این هست که ما اصلا از وجود همچین آموزشی بی خبر بوده ایم. بنده نیز می دانم اگر مشقت های زندگی روزمره نبود برای شوق آموختن آنچه بنده حقیر نگاشته ام و به تحریر درآورده ام جویندگان حقیقی شعر و ادب فارسی سر می گذارند. افسوس. و من به یاران وفادار و حقیقی خود ایمان دارم که هیچگاه ما در این مسیر تنها نمی گذارند و چنان سیمرغ همپای من تا قله سیمرغ شعر و ادبیات خواهند آمد.

        استاد گرانمهرم بنده متوجه شدم علی رغم اینکه آموزش وزن و تقطیع در سایت داده شده است و کتاب هایی نیز موجود است از جمله کتبی که شما استاد گرانمهرم معرفی کرده اید و بنده تنها یک pdf از عروض و قافیه دکتر شمیسا را دارم که در فضای مجازی دوستانم برایم فرستاده اند البته فکر می کنم آن را مطالعه کرده ام اما این pdf را هنوز باز هم نکرده ام. بنده متوجه شدم علی رغم همه ی این ها مشکلات عمده ی مشکلات در وزن و تقطیع و اختیارات و دانش عروض هست واگر دوستان با این مشکل مواجه نبودند قطعا آموزش های بنده با استقبال بیشتری نیز مواجه می شد. با وجود عدم کفایت آموزش ها و یا عدم دسترسی به منابع جهت آموزش، بنده تصمیم گرفتم شخصا آموزش وزن و اختیارات را به دوش بگیرم و تقرییا کارهایش را انجام داده و بسیار امیدوارم به زودی آماده انتشار گردد. و باز هم می دانم این بار بسیار پر شورتر آموزش های بنده مورد استقبال عزیزان و سروران و فرهیختگان گرانمهرم قرار خواهد گرفت.

        علی ای حال بنده این قول را به شما می دهم که مطالب شما را ولو در سایر سایت ها پیگیری نموده و با دقت مطالعه نمایم. تا آنچه را استاد گرانمهرم بعنوان چراغ راه معرفی می نمایند بهره مند گردم.

        پیشاپیش مراتب سپاس و قدردانی مرا پذیرا باشید

        ارادتمندتان محمدی خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۴۹
        با سلام و درود
        خدمت شما جناب مهدی محمدی گرامی، عرض می کنم که کار و تلاش شما ارزشمند و قابل تقدیر است. من اول بار خواستم در کلاس های شما شرکت کنم. اما بدلیل تجربه و خاطره بدی که از کلاس های آقای احسانی فر داشتم پشیمان شدم. کلاس باید با بحث و جدل همراه باشد. استاد در هر کلاسی نباید متکلم الوحده و همه چیز دان باشد. آقای احسانی فر قبل از آن خیلی مهربان و خوش برخورد بودند حتی در کلاس هم در برابر سئوالات و مطالب مطروحه بنده حرف بدی نزدند اما مدام به من تأکید می کردند که این حرف ها را نزنم سطحش جوری است که کلاس را مختل می کند و دست آخر هم ناگهان کاری که اصلا از ایشان انتظار نداشتم انجام داد و مرا در لیست سیاه قرار داد. خوب از این کار ایشان خوشحال نشدم و اعتماد و احترامم نسبت به اقشار بالاتر سایت که برو و بیایی داشتند اصلا ذره ای افزایش نیافت که هیچ ضربه شدید ی نیز خورد. توجه می کنید. من درست است که حرف های خارج از برنامه می زنم اما معتقدم همین عروض و مهارت تقطیع را همه اعضا و کسانی که شعر می گویند باید بلد باشند. حتی کسانی که به نیمایی و سپید گرایش دارند. دانستن وزن در همه جوانب و جنبه های آن لازمه ورود به عالم شعر و شاعری است. و شما کار بسیار خوبی انجام می دهید. اما در عالم نظری و نظریه پردازی هرگونه سهل انگاری و بی اهمیت شمردن جریانات نو و تحول آفرین خطایی بزرگ است که نباید انجام پذیرد. همه کتاب هایی که نوشته شده اند برای آن نیست که من و شما تا ابد از آن ها دیواری بسازیم برای سد ساختن در برابر هرگونه نوآوری و ابتکار. در این رابطه و سطح سئوال بنده از شما که استاد و مدرس هستید خیلی واضح و جدیست. خواهش می کنم اگر فرصتی داشتید به مثنوی « آه لرزان » بنده با صوتش توجه کنید و به توضیحاتی که داده شده است نظر بدهید. اگر من اشتباه می کنم چه کسی بهتر از شما که مرا از گمراهی برهاند اگر اشتباه نمی کنم چه کسی بهتر از شما که با من همراه بشود. خودش سعی کند چیزی را تجربه کند. یک جمله ساده از یک نثر و بیان گفتاری را بردارد و از آن غزلی بسازد. همه ظرافت های شعری را به کار به بندد آنوقت ببیند هوای وزن و موسیقی از همان جمله نثر بدون توجه به تطابق آن با بحور ارکان و زحافات مربوطه بر خواهد خاست یا نه.
        به کارهای شما ارزش قائلم و دوست دارم موفق بشوید. بقیه هم همینطور. من خیلی خوشبین هستم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی عبدلی حسین آبادی
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۲۵
        درود بر شما خندانک
        زیبا بود خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۰۷
        سلام و درود
        جناب عبدلی حسین آبادی
        تشکر از این که آمدید و با کلامتان صفا آوردید
        موفق و مؤیدباشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پیام مفخم
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۴۶
        باسلام ،جناب سبکبار خسته نباشید . چون دیده ام شما دوست دارید صراحت لهجه باشد کوتاه خدمت شما برداشت خودم را بگویم .
        اینکه اینقدر انرژی صرف بحث در مورد چگونگی بیان مطلب می شود و به خود اصل مطلب پرداخته نمی شود و مورد نقد علمی قرار نمی گیرد را نمیدانم .بنده از متدهای آموزشی که جناب مهدی محمدی در زمینه عروض می نگارند همینجا تشکر می کنم و به نظرم ایشان مثال یک شخص ساعی هستند که آن چیزی را که می دانند بدون حاشیه و با ممارست با اخلاص تمام در اختیار سایرین قرار می دهند و بنده هم سعی در دنبال کردن مطالب ایشان دارم . قصدم از ابتدای ورود به دایره این سایت این بود که چون در ژانر ترانه علاقمند شده ام و بستر موسیقی را در دایره اطلاعات موثقم دارم و به خط نت و نحوه نگارش کلام توسط غربیان در ذیل نتهای موسیقی و در پارت های باکلام آشنایی دارم بتوانم پایگاهی مناسب و علمی برای یادگیری مطالبی که در زیباشناسی ترانه و تاثیر گرفتن آن از پشتوانه فرهنگی میراث شعری کشور تاثیر دارد، پیدا کنم ..... اینکه در گذشته این مملکت خط کتابت برای موسیقی نبوده است و تاریخچه نگارش به جا مانده برداشت شده از خط موسیقی غربی ها به بیشت از صد سال نمی رسد و مابقی یادگاری های ما بصورت سینه به سینه بوده را تقریبا تمام اهل موسیقی این مملکت می دانند . روش ثبت و نگارش و تدوین و شرح و بسط و نقد شعر بعنوان یک ژانر مستقل ،از گذشته این مملکت یادگاری های ارزشمند و یگانه ای دارد که با عقل و منطق و شیوه نامه های رایج گذشته لاجرم به فرم هایی که امروز در دست داریم رسیده است . بخش برخورد هجا بندی و وزن های نسبی کوتاه و بلند و کشیده و نوشتار متناسب با آنها که بصورت ارکان عروضی و وزن های متداول شعر عربی به ادبیات ما راه یافته است نیز قدمت زیادی دارد .خوشبختانه در ساختار ترانه که چندین سال است پا گرفته است و تا حد زیادی از ادبیات شفاهی و محاوره ای تاثیر گرفته است و پایبندی به تطبیق عروضی صد در صدی با شعر کلاسیک ما نداشته و بخاطر اینکه در سایه سار همراهی با موسیقی است ناچار آزادی عملی بیشتری پیدا کرده است بر کسی پوشیده نیست . بگذریم که تا مدت ها شاعران اکراه داشتند که ترانه را در جایگاه شعر و یا زیر مجموعه های آن ببینند و با گذاشتن نام هایی مثل شعر محاوره و غیره به نوعی بر دیدگاه غیر جدی بودن ترانه بعنوان زیر مجموعه شعر صحه می گذاشتند .بالاخره نام های بزرگی در ترانه سرایی ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن باعث گسترش این تفکر شدند که ترانه می تواند مقوله وزین و دارای فی نفسه ارزشی باشد . اما تمام این عرایض را خدمتتان گفتم که بگویم اصلا نیازی به پرداختن باینری به شعر شاید نباشد اگر تکرار می کنم اگر بیاییم و معادل سازی نحوه نگارش ارکان را با خط نت انجام دهیم . در این مهم کتاب جناب آقای اردشیر بزرگ نیا برای تدوین ریتمیک موسیقی و هماهنگی آن با موسیقی شعر و ترانه تا اندازه ای راهگشا است و البته کتاب پیوند شعر و موسیقی مرحوم دهلوی هم نکاتی را دارد . در نوشتار شما اشاره به مکث را دیدم که از این لحاظ می توانم بگویم یکی از نقصان های پرداختن تنها به وزن شعر و کشش های نسبی آن این است که در کتابت وزن شعر ، مکث دیده نمی شود و به نوعی یک کیفیت حسی است که خواننده شعر آن را تشخیص می دهد . در صورتی که وقتی موسیقی کلام را بتوانی با خط نت بنویسی قطعا نگارش مکث ها توسط سکوت های موسیقی نیز شدنی است ضمن اینکه دیگر در خط ریتم و وزن در موسیقی نحوه نگارش کشش ها نسبی نیست یعنی شما برای کشش موسیقیایی کلام از گستره بیشماری در روش نوشتاری برخوردار هستی یک کشش می تواند از چند لاچنگ تا چند میزان نوشته شود . حتی در موسیقی های مدرن از روش های جدیدی برای نگارش موسیقی و دستور العمل های جدید بهره می برند چون خیلی از موسیقی های جدید دیگر فقط متر ِوزن ، ریتم نیست و خیلی از موسیقی ها ازکیفیت پیچیده تری برخوردار هستند و یا وزنهای آنها در بخش هایی آزاد تر نگارش می شود که در قالب ریتم های تکرار شونده معمول 2/4 3/4 4/4 6/8 7/8 9/8 5/4 و غیره نمی گنجند . یعنی موسیقی نیز به زبان های تازه روی آورده اما در این مسیر میراث گذشته خود را حفظ کرده است . شما موسیقی زمان باروک را دارید ، کلاسیک رومانتیک مدرن پست مدرن تونال غیر تونال ، میکروتونال و ژانرهای جز و غیره را داری اما در نگاه نقادانه به روش های جدید تر موسیقی از حاصل فرهنگ موسیقایی گذشته هم بهره می بری. حالا اگر نگرش شما این است که برای نحوه مکتوب کردن وزن و ریتم کلام از روش های صفر و یک و غیره بهر ه ببرید تجربه ای است که شاید دوستان دیگر در رسالات خود کرده باشند و بنده خبر ندارم اما اینکه دیدگاه حذفی در بحث کلامی داشته باشیم و یکدیگر را تخطئه کنیم و با متهم کردن دیگری به نداشتن پشتوانه علمی و ضعف در بیان و یا با بزرگ شمردن تابو وار آنچه از گذشته یاد گرفته ایم اصلا اجازه بحث را به مخاطب ندهیم از یک سو شاید پسندیده نباشد و از سوی دیگر هم با زیر سوال بردن اخلاقیات منتقدین و تطویل کلام، جنگی کلامی و فرسایشی را به نفع \"آن کس که از میدان برون رفت لاجرم بازنده است\" ادامه دهیم هم پسندیده نخواهد بود . بنده ایستادگی شما را در دفاع از مطلب مورد ادعایتان را تحسین می کنم ولی امیدوارم در توضیح و بسط و انتشار علمی آنچه که مدعی آن هستید بکوشید و نمونه ها را با تشریح و نقد همراه کنید و قطعا دوستانی هم که دیدگاه نقادانه دارند از روش علمی برای به چالش کشیدن آن استفاده خواهند کرد و بنده ی شاهد نیز در این میان چیز یاد خواهم گرفت که تمام معنی حضور چون منی در این میان همین بوده است . فلسفه حضور بنده در بین دوستان صاحب نام و جدی در مقولات مطرح شده یادگیری و تلمذ است که امیدوارم به آن دست پیدا کنم . آرزوی موفقیت برای شما دارم و منتظر توضیحات علمی بیشتر در مورد روشی که توضیح دادید فارغ از اینکه اصلا اولین بار است مطرح می شود یا سابقه داردیا اینکه باید بدرود با گذشته کنیم یاخیر ، هستم . موفق و برقرار باشید . خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        پیام مفخم
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۱۶:۰۳
        در ادامه یادم آمد که درابتدا که عده ای آمدند و ردیف های موسیقی ایرانی را سعی کردند به خط نت یادداشت کنند عده ای دیگر ایراد گرفتند که چرا چنین می کنید و کیفیت موسیقی ردیفی و دستگاهی ما چنین است و چنان و با نوشتن آن این کیفیت ها از بین می رود. در صورتی که بسیاری از این کیفیت ها در گذشت چند هزارساله از فرهنگ و تاریخ ایران همه به بوته فراموشی سپرده شده و دچار دگرگونی دچار شده بودند و ما واقعا حاصل دستاورد موسیقی مثلا دوره ساسانی را هیچ در دسترس نداریم و تنها نام باربد و نکیسا باقی مانده است و حاصل دسترنج موسیقیدان های قدیمی ما در تندباد گذر زمان به فراموشی سپرده شده و تنها نامی از چند تن معدود باقی مانده است .استاد فخرالدینی از لابلای کتاب های عبدالقادر مراغه ای توانسته اند چیزی را که حدس می زنند بخشی از موسیقی قدیمی ما بوده است را دوباره نویسی کنند که عده زیادی به ایشان خرده گرفتند که شما چطور متوجه شدید چنین چیزی بوده است و چه بسا از خودتان در آورده اید و خلاصه بازار ایراد در ایران در نبود اطلاعات مکتوب داغ بوده و هست و لاجرم مشق نانوشته غلط ندارد .... در هر صورت می گویند یک قانون توام با اشتباه بهتر از بی قانونی است و بعدها دوستان اهتمام به نوشتن ردیف های مختلف موسیقی کردند که البته توام با روش های ضبط صوت از مثلا ردیف های میرزا عبدالله و غیره هم گردید ولی خدمتی که در روش نوشتاری به موسیقی ما شد بسیار زیاد بوده است و البته خللی که در پیگیری موسیقی علمی در کشور ما موجود بوده است که در حین آن قدر بزرگانی مثل حسین دهلوی ، مرتضی حنانه ، فرهاد فخر الدینی و دیگرانی که دستی در ساخت و تنظیم قطعات جدی موسیقی کلاسیک ایرانی داشته اند باید و شاید بجا آورده نشد تا جایی که با فوت این عزیزان و عدم روال قانونمند صحیح در دانشگاه های موسیقی و همچنین عدم پشتیبانی از موسیقی جدید و اکادمیک در ایران باز ما به دوران در جا زدن در موسیقی نزدیک شده ایم و اسم چند کار پاپ و غیره را اشتباها با تقسیم بندی های موسیقی فاخر و غیر فاخر ، موسیقی جدی نهاده ایم ! در حالی که در کشورهم جوار ما ترکیه دانشگاه موسیقی به جدیت سیلابس های بین المللی را جلو می برند و از کیان فرهنگی خود نیز در بستر موسیقی کلاسیکش دفاع می کنند. در نبود همیت علمی و عملی در حوزه فرهنگی در این فراموشخانه هر دم تاریخچه دارایی فرهنگی ما را کشوری در همسایه به نام خود می زند ..... بگذریم عرض این بود که به نظرم نگاه علمی و مقایسه ای بین روش های دیگری که در دنیا برای کارهایی از این دست موجود است می توانند راهگشا باشند و شاید علت عمده اینکه بحث ها پا نمی گیرند این است که دانشگاه های ما که باید بستر رشد و نمو بحث های آزاد و آکادمیک باشند واقعا حمایت نمی شوند و در خلا در دسترس بودن افراد آکادمیک دارای توانایی پذیرش اندیشه های نو ، سره از ناسره تفکیک نمی شود و جایگاه بحث های جدی گم می شوند و هم ادعاها و هم دفاعیات در بستر علمی و در جایگاه صحیح مطرح نمی شوند . اینکه شخصی تیتری در مقالات ادبی و علمی کشور ندارد و یا مدعی است که دارد و یا حاصلی عملی از عملکرد جماعت دوست دار هنر فراتر نمی رود همگی از معضلات فرهنگی کشور هستند . در هر حال محیط این صفحه مجازی مجالی برای تنفس بنده در هوای عاشقان ادبیات کشور شده است که لذت می برم و واقعا ناراحت می شوم که همین عده قلیل هم به دلایل عدم تشکل صحیح برای بحث و تبادل نظر گاه از هم دل آزرده می شوند . اینکه بنده له و یا علیه نظریه شما چیزی بنویسم فی نفسه به ارزش های یکدیگر اضافه و یا کم نمی کند بلکه حساسیت آدم ها را به یک بحث نشان می دهد . بنده حتی اگر زیر ساخت صحبت جنابعالی را فاقد یک منطق صحیح بدانم باید از این تریبون استفاده کنم و با نقد علمی مطلب شما چنا ن اساس مناسبی را برپا کنم که چند نفر دیگر که مطالب را دنبال می کنند یا می خوانند قانع شوند و یا حداقل چیزی یاد بگیرند . نشاط و شور زندگی یارتان باد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۱۸:۰۰
        سلام و درود
        جناب افخم. چه قدر لذت بردم از سخنان خوب و منطقی شما. اتفاقا این که کسی از عالم موسیقی ناظر و علاقه مند به این صحبت های ما باشد یکی از آرزوهای من بود مخصوصا که حوصله، ذوق و شوق گفتگوی علمی و فنی را هم داشته باشد که نور علی نور است.
        به شما خوشامد می گویم. طبق راهنمایی تان بنده به جد می کوشم که این موضوع را در چند بستر دنبال کنم و برای یافتن پاسخ هایی به پرسش هایم که سرآغاز هر تحقیق و پژوهشی است تلاش نمایم. آزمودن هر فرضیه ای که راه میانی رسیدن به یک نظریه است باید بدرستی طی شود. به هر حال یک کار علمی است و تبعا بار اخلاقی مثبتی دارد. آدم های فاضل و دانا از محل علم و اطلاع و تحقیق خودشان می توانند به آشکار شدن صحت و ثقم چنین ادعاهایی کمک کنند. این یک مقدمه بود که زیاد ادامه نمی دهم.
        از شما دعوت می کنم که هر چند جلسه ای که طول بکشد با هم در ارتباط در مورد اربتاط وزن درموسیقی و وزن در شعر به تبادل نظر بپردازیم. مبحثی که شاید خیلی در این خصوص تاکنون صحبت نشده است، اگر من اشتباه میکنم و چنین منابع ذیقیمتی هست لطفا معرفی کنید تا من تهیه و مطالعه کنم.
        با اندک جستجو و مراجعاتی که کردم به یک اشتباه خودم پی بردم. اشتباه من این بود که قبلا فکر می کردم، وزن از موسیقی به زبان و شعر راه یافته است. حالا به این نتیجه رسیده ام که درست برعکس است،و وزن از زبان به موسیقی راه یافته است.
        با اینکه راه جداگانه ای را طی کرده اند. تا آنجایی که بنده اطلاع دارم و هنوز نمی خواهم وارد بحث وزن های فوق العاده ای که شما فرمودید بشوم و اگر بعدا لازم شد می توانید مرا راهنمایی کنید.
        در موسیقی مفهوم وزن با میزان ها و تعداد ضرب ها و قوی و ضعیف بودن ضرب ها ساخته شده است. نت های مختلف با دیرندهای متفاوتی می توانند با هم جمع شده یک ضرب پایه ای میزان را تشکیل بدهند. مثلا با یک دسته دولاچنگی یک ضرب نت سیاه 1/4 نواخته شود. سکوت ها هم دارای ارزش موسیقیایی بوده و دیرند های خودشان را دارند و حالات عجیبی مانند ضد ضرب و غیره را می توانند بوجود بیاورند.
        آنوقت شما وقتی می خواهید وارد بخش ادای این نت ها از ساز موسیقی خاصی مانند صدای انسان استفاده کنید هجاهای معنی داری را مطابق آن نت ها به اجرا در می آورید.
        ممکن است که مجموعۀ این هجاها تشکیل یک شعر موزون زبانی را ندهند اما عهده دار نقش وزنی درموسیقی باشند. با این حال طبع لطیف انسان بیشتر در پی در آمیختن وزن موسیقی با وزن و نوای زبانی هستند بویژه در ایران و زبان و موسیقی فارسی.
        وقتی زبان وارد موسیقی می شود الزامی به رعایت دیرندهای نسبی هجاهای به کار برده شده در موسیقی ندارند بلکه تابع فرصت زمانی بیانیی هستند که وزن موسیقی به آنها داده است. ای بسا که یک هجای کوتاه در شعر یا گفتار یک موسیقی طولانی تر از هجای بلند از نظر زمانی ادا شود. یا همه آنها آنچنان تند و سریع اجرا شوند که شنونده تشخیص ندهد که این تناسب وزنی موجود در زبان در موسیقی رعایت شد یا نه .
        در موسیقی صحبت سر زمانی است که یک هجا اجرا می شود. ممکن است کم یا زیاد باشد. اما در شعر و زبان تناسب هجاهای کوتاه و بلند در هر زبانی چه در شعر و چه در نثر اصولا باید رعایت شود تا گفتار بدرستی از گوینده به شنونده منتقل شود. نوعی اجبار به رعایت این تناسب هست .
        این ها را عرض کردم که اگر مطلبی در این رابطه وجود دارد صحبت کنید که من هم استفاده کنم. اما داخل در بحث ادعایی که بنده کرده ام هنوز نشده است.
        حرف من فقط تغییر کدها نیست. حرف من حذف محدودیت ها و پیچیدگی ها و محدودیت های غیر لازمی است که ارکان عروضی و زحافات مربوط به آن ها ایجاد کرده است. باید بپذیرید که من هم یک نفر هستم و علاوه بر تحمل مزه تلخ اظهار نظرهایی که می شنوم مجبورم پاسخ دوستان را در سه سایت بدهم. در عین حال سعی کنم مطالعه و مراجعات بیشتر کنم. این در حالی است که کار و شغل خودم را هم دارم و وظیفه آکادمیک کردن این پژوهش را هم بر خود هموار کرده و وقتی را صرف آن بنمایم. درس های دیگر دانشگاهی هم هست که به تنهایی قادر هستند که تمام وقت مرا بگیرند. اما در پاسخگویی به دوستان کوتاهی نکرده ام.
        از شما هم سئوالی را می کنم که از آقای مهدی محمدی و دیگر دوستان پرسیده ام:
        ارکان عروضی و زحافات مربوط به آن ها چه نقش اساسی در ایجاد و تعیین وزن های مختلف دارد به غیر از همان کدگذاری ساده که البته در گذشته ها مفید و شاید بهترین راه بوده اما اکنون به مانع و سدی در برابر شکوفایی وزن و آهنگ اشعار موزون تبدیل شده است.
        خواهش می کنم که به سه سروده قبلی من در صورت تمایل مراجعه کنید و توضیحات مفصلی را که آورده ام مشاهده فرمائید. من هم در خدمت شما هستم و مشغول آماده سازی مطالب مستند و معتبر جهت ارائه به دوستان هستم.
        موفق و مؤید باشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        پیام مفخم
        پیام مفخم
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۵۲
        جناب سبکبار ، باسلام ، پوزش می خواهم که دیر پاسخ می دهم . دو علت داشت یکی اینکه فرمودید کارهای دیگر شما را بخوانم که البته هنوز هر سه را نتوانسته ام بخوانم و به محض خواندن پاسخ می دهم
        دوم سوال کردید که عروض تاکنون چه کمکی به من کرده است که چون بنده هنوز خود را محاط به دانش عروض نمی دانم درخصوص آن هم ترجیح می دهم این راه را به انتهای نسبی برسانم چون علم انتها ندارد بعد ارایه نظر کنم که حداقل برداشت مناسبی از آنچه اکنون وجود دارد و بقیه اساتید بر آن واقف هستند داشته باشم تا خدمتتان بگویم چه کمکی به من کرده است .
        ممنون که مطلب بنده را هم خواندید و نظر دادید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۵۱
        سلام و عرض ادب ادیب فرهیخته و گرانقدرم آقا پیام مفخم عزیز، بنده حقیر مطلبی را که منتشر کرده بودید مطالعه کردم و نظری نوشتم و اکنون در این صفحه شاهد صحبت های بسیار مفیدتان با استاد سبکبار عزیز و گرانمهرم بودم. بنده البته به سوال استاد سبکبار عزیز پاسخ خواهم داد به شرط آنکه مقدمه چینی ها انجام شده باشد و چنانچه فرصت شود به امید خدا در قمست مطالب منتشر خواهم کرد. فی الحال می خواستم تقدیر کنم و تشکر از گفتگوی بسیار شیرین، آموزنده و جذاب. البته بنده تا حدودی آگاهی دارم شما اگر بخواهید غزلی را در خط موسیقی به نمایش بگذارید کاری بسیار سخت و در عین حال بسیار اموزنده خواهد بود. ضمن اینکه به اجرای شعر وابسته است و برای یک شعر بی نهایت اجرا متصور است بنابراین انتظاری که من دارم این هست لااقل با چند شیوه ی اجرای موسیقی با نگارش شعر در خط موسیقی مواجه گردم. کار بسیار نیکویی است اگر برایتان مقدور است حتما انجام دهید. بهره ها خواهم برد. همچنین از سایر مطالبی که عنوان کردید قطعا و قطعا بسیار مفید است. شعر یعنی موسیقی و موسیقی یعنی شعر. همچنین از لطف و محبتی که به برادر کوچکتران داشتید بی نهایت سپاسگزارم. امید که لایق تعریف و تمجیدتان باشم. قلمتان سبز و دلتان بهاری خندانک خندانک

        استاد سبکبار گرانمهرم همچنین بنده حقیر حقیقتا استفاده کردم از بیانات و دانش شما استاد گرانمهرم. قطعا ادامه گفتگوها شیرین و آموزنده خواهد بود. اگر امکانش باشد این گفتگو به نحوی باشد که بنده و سایر دوستان نیز از ان بهره مند گردیم سپاسگزارم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شیما جریده
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۲۲:۳۱
        درود بر شما عزیز
        روح فاطمه خانوم شاد خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۲۲:۳۹
        سلام و درود
        خوش آمدید
        سپاسگزارم
        زنده باشید و دلشاد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهزاد سرافراز
        پنجشنبه ۹ شهريور ۱۴۰۲ ۲۲:۱۹
        🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

        درود

        🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃

        شاد و پیروز باشید.

        🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۹ شهريور ۱۴۰۲ ۲۲:۲۷
        سلام و درود
        جناب هواجان جاویدان
        تشکر از حضورتان
        شما هم تندرست و دلشاد باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۰:۱۶
        یادمه یک بار در سایت معروف نقد شعر
        یکی غزل هایم را که نو آوری در آن به کار رفته بود
        به این صورت که تمامی مصراع های زوج به صورت ردیف آمده بودند همراه با قافیه ی آخر گذاشتم

        منتظر جشن تولدش بودم از سوی منتقد انتخابی
        ولی ایشان جوری من را شست گذاشت کنار که
        متوجه شدم نو آوری همواره با تحمل سختی ها و شنیدن اینگونه
        نقدهای تند است البته آن بزرگوار اصلا به من بی احترامی نکرد و فقط ایراد های شعر را گوشزد نمود و من را از سرودن اینچنینی منصرف کرد

        من منصرف نمی شوم اما درس خوبی گرفتم هر چیزی بهایی دارد

        دوستان عزیز دلیل نمی شود بزرگ باشی و نو آوری داشته باشی
        و همچنین دلیل نمی شود یک لابی برای پیشبرد کارت تشکیل دهی

        تاریخ اگر منصف باشد. یاد آور خواهد شد که اولین بار چه کسی از یک ایده نو استفاده کرد است

        مدیریت محترم سایت هم که اشاره نمودند حتی اگر کسی به مسخره ترین حالت ممکن ادعا نمود باز هم با رعایت ادب و احترام
        نقد نمایید

        بزرگوارانی که شما را نقد کرده اند آنقدر برایم عزیز هستند مانند شما که بنده جسارت نکنم و خواننده ی نقد های پر بارشان باشم

        اما دوست داشتم حرمت برزگتر ها در سایت حفظ شود
        درود فراوان بر شما و محصول ابداعی تان خندانک





        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۵:۱۷
        سعید جان عزیز
        سلام و درود

        یک سؤال خیلی ساده، آیا برای یک رویه جدید یا اضافه کردن جیزی به چیزی موجود، حال چه می‌خواهد علم باشد و چه هنر فرد باید از بدیهیّات و حداقل‌های آن آگاهی داشته باشد یا خیر؟ تازه عرض نشد آگاهی حداکثری که تازه اطلاع حداکثری لازم‌ست!

        اگر جواب شما مثبت و بله است به نظر شما فردی که هنوز از پس گفتن وزن یک تک بیت ساده بر نمی‌آید، چطور اجازه دارد دست به چنین کاری بزند، مگر که استاد استاد خطاب کردن عده‌ای او را به باور کاذب رسانده باشد که بیآید بنویسد تولد
        عروض مدرن

        همانطور که اشراف دارید اساساً معنای تخصصی عروض نه افاعیل است و نه تقطیع، پس از این حرف ایشان پیدا کنید لطفاً پرتقال فروش را و سواد شعریش را

        حرف دیگر وقتی من نوعی چیزی را نمی‌دانم و ندانم خود را به چهار کاربر نوپای محفل ادبی شعر ناب تحویل می‌دهم و طرفی پنجره سبز باز می‌کنم جز این نیست که سوءاستفاده ابزاری از محیط می‌کنم برای رفع عطش چهار استاد استاد شنیدن آنهم به قیمت مسموم کردن ذهن افراد نوپا با حرف‌های بی سر وته

        جناب عزیزیان
        سید هادی عزیز
        جناب حکیم
        جناب استکی
        حقیر
        و دوستان دیگر

        نه با این آقا پدرکشتگی داریم
        نه چیز دیگر

        مشکل‌مان سر حرف من در آوردی و بی پایه و اساس‌ست
        و نگران کاربران نوپا هستیم و بس

        حرف ما خلاصه‌‌ دو سه خط است

        بلد نیستی، دانش و هنرش را نداری بی‌خودی بچه‌های مردم را گرفتار و مسموم نکن

        بلدی اوّل به داد نوشته‌های خودت برس بعد داد از اطلاعیه جالبناک تولد عروض مدرن بزن که در خود عنوان عروض مدرن سواد شعری ایشان شفاف می‌شود و اهل ادبیات و خاصه شعر راحت می‌فهمند ایشان زیر سطح است!
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۴۳
        سلام و درود فراوان خدمتتان استاد لاهیجی ارجمند

        دغدغه تان ستودنی ست و مسبب این جهت گیری ها
        لابد و کافی برای این موضوع بحث و گفتگو شده است

        بعید میدانم تایید و اضافات بنده باری را از دوش این مطلب بردار
        همسویی خود را با اوج نگاه دلسوزانه تان و دیگر دوستان محتاط به جهت گیری های شعر اعلام میدارم خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۰:۳۳
        سلام و درود
        جناب صادقی عزیز
        خیلی خوش آمدید و مشرف فرمودید
        خواهش می کنم کمکم کنید که من اول بروم پیدا کنم که چه وقت و کجا و چه مطلبی را گفته ام تا خطایم را اصلاح کنم بعد با هم صحبت کنیم.
        ممنون که هستید و آمدید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۰:۴۵
        سلام و درود فراوان جناب استاد سبکبار عزیز و بزرگوار
        شما بزرگتر هستید
        و خطاب بنده اصلا شما نبودید
        بلکه بزرگوارانی بودند که کمی تند با شما صحبت کردند

        در مورد اوزان اگر فرمودید سواد لنده کفایت مطلب را نمیکند

        درود فراوان بر شما بزرگوار و عزیز خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۱۹
        ببخشید من منظورم این بود که اگر من در گذشته یا در جایی دیگر به نوآوری شما روا یا ناروا تاخته ام بدانم و خطایم را اصلاح کنم. گرچه در ظاهر اسم من در پای اشعار کمتر دیده می شود، اما می روم می خوانم و هر بذر نو و زیبا و امید بخشی را تشویق می کنم و اگر جایی نقدی و انتقادی هم داشته باشم موظم که ادب را رعایت کنم و اول حسن ها را بگویم و سپس به کاستی ها بپردازم. اگر جز این جایی عملی انجام داده ام مستوجب بدترین قضاوت ها و داوری ها هستم و خودم از خودم نمی گذرم.
        در این کامنت هم شما باز از در جوانمردی و ادب وارد شدید و هر نظری بدهید من با احترام میخوانم و لازم شد پاسخ می دهم. اما وقتی به من می گوئید لابی می کنم نمی گویم چنین برداشتی از حضور و فعالیت من در سایت نداشته باشید، اما اگر نظر مرا بخواهید من هرگز دنبال و علاقه مند به دوستگی و چند دستگی نیستم و شاید به مخالفان بیشتر نیازمند هستم تا موافقان. بخاطر این که عیب های من و کارم را نشان می دهند. فقط توصیه ام این است که به خود مطلب بپردازند نه بخودم. اگر موضوع ارزیابی ارزش های وجود بنده باشد من بدترین و خشن ترین منتقد خودم هستم که آدم بیخودی هستم و به درد لای جرز هم نمی خورم. اما چه کار کنم همین هستم و بیشتر از این هم نیستم. اما کارم هستی و رفتار مستقلی دارد و باید با علم و درایت به سراغ آن رفت.
        شما یک مهندس هستید و من یک مثال مهندسی به شما می زنم. کارخانه ای در دنیا بیش از صد سال است که اتومبیل می سازد و هر چند سال یا حتی ماه یک مدل جدید بیرون می دهد که اسم و مارک همه آنها بنز است. اما مدل به مدل. طراحان و مهندسینی که هر از چند گاهی طبق وظیفه خودشان محصولات کارخانه را نوسازی و بهسازی می کنند آیا خطایی مرتکب می شوند؟ آیا هر مدلی مشخصات فنی و تکنولوژیکی نو و جدیدی دارد یا نه؟ حتی گاهی ما به نکات تحولی در مدل های جدید می رسیم نظیر استفاده از کامپیوتر در کنترل عملکرد آن، مقابله با آلودگی هوا، صرفه جویی در سوخت و حتی در برقی ساختن و بدون راننده و بدون دنده بودن آنها. چه فرقی می کند بین کار آن ها و بحث و ایجاد سئوال در مورد برخی ابزارها و ساز و کارهای عروض زیبای خودمان. آیا بگذاریم هزار سال دیگر هم اسیر ارکان و زحافات مربوط به آن باشد؟ پاسخ این سئوال به عهده من و شما نیست. در عالم علم و تکنولوژی و هنر و ادبیات سئوالات جدید مطرح می شوند. شما که تحصیلکرده هستید بروید به ایرانداک سر بزنید ببینید سالیانه و ماهیانه چند هزار مقاله و پایان نامه و تز و رساله ثبت می شود. این ها از کجا ناشی می شود؟ از طرح سئوالات جدید. ساختن فرضیه ها. آزمون و رد و اثبات فرضیه ها و رسیدن به نظریه ها.
        شما که به موهای سپید من احترام قائل هستید آیا آن ها نشانه بدبختی و نیاز به حمایت و دلسوزی و ترحم است یا این که فکر کنیم هر یک از آن ها در کوران یک زندگی هفتاد ساله و کلی زیر و بم های احساسی و عاطفی و شکست و موفقیت ها بدست آمده است. آیا کمترین وظیفه من انتقال این تجربیات هست یا نیست؟ اگر هست از چه طریقی؟ ممکن است شما بگویید که بر طبق آن داستان مربوط به اسکندر و ایکی یو سان وطنی ریش سپید اصلا نشانه دانایی نیست. شما راست می گویید اما اگر همین ریش سفید همگام و حتی جلوتر از خیلی از جوان ها در کلاس های آموزشی دانشگاهی، و کارگاه های تکنولوژیکی و جوشش های هنری و ادبی صرف انرژی کند ارزشی مضاعف محسوب نمی شود؟
        پس دعوت می کنم که سر و صورتی را آب بزنید و شاد و شاداب آستین ها را بالا بزنید بیایید بنشینیم راجع به اصل موضوع صحبت کنیم. موضوع دقیقا مربوط به فعالیت این انجمن و انجمن های شعر و ادب دیگر می باشد. اصلا مربوط به آپولو هوا کردن نیست که تازه اگر هم بود کاری خارج از توان ایران و ایرانی نبود و کما این که نمونه های آن را دم به ساعت مشاهده می کنیم. یک بحث خیلی ساده و ابتدایی در مورد هجاها و چینش و ثبت و ضبط آن هاست و نه تنها در صدد تضعیف وزن شعر فارسی و ارزش های آن نیست بلکه در جهت تقویت و باروری بیشتر آن است.
        ببخشید که کلام به درازا کشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۴۹
        درودی مجدد خدمتتان جناب سبکبار استاد ارجمند
        سو تفاهم شده است

        بنده خطاب نکردم شما در لابی کارتان را به پیش می برید
        بر عکس اتفاقا. به عنوان حمایت از شما عرض کردم در این چند سال فعالیت هنری ام دیده ام خیلی ها که پایه گذار ایده ای بوده اند با دوستی های کذایی ایده شان را تثبیت کرده اند شاعر نمایانی را دسده ام که کمتر از آنی که باشند اعتبار پیدا کرده اند.

        در مورد شعرم عرض کردم در این سایت موجود است به عنوان (عکس) اما جسارت نکردم که شما یا دیگر عزیزی این نقد را وارد نموده است بندهگفتم در سایت تخصصی نقد شعر گذاشتم و بازخورد آن را اینگونه یافتم.

        سخن به درازا نمیبرم اینکه شما میفرمایید بنده مهندس شبکه هستم و باید مطلع باشم از اینگونه مسائل کاش قدری نوشته های بنده را با صبر و حوصله میخواندید خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۵۸
        رو چِش ام مهندس. این اصلِ اول است. خواندن و شنیدن دقیق.
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        منیژه قشقایی
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۰۹
        درود برشما بزرگوار و همه ی دوستان حضرت سعدی فرمودند
        پیش ارباب خرد، مایه ی ایمان ادب است
        لاجرم پیشه ی مردان سخن دان ادب است

        بی ادب را به سماوات بقا منزل نیست
        در سماوات بقا منزل مردان ادب است

        دامن عقل و ادب گیر که در راه یقین
        بر سر گنج وجود تو نگهبان ادب است

        آدم ایزاده اگر بی ادب است انسان نیست
        فرق ما بین بنی آدم و حیوان ادب است

        کردم از عقل سوالی که بگو ایمان چیست؟
        عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است

        عاقبت هر چه کند خواجه پشیمان گردد
        آن که از وی نشود هیچ پشیمان ادب است

        چشم بگشا و ببین جمله کلام الله را
        آیه آیه همگی معنی قرآن ادب است

        گر تو خواهی که قدم بر سر ابلیس نهی
        با ادب باش ببین قاتل شیطان ادب است

        چند روزی که در این خانه ی تن مهمانی
        با ادب باش که خاصیت مهمان ادب است

        آری دوستان و عزیز ان

        و امیدوارم که سرلوحه ی ذهن و قلب این کوچکترین نیز باشد همیشه ودر هرنفس ،انچه از کودکی توجه ام ر ا جلب می نمود در وهله ی اول ادب بوده است

        پنا ه بر خدا پناه بر عشق

        عليرضا حكيم
        عليرضا حكيم
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۲۵
        خانم قشقایی اگر منظور شما این است که ما در حضور کسی بی ادبی کردیم سخت در اشتباهید وقتی شاعر پنجره نقد باز کند یعنی بنده ی نوعی اجازه دارم نقد کنم آنطور که باید نقد کرد و نه تمجید
        و شما هم در برابر ما بی ادبی کردی زیرا که نقد شعر ربطی به شما نداره
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۲۲
        سلام و درود
        بانوی بزرگوار
        لطفا بنده را در کلاس ادب، عشق و صلح خودتان بپذیرید که دانشجویی کنم. اما ذهنی پرسشگر و دیر باور دارم اگر تحملم بفرمائید. شعری که آوردید قدرت آن را دارد که تمامی اعمال و رفتار و گفتار مرا به قصد تنقید و اصلاح بپیماید وگرنه دروغگویی بیش نیستم و به کمترین مصاحبتی شایستگی ندارم.
        متشکرم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۲۶
        بزرگوار هستید این کوچکترین که باشم می آموزم از محضرتان خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۲۹
        منظور دوستانی بود که هنو ز ادب را سرلوحه ی اندیشه ی خویش قرار می دهند و از ادب می کویند و ادب بالاترین وزیباترین جلوه ی حضو ر و ایمان است و احترام به بزرگتر همیشه و هماره در فرهنگ و خارج از اجتماع یا هرفرهنگی در وجوددمان نهادینه شده است و ندیدم جناب عالی ا ز ادب ودایره ی ادب خارج شویدو هر آنچه گفتید نیز به دور از خودبزرگ بینی و منیت به آن پرداختید و این زیباست سلامت باشید و برقرار
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۳۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عليرضا حكيم
        عليرضا حكيم
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۲۸
        خانم قشقایی اگر منظور شما این است که ما در حضور کسی بی ادبی کردیم سخت در اشتباهید وقتی شاعر پنجره نقد باز کند یعنی بنده ی نوعی اجازه دارم نقد کنم آنطور که باید نقد کرد و نه تمجید
        و شما هم در برابر ما بی ادبی کردی زیرا که نقد شعر ربطی به شما نداره
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        جمعه ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۶:۵۳
        درومجدد و خارج از هربحثی سپاس از هوشیاری جاری در جهان هستی که آگاهمان نمود برای تکمیل پیام ها


        بزرگواران ما دائم در حال تکرار هستیم زمان هما ن سالی که حضرت مولانا شعر می سایید خطی مانده است ،لحظه هایی که تکرار می شوند اسارت ماهست درزمین ،حقیقی ترین لحظه فقط اکنون است و من به نوبه خودپوزش می خواهم از زمان از هوشیاری چنانچه ناخواسته و از عدم آگاهی باعث تکرار لحظه ها برای خود و دیگران شدم

        سپاس پروردگار مهربانمان شکر برای همین لحظه و نفس
        و سپاس

        و پوزش از شماو روح الهی شما و همه ی دوستان دراین صفحه ،همینحالا آگاه شدم و سپاسگزام از جهان هستی که مرایاری می نماید برای پاکسازی کارماها و عدم ایجاد کارما ی جدید در پناه حضرت عشق متشکرم خندانک
        سیده نسترن طالب زاده
        شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۱۷:۴۲
        درودتان شاعرگرامی
        اثری ارجمنداست ،و این را ورای بحث پیشینی که در خصوصی داشتیم عرض میکنم،امید دارم مکدرخاطر نشوید بزرگوار...
        اساس باینری با دودویی ۲۵۶ قسمتست،و بیت و بایت و کیلو و مگا و ..دارد، واقعا این کار به جز جایگزین کردن مصوت و صامت با 0 1 نوآوری دیگری نمی‌تواند داشته باشد ،البته بنده تخصصی در عروض ندارم ،کمترین به دلیل اینکه هماره در هر موضعی و موقعیتی نظر متخصصین امر را درنظر دارم،با جناب دکتر محمدی و جناب مهندس شفیعی ارجمند هم‌نظر م ،چون بر مباحث چنینی تخصص یا آشنایی هردوجانبه دارند
        با احترام
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۱۷:۵۱
        سلام و درود
        سرکار خانم سیده نسترن طالب زاده
        همین که تشریف آوردید و نظر دادید برایم ارزشمند است و تشکر می کنم.
        موفق و مؤید باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۴۰۲ ۲۲:۲۵
        دوباره سلام جناب سبکبار
        پیشتر، طیِّ یادداشتی در زیر این سروده (آواز) نشان داده شد که وزن این سروده، تازه یا بیرون از عروض نیست بلکه عملاً نوعی تضییق و حذف در این سرایش اعمال شده است که ظاهراً در باب لزوم مالایلزم می‌گنجد. این نوآوری نیست بلکه فقط نوعی تفنّن است که در مباحث عروض و بدیع دیده شده است؛ یعنی چیزی نیست که از چشم عروض‌شناسان، شاعران و ادیبان دور مانده باشد بلکه مسبوق‌بسابقه است.
        سرایندۀ «آواز» با حذف هجاهای کوتاه و کشیده (جز در یک بیت)، خود را محدود کرده، در مضیقه قرار داده و به خود سخت گرفته است. برای همین است که سروده‌اش بارها دچار ضعف تألیف و نارسایی شده است؛ چون اینجا و آنجا به برخی از این موارد اشاره شده است و دربارۀ آنها نوشته‌اند، تکرار آنها لطفی ندارد. بنابراین، در این یادداشت تنها به اعلامیۀ به‌اصطلاح «عروض مدرن» نگاهی انتقادی می‌شود:
        دربارۀ اعلامیۀ «عروض مدرن»:
        اعلامیۀ «عروض مدرن» در شش بند ارائه شده است. هیچ چیز تازه در کلِّ این شش بند راجع به عروض وجود ندارد مگر اینکه پیشنهاد شده است که هجاها بطرزی دیگر نشان داده شود (بند سوم) و این هم هیچ ربطی به عروض قدیم و جدید و جز آن ندارد. زیرا نشانه‌های هجاها می‌تواند هزاران صورت داشته باشد ولی باز هر صورت از آن هزارانِ مفروض، تنها نشانه است و دیگر هیچ؛ یعنی این نشانه‌ها به هر صورت که باشد، هیچ نقشی در عروض و وزن ندارد.
        در آن سه بند فرعیِ پایانِ نوشته هم چیزی نیست که به عروض مربوط باشد. به بیانی دیگر، چنانچه این اعلامیه را مبنای «عروض مدرن» ادّعایی قرار دهیم، اصطلاح «عروض مدرن» بر هیچ پایه‌ای استوار نیست؛ اندکی دقّت کنیم:
        1. عصارۀ دو بند نخست اعلامیه (1 و 2) این است: عروض (قدیم و جدید) به اعتبار و ارزش خودشان باقی بوده و چیزی از قدر آنها کم نمی‌شود.
        خبر و نشانی از تغییر یا تازگی در این دو بند نیست.
        +
        2. تنها چیز تازه در این اعلامیه، در بند سوم (3) گنجانیده شده است که پیشنهاد می‌کند نشانه‌های هجاهای کوتاه و بلند، «دیجیتالی کدگذاری» شود؛ که در این باره پیشتر هم گفته شد که این کار هیچ نقشی در عروض و وزن ندارد. تنها نشانِ مدرنیتۀ ادّعایی در این شش بند، همین کدگذاریِ دیجیتالِ نشانه‌هایِ هجاهاست!
        +
        3. در بند چهار (4)، وزن سرودۀ «آواز»، که از هجاهای بلند [و دو هجای کشیده نیز] ساخته شده، با نام دهان‌پُرکنِ «بحرالبحور» خوانده شده، و ادّعا شده است که «به افسانۀ ناشدنی‌های عروضی پایان داده و قابلیت‌های وزنی زبان فارسی و هر زبان دیگری را تا بینهایت معرفی کرده است.» (از همان بند).
        در یادداشت پیشین با آوردن نمونه‌اشعاری از حضرت مولانا و مشتاق اصفهانی و بانو سیمین بهبهانی، همراه با برخی توضیحات وزنی و عروضی، نشان داده شد که وزن شعر «آواز» اصلاً کاری تازه نیست و هیچ نشانی از «گسترش قابلیت‌های وزنی» هم در آن دیده نمی‌شود بلکه برعکس، این محدودیت و تضییق، شاعر را کوتاه‌دست‌تر می‌کند. بنابراین، همۀ ادّعاهای این بند از جمله «بحرالبحور»، بی‌پایه، پوچ و منتفی است.
        +
        4. در بند پنجم (5) بقول خود نویسنده «با جسارت و یک روحیۀ جانبدارانه» مدّعی است که مصوّت‌های تازه‌ای در زبان فارسی برایش مسجّل شده و الی انتها.
        این خود مبحثی شیرین، قابل تأمل و شایستۀ پیگیری در زبانشناسی است و اکنون در اینجا جدلی در این باره نیست؛ امّا در صورت اثبات این ادّعا و حتّی گسترش آن هم، نقشی در عروض نخواهد داشت؛ تنها شناخت ما را از زبان بیشتر می‌کند.
        +
        5. بخش نخست از بند ششم (6) سخنی ساده‌لوحانه و مغشوش است؛ دوباره بخوانیم: «6. در انتخاب وزن شعر، بدون این که شاعر به ذهن خودش فشار بیاورد، یا حتما خودش را مقید به تقلید از وزن‌ های پربسامد گذشته کند، کافی است به سخن دل خویش و به لحن و وزنی که دوست دارد تمرکز کند. حتی اگر یک جمله نثر ساده باشد. بعد کدهای چینش هجاهای کوتاه و بلند را تعیین کرده و بقیه مصاریع را با رعایت قافیه و ردیف و سایر اصول قالب های گوناگون بسراید. همین و به همین سادگی همه ارکان و زحافات مربوط به آن ها کنار گذاشته می شوند.»!
        [از این بگذریم که «نثر ساده» ربطی به «سرایش و مصاریع و ردیف و قافیه و...» ندارد و نیز بگذریم که تناقضِ «کنار گذاشته شدن ارکان... به همین سادگی» در اینجا، و به رسمیت شناختن «بحور در عروض سنّتی و جدید» در بند نخست (1) قابل توضیح، و حتّی قابل توجیه نیست.]
        بخش بعدیِ بند ششم (6) هم در واقع ادامۀ بند سوم (3) ـ نشانه‌های هجاها ـ است که پیشتر دربارۀ آن گفته شد.
        +
        6. در پایان اعلامیه هم سه بند فرعی، منتها باز با شماره‌ردیفهای یک تا سه (1 و 2 و 3) آمده است که در مجموعِ این سه بندِ اضافه هم هیچ چیزی دربارۀ عروض نصیب خواننده نمی‌شود.
        علاوه بر این، معلوم نیست که چرا نام آن سه استاد در یکی از بندها آمده و گفته شده که ایشان «مرجع و مبداء مهمی (نه همۀ) آموزه‌هایم بوده» درحالی‌که بلافاصله افزوده شده است «و اگر جسارتی از باب گذاشتن گام خودم بیرون از دایره‌ای که این بزرگواران ترسیم کرده‌اند به خرج داده‌ام باز هم از تشجیعی بوده که از خود آنان و سایر منابع تحصیلی و تحقیقی خودم برگرفته‌ام.»! (از بند دوم فرعی در پایان اعلامیه).
        نام این کار، سوءاستفاده کردن از نام دیگران است. نویسندۀ اعلامیه خود می‌داند و اقرار هم کرده ‌است که با جسارت پای خود را از آموزه‌های ایشان بیرون (بیرون از دایرۀ ترسیمیِ این بزرگواران) گذاشته است، پس نسبت دادن «تشجیع» به آن سه، با سخن نویسنده تناقض دارد. علاوه بر این، اگر ما بیشتر از نویسندۀ اعلامیۀ مذکور با شخصیت والا، دانش بسیار و نوشته‌های ارزشمند دکتر شمیسا دربارۀ شعر و وزن و عروض و جز آن آشنا نباشیم، یقیناً کمتر از او هم نیستیم؛ بعید است که استاد شمیسا حتّی حاضر باشند برای خواندنِ چنین متنی وقت گرانبهای خودشان را هدر دهند، چه رسد به آن که نظر مثبت یا «تشجیع»کننده در این خصوص داشته باشند؛ که این محال است. همچنین چنین «تشجیع» از سوی دکتر امید طبیب‌زاده و زنده‌یاد دکتر نجفی بعید بنظر می‌رسد.
        و دربارۀ آن «منابع تحصیلی و تحقیقی» باید گفت که هیچ منبع و مأخذ تحصیلی و تحقیقی وجود ندارد که بتوان از آنها چیزی شبیه به این اعلامیۀ کال، نسنجیده، بی‌پایه و پوچ برگرفت یا استنباط کرد.
        +
        خلاصه این‌که: این‌همه هیاهو بر سرِ هیچ است.
        با احترام 11/6/1402
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۳۸
        درود بر شما استاد عسگر زاده

        خداوند به قلم شما برکت بدهد

        فقط خواستم سلامی عرض کنم

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۴۸
        درود استاد عسکرزاده بزرگوااار و مهربان خندانک
        چه خوب که زیارتتون کردیم.. خندانک خندانک
        خدا قوت.. خندانک
        در پناه خدای مهربان باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        عليرضا حكيم
        عليرضا حكيم
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۵۷
        درودها بر شما جناب آقای عسکرزاده
        استفاده بردم از نقد زیبایتان خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۳۰
        سلام بر شما جناب محمدی بزرگوار

        از مهر کلامتان سپاسگزارم و از دعای ارزشمندتان.
        در راه راست، در پناه خدا و همۀ روشنی‌های پاک باشد.
        خندانک
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۳۳
        درود بر شما شاهزاده خانوم گرانقدر

        سپاس از مهر کلام و دعای شیرینتان.
        همیشه تندرست و شاد و سربلند باشید (+ ثروتمند)
        خندانک
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۳۵
        درود بر شما جناب حکیم ارجمند
        خوشحالم که سودی در بر داشت.
        با بهترین آرزوها برایتان
        خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۲۳
        سلام و درود
        جناب بهروز عسگری زاده
        بنظر می رسد که همه مقاله طولانی را همراه با الفاظی نظیر « . . . نسنجیده، بی‌پایه و پوچ . . . » و « . . . بی‌پایه، پوچ و منتفی . . . » و با افادۀ « . . . با احترام . . . » با هیجان و عجله سرهم کرده اید تا برسید به :
        « . . . خلاصه این‌که: این‌همه هیاهو بر سرِ هیچ است. » . اگر این الفاظ و چنین نتیجه گیری شما را راضی و خشنود می سازد ما بخیل نیستیم خشنود و راضی باشید. اما تکالیف و سئوالاتی پیش روی شماست که نمی توانید از پاسخ به آنها یا حداقل به اندیشیدن به آن ها طفره بروید. نه برای من بلکه برای منطق خودتان. سعی می کنم بطور خلاصه نه برای روشن شدن ذهن شما که از قبل تصمیم تان را گرفته اید، بلکه جهت ارائۀ توضیح به خوانندگان محترم « نقد» خودتان و میهمانان دور و نزدیک این صفحه و سرودۀ « آواز » عرض کنم:
        اگر شما ادعا می کنید که « آواز » با به کار بردن هجاهای بلند در کنار سروده های مشابه از وزن های خارج از حوزۀ عروض نیست و یا سروده هایی که قبلا نیز بنده در این زمینه داشته ام همه از نظر عروضی پذیرفته شده است پس دیگر ما حرفی نداریم، بنده بدون اینکه زحمت تحقیق و رد و اثبات را بخودم بدهم با فتوای شما فرض را بر این می گذارم که عروض سنتی و جدید هر شعری را با هر چینشی از هجاهای کوتاه و بلند چه با افاعیل و ارکان و محصول زحافات یا بدون آن ها می پذیرد. با این اوصاف ما نصف راه را بدون زحمت طی کرده ایم.
        اما شما خوب می دانید که چنین نیست و اینچنین وزن هایی جزو وزن های خارج از بحرها و وزن های پذیرفته شده می باشد که جناب شادروان ابوالحسن نجفی آن ها را وزن های « شاذ » نامیده اند و جزو طبقه بندی اوزان خودشان نیاورده اند. در نتیجه تکلیف شان روی هواست .
        اگر شما بپذیرید که گنجور سایتی است پیکره مانند باید بدانید که برای گنجینه اشعار فارسی حدود 3519 بیت را جزو اوزان و بحوری آورده است که هنوز وزن یابی نشده است. برای چه؟ نه این که کسی بلد نبوده آن ها را وزن یابی کند، نه خیر بلکه داخل طبقه بندی های شناخته شده و پذیرفته شدۀ عروض سنتی و جدید نمی باشند.
        شما می فرمائید سرودن چنین اشعاری « تفنن » است . من با صراحت می گویم که کل شعر و شاعری تفنن و سرگرمی و کار ذوقی است. من کلمه تفنن شما را به معنی فن آوری و کار هنری می پذیرم اما نه کار بیخود و به قول خودتان « . . . پوچ و بیفایده . . . » .
        نکته مهم دیگر جفایی است که جنابعالی در مورد « آواز » روا داشتید. بعنوان تحلیل و تنقید سرودۀ آواز جنابعالی برچه اساسی ایرادت ضعف تألیف یا ایرادات دیگر را وارد می کنید . اگر واقعا به عمق معنی و مفهوم سروده رفته اید پاسخ سئوالی را که در مورد بیت آخر شده است لطفا بیان کنید. خیلی راحت است که زحمت یک نفر را بدون دلیل لگد مال کنید، اما تجزیه و تحلیل ادبی و مؤدبانۀ یک اثر اینگونه نیست و البته سخت و دشوار است.
        در ثانی ممکن است من یک شاعر ضعیفی باشم که مثل خیلی ها هستم. اما دلیل نمی شود که ضعف شاعری مرا به پای سست بودن دلایل تحقیق یا پرسشگری بنده بنویسید.
        در یک بندی فرموده اید که پیشنهاد و پرسشگری بنده هیچ چیز به درد بخوری ندارد به غیر از تغییر نشانه ها که آن هم مربوط به عروض نمی شود. بنده در پاسخ عرض می کنم که شما از مجموعه حرف هایی که مطرح شده است به هیچ نکته ای اهمیت نداده اید به جز همین نشانه های صفر و یک آن هم بصورت کاملا سطحی و بدون دقت در کارآیی آن ها.
        فرموده اید که اعلامیه « عروض مدرن » در شش ماده اصلی و سه ماده فرعی آمده است باید عرض کنم که کاملا اشتباه است و شما صورت صحیح آن را در سایت های دیگر دیده اید و انصاف حکم می کرد که علت آن را جویا شوید. متن این اعلامیه از روی یک نوشته word در هر چهار سایت بصورت یکسان کپی و پیست شده است و تنها در سایت شعر ناب به این صورت در آمده است. قبلا هم از اینگونه به هم ریختگی ها وجود داشته اما من حساسیتی نشان نمی دهم و تا حدودی در تطابق نرم افزار ها و برنامه ها قابل پیش بینی است و در یک فضای دوستانه می شود این نقصان ها را برطرف کرد. پس بدانید شماره های بعد از 6 همگی ادامه مطلب بوده و هیچ هم فرعی نمی باشند. پس اعلامیه از 9 بند اصلی تشکیل یافته است. خلاصه این 9 بند یا ماده را فهرست وار عرض می کنم:
        1- « عروض مدرن » مطلبی خارج از عروض سنتی و جدید نیست، بلکه ورژنی است در ادامه آنها.
        2- افاعیل یا ارکان عروضی با همه سختی ها و زحافات دور از ذهنش چیزی نیست جز همان نشانه هایی که الگوهای چینش هجاهای کوتاه و بلند را دارد. این ارکان هیچ نقشی در ایجاد و کیفیت وزن نداشته بلکه آنچه اساسی و مهم است همان چینش هجاهاست با هر نشانه ای که نشان داده شوند.
        3- عروض مدرن با قاطعیت پیشنهاد می کند که بجای آن نشانه ها از کدهای صفر و یک استفاده شود که مانند ارکان عروضی کار خاصی در ایجاد و کیفیت اوزان ندارد با این تفاوت که گستره انتخاب اوزان ما را به هزاران برابر آنچه اکنون هست افزایش داده و در کار طبقه بنده اوزان و حتی بحور و اشعار و آثار گذشتگان بمراتب قوی تر و راحت تر از ارکان هستند.
        4- سرودۀ آواز که هیچ کجا اعلام نشده است که من اولین نفر هستم، بلکه در آخر همین اعلامیه این جمله آمده است که شما آن را مغفول گذاشته اید: « . . . لازم به ذکر است که قبل از من در این وزن سراسر مصوت بلند جناب روح اله سلیمی شعری در زبان آذری سروده بودند که بموقع بنده آن را ندا داده بودم . . . ». سرودن در این وزن، نه تنها کاری مشقت بار نبوده بلکه برعکس وزنی است بسیار زیبا و پر از امکانات که بنده شخصا عاشق آن شدم. اولا امکانات و قدرت و انعطاف زبان فارسی را نشان می دهد، ثانیا خودش امکان جابجایی راحت تر واژه ها و تکواژها را می دهد و شاعر امکان می یابد بیشترین خدمت را به فرم و محتوای سروده اش بکند. باید توجه کنید که اگر ما بتوانیم شعری را با هجاهای کاملا بلند و حدالمقدور شعری با هجاهای کوتاه را بسرائیم قادر هستیم هر الگوی وزنی تازه و بدیع را از خود زبان و نثر فارسی و زبان گفتاری بر گرفته و بر اساس آن بسرائیم. این همان گنجی است که « عروض مدرن » نقشه آن را می دهد حالا این که کسی یا کسانی به سمت آن بروند یا نروند چیزی را تغییر نمی دهد. نسخۀ شما این است که تا ابد با همین سی چهل تا وزن و بحر پر بسامد شعر بگوئیم و خوشحال باشیم که خدمتی به شعر و ادب فارسی انجام می دهیم. آنوقت فوج فوج جوانان و شاعران تازه کار را به سراغ انواع و اقسام انواع و قالب ها سوق بدهیم.
        5- در ماده 5 اعلام شده است که در مورد مبانی آواشناسی و واجشناسی تعداد هجاهای کوتاه و بلند باید اندیشیده شود و نمونه هایی را ذکر کرده است که نظایر آن کم نیست . علت این مطلب چیست. شما حتما مشاهده کرده اید که نسل جدید شاعران و ادیبان کشور و فارسی زبان دائما اصرار و علاقه به سرودن شعر به زبان روز از خود نشان می دهند، اما همین قید و بند و فیلتری که در مورد تشخیص هجاهای کوتاه بلند وجود دارد مانع از ورود بسی واژه ها و نو واژه ها و واژه های فارسی شدۀ خارجی به حوزۀ شعر و وزن عروضی می شود. نمونه های چنین محدودیتی را بصورت سروده هایی در آینده تقدیم خواهم کرد. این نکته بیش از هر چیزی مربوط به عروض بوده و در مرحلۀ تقطیع که مهمترین مرحله تشخیص و تعیین وزن می باشد اهمیت درجه اول دارد. این را جدیدا از استادم شنیدم که شادروان دکتر ثمره گفته بود که ما از روی کلمۀ تنها و جدا از متن نمی توانیم بدون اشکال کوتاه و بلند بودن هجاها را تشخیص بدهیم در داخل گفتار است که این موضوع تعیین می شود. این مباحث اگر به وزن مربوط نمی شود پس در کجا باید مورد نظر قرار بگیرند.
        6- در این بند اعلام می شود که نثر فارسی یکی از مهمترین منابع و مراجع انتخاب وزن می تواند باشد. این راهی بود که جناب دکتر نجفی به کمک یکی از یاران خودش درمورد گلستان سعدی پیموده است. وزن های بسیاری را از نثر زیبای گلستان اتخاذ و مشخص ساخته اند. بنظر اینجانب خود نثر معمولی دارای چنین خاصیتی است و سرچشمه وزن در خود زبان نهفته است. این را من نمی گویم جناب نجفی به عنوان یک ادیب و دانشمند و زبانشناس می فرماید. منتها باید بتوانیم خودمان را از قید افاعیل خلاص کنیم. نمونه هایی را من خودم در سروده های قبلی خودم انجام داده ام که شما حتما آن ها را نخواهید پذیرفت و طبیعی هم هست که نپذیرید. « عروض مدرن » فقط نقش افاعیل را به نشان دادن و انتقال چینش هجاها محدود و منحصر می داند اما سایر اصول عروضی را با تمام قوت می پذیرد و به کار می بندد.
        7- در این بند، بنده به این نکته اذعان می کنم که هیچ کار اولین و اختراعی انجام نمی دهم . بلکه چشمم را بروی زحمات عروضیان سنتی و جدید نبسته ام، ارزش کار آن ها را با توجه به شرایطی که داشتند می پذیرم و تحسین می کنم. در عین حال هر کار بزرگی ثمرات بعدی دارد و کسانی که تاکنون فقط مصرف کننده حاصل زحمات دیگران بوده اند باید وظیفه خودشان را در باروری و پیشبرد آن ها بموقع تشخیص بدهند. در عصر امروزی نسخه ها و ورژن ها صدساله و چند صد ساله نیستند، این همه دانشگاه و کتاب و استاد و امکانات ایجاب می کند که با ذهنی پرسشگر و خلاق به سراغ آن یافته ها بروند. به همین خاطر از آن بزرگواران اسم برده ام که عظمت کار آن ها را نشان بدهم و نشانه این عظمت در این است که امروز من و شما اگر چه در موقعیت مخالف و موافق اما بنشینیم بر سر این مسائل بحث کنیم و به نتیجه برسیم. کمترین نتیجه این خواهد بود که هر کسی برای اثبات مدعای خودش مجبور است مراجعه کند، مطالعه کند و معلومات خودش را گسترش بدهد. علاوه بر این ها در مجامع دانشگاهی فکر کردن، نوآوری، پرسشگری و مقاله و پایان نامه و تحقیق یک امر دلبخواهی نیست بلکه تا این کار را نکنی پذیرشی هم در کار نیست. این « خود دانشمند پنداشتن ها » یک خصوصیت روشنفکرانه متفرعنانه است. باید سئوال ها را شنید و در مورد پاسخ آن ها اندیشید نه از روی احساسات بلکه از روی دلیل و منطق. شما به بنده بگویید که نقش افاعیل غیر از آن چه گفته شد چه چیزی هست که ما اینقدر روی آن ها تعصب نشان می دهیم؟
        8- سه شخصیتی که نام برده ام، نام والایشان با سه کتاب و مرجع مهم پیوند خورده است، عروض و قافیه از جناب دکتر سیروس شمیسا، طبقه بندی اوزان شعر فارسی و اختیارات شاعری از جناب شادروان دکتر ابوالحسن نجفی و خود جناب دکتر طبیب زاده که علاوه بر نقش ایشان در تألیف و نشر اخیر دو اثر جناب نجفی، تحقیقات و نظریات خود ایشان راهگشاست. من در حدی و موقعیتی نبوده ام که این بزرگان مرا بشناسند یا اهمیت بدهند، هیچگونه تشجیع مستقیم هم انجام نداده اند. اما شما کافی است آثار ، و کارهای عملی این بزرگواران را ببینید تا خود بخود به آن حالت تشجیع و پرسشگری برسید. شاگردان و دانشجویان این اشخاص فقط انگشت شماری نیستند که در کلاس ها و محافل با آن ها ارتباط دارند، هر کسی که دست به قلم می برد و ادعا می کند که شاعر است تا آثار آنان را نخوانده و منش و روش آن ها را نیاموخته باشد نبایدخودش را دلخوش کند. خواندن و یاد گرفتن مطالب سه اثر فوق جزو تکالیف است، اما مهمتر از آن نواندیشی و پرسشگری است که نباید لگدمال شود.
        9- بند آخر شاید مهمترین قسمت « عروض مدرن » باشد که مسئله وزن و مطبوعیت را منحصر به چینش هجاها نمی بیند. بحث های اصلی و تحقیقات مثمر ثمر در این قسمت انجام خواهند شد و اگر قسمت باشد و به مانعی برنخورم این تحقیقات را بصورت رسمی تری ارائه خواهم نمود. بعنوان مثال وقتی شما می گویید « مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن» یک چینش ساده و الگوی ساده را ارائه نمی کنید. بلکه آهنگی را بیان می کنید که زیباست و منحصر بفرد است با تأکیدات، ایست ها، و فرکانس های صوتی ویژه و لحن خاص. اما بهنگام سرودن بر اساس آن بهیچوجه آن را رعایت نمی کنید و آهنگ دیگری را بر اساس نحو و پاره گفتار ها و گروه های دستوری و پراگماتیسم معنایی ادا میکنیدکه آن هم زیباست اما دیگر « مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن» نیست. مطمئن هستم که این چیزها در حوصله و شاید ذوقیات شما نباشد اما نکاتی است که مربوط به علم اگوستیک و ریتم و موسیقی می شود و وزن شعر دقیقا در این محدوده معنا و مفهوم خودش را خواهد یافت. ما می گوییم که عروض و وزن در فارسی کمی است و متعاقب آن متوقع هستیم که وزن حالت مطبوع را ایجاد کند. اما به این نکته خوب نیاندیشیده ایم که کمیت به تنهایی، قادر به ارائۀ
        کیفیت مطبوع بودن و آهنگین بودن نیست، مانند مثال تن تن ها که در متن گفته شده است. باید عوامل دیگری باشد که کیفیت مطبوع بودن را ایجاد یا کامل کند. آن عوامل کدامند جناب عسگری زاده. نگران نباشید مانند برخی دوستان، با سنگین ترین وسایل این حرف ها را لگد مال کنید.
        « خلاصه این که» شما تصمیم خودتان را از قبل گرفته اید و تلاش بنده بیهوده است. با اینحال خودم را موظف می دانم که به سئوالات کوتاه و مشخص شما پاسخ بدهم. مورد به مورد و دانه به دانه اما کوتاه و مشخص .
        اولین و مهمترین سئوال من از شما این است که نقش افاعیل غیر از نشانه های ساده در وزن عروضی چیست؟
        وقتی ما می توانیم مثلا وزن دلخواه خودمان را از روی اشعار مطلوب خودمان با یک تقطیع ساده بدست بیاوریم چه لزومی دارد که در مرحله دوم حتما بدانیم که آن ها بر کدام افاعیل و بر اساس کدام جرح و تعدیل های زحافات متکی هستند؟
        اگر من از روی یک جمله ساده در گفتار خودم یا دیگران وزنی را بصورت تقطیع شده با هر نشانه ای برگزیدم چه نیازی به یافتن مبنای افاعیل آن دارم. مخصوصا که خود این افاعیل قراردادی بیش نبوده و بر هیچ پایۀ علمی استوار نیستند؟
        یک وزن ساده را شاید به ده ها و صدها شکل ارکان سازی کنیم. آیا این نشان نمی دهد که ارکان ابزارهای تعیین کننده در وزن نیستند؟
        از دوستانی که مطالب بنده را می خوانند عذرخواهی میکنم که طولانی شده است. اما در مقابل عرض میکنم که این مبحث شاید در شکل رسمی تر خودش بیش از 150 صفحه باشد. نمی توان درمورد مسئله ای به این مهمی حرف زد و به گفتن چند تا ادعا و کنایه و رد و قبول دلبخواهی بسنده کرد.
        موفق و مؤید باشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۱۸
        باز سلام جناب سبکبار
        بدون مقدّمه:
        1. نه، در نوشتن یادداشت مورد اشاره، هیچ «هیجان و عجله» و «سرهم کردن» در کار نبود گرنه نوشته اینطور مرتّب، بی‌نقص، شسته‌رفته و همراه با رعایت نشانه‌های نگارشی عرضه نمی‌شد. من اصولاً در انتشار نوشته و شعر شتاب نمی‌کنم. نمی‌دانم شما چطور چنان نتیجه گرفته‌اید.
        متأسفانه همۀ این الفاظ «نسنجیده، بی‌پایه، پوچ، منتفی، هیچ» در این نقد بجا و روا بوده است و هیچ ناروایی به قلم نیاورده‌ام. ولی «با احترام» که ایرادی ندارد. بنده با شخص شما هیچ مشکلی ندارم بلکه سخن بر سرِ متنِ اعلامیۀ «عروض مدرن» است.
        2. شما نوشته‌اید: «اگر شما ادعا می کنید که «آواز» با به کار بردن هجاهای بلند در کنار سروده های مشابه از وزن ها خارج از حوزۀ عروض نیست...».
        دربارۀ سرودۀ «آواز» پیشتر نوشته‌ام. سروده‌های دیگر شما را هنوز نخوانده‌ام.
        3. در همان یادداشت قبلی، اشاره و توضیحی دربارۀ نامطبوعی و مطبوعی وزنها آمده است.
        4. نوشته‌اید: «من کلمه تفنن شما را به معنی فن آوری و کار هنری می پذیرم اما نه کار بیخود و به قول خودتان « . . . پوچ و بیفایده ...»!
        تفنّن معانی گوناگون دارد. من اصلاً کلمۀ «بی‌فایده» را بکار نبرده‌ام و «پوچ» هم به سروده‌تان نسبت داده نشده؛ اگر بیشتر دقّت کنید، این سوءبرداشتها پیش نمی‌آید.
        5. نوشته‌اید: «نکته مهم دیگر جفایی است که جنابعالی در مورد «آواز» روا داشتید. بعنوان تحلیل و تنقید سرودۀ آواز جنابعالی برچه اساسی ایراد[ا]ت ضعف تألیف یا ایرادات دیگر را وارد می کنید .»!
        سرودۀ «آواز» نارسایی دارد + ضعف تألیف دارد؛ کتمان کردن شما در واقعیّت تأثیری ندارد. دیگران نوشته‌اند و من از تکرار پرهیز کرده‌ام. چند سطری در این زمینه نوشته بودم ولی برای شما نفرستادم؛ اگر بخواهید همان را در همین صفحه می‌گذارم.
        نخست اینکه در سرتاسر یادداشتم سخن از دایرۀ ادب بیرون نرفته است؛ تیرِ تهمت پرتاب نفرمایید لطفاً! آنجا که نوشته‌اید «... اما تجزیه و تحلیل ادبی و مؤدبانه یک اثر البته سخت و دشوار است.» و دوم اینکه من اصلاً سروده‌تان را تجزیه و تحلیل نکرده‌ام که حالا ادبی و مؤدبانه باشد یا نه.
        از اوّل هم به شما گفتم ای‌کاش «آواز» و «اعلامیه» را جداگانه منتشر می‌کردید. شما باور دارید که این دو بهم پیوسته است؛ ولی نیست. این وزن فع فع... (تکرارِ هرچندبارۀ فع، یا تکرار مفعولن یا مفعولاتن و...) چیزی تازه نیست که مبنا و ملاکِ اعلامیه‌تان کرده‌اید. شما پانزده بار تکرار فع دارید یکی دیگر دوازده بار، و دیگری چهارده بار، و فرض کنید بنده شانزده بار و یکی همین امروز بیشتر از بیست بار هم تکرار کند؛ با چنین چیزی اتّفاقی تازه نیفتاده است و نمی‌افتد.
        6. ببینید چه کودکانه نوشته‌اید: «اگر واقعا به عمق معنی و مفهوم سروده رفته اید پاسخ سئوالی را که در مورد بیت آخر شده است لطفا بیان کنید.»!
        من اصلاً نگفته‌ام به عمقِ معنیِ سروده رفته‌ام؛ اصلاً فرض بفرمایید که از عمق می‌ترسم. جدای از این، بیست‌سؤالیه؟!
        7. نوشته‌اید: «در ثانی ممکن است من یک شاعر ضعیفی باشم که مثل خیلی ها هستم. اما دلیل نمی شود که ضعف شاعری مرا به پای سست بودن دلیل تحقیق یا پرسشگری بنده بنویسید.»
        خدا اموات شما (و ما همه) را بیامرزد؛ این را زودتر می‌گفتید. من که از اوّل این دو را از هم تفکیک کرده و گفتم این (سرودۀ آواز) ربطی به آن (اعلامیه) ندارد. شما تأکید دارید که ربط دارد. و البتّه که ضعف شاعری شما را به پای سست بودن دلیل تحقیقتان یا خودِ تحقیقتان ننوشته‌ام؛ هیچگاه و هیچ جا هم نخواهم نوشت.
        8. نوشته‌اید: «در یک بندی فرموده اید که پیشنهاد و پرسشگری بنده هیچ چیز به درد بخوری ندارد به غیر از تغییر نشانه ها که آن هم مربوط به عروض نمی شود.»!
        بازهم بی‌دقّتی کرده‌اید! من اصلاً عبارت «به درد بخور» را بکار نبرده‌ام؛ ولی از نظر مفهوم کلّی تقریباً همین‌طور است که فرمودید؛ هیچ چیز تازه جز همان مورد ندارد.
        9. نوشته‌اید که متن اعلامیه در برخی نسخه‌ها 6 + 3 بند نبوده بلکه 9 بند بوده است؛ فرقی نمی‌کند. حالا فرض کنیم همۀ نسخه‌ها 9 بندی و به ترتیب باشد؛ محتوی که یکی بوده است. پس واقعاً فرقی نمی‌کند. ولی اگر محتوی را ـ مانند همین یادداشت ـ تغییر داده‌اید، منطقی این است که نسخۀ تازه یا نهایی را بگذارید تا مبنای نقد و نظر، صورت نهایی متن باشد.
        مبنای نقد من و نقد و نظر دیگران بر اعلامیۀ «عروض مدرن» شما، همان صورت منتشر شدۀ آن است نه آنچه در ذهن شما می‌گذرد. چون دیدم که از سرودن شعر «حدالمقدور با هجای کوتاه» هم در اینجا نوشته‌اید. البتّه پیشتر هم در پاسخ یادداشتم تقریباً چنین اشاره را داشتید و من پاسخ ندادم چون بنظرم شوخی آمد. شعر گفتن با هجای کوتاه؟! چاره جز این نیست که منتظر بمانیم با چنین آفرینش چه گلی به سرِ شعر می‌زنید.
        این اضافات توضیحی، خود چیزهایی دیگر است که سخن را شاخه‌شاخه و پرت می‌کند و آدم ناچار می‌شود پاسخ شما را بدهد؛ تنکابنی‌ها می‌گویند: گب گب زانه، یعنی سخن سخن می‌زاید. پیشنهادم این است که تمام نظراتتان را جمع و مرتّب کنید تا هی مجبور نشوید تغییرش دهید.
        شما یک سری مفاهیم را شنیده یا خوانده و یا در آن باره اندیشیده‌اید ولی متأسفانه نمی‌دانید چطور تنظیمشان کنید؛ بهتر بود شتاب نمی‌کردید.

        10. نوشته‌اید: «این را جدیدا از استادم شنیدم که شادروان دکتر ثمره گفته بود که ما از روی کلمۀ تنها و جدا از متن نمی توانیم بدون اشکال کوتاه و بلند بودن هجاها را تشخیص بدهیم در داخل گفتار است که این موضوع تعیین می شود.»
        کاملاً و دقیقاً همین‌طور است که ایشان فرموده‌اند. کوتاهی یا بلندی هجاها در گفتار و به بیان دقیق‌تر در تلفّظ و لحن ادای هجا در متن (شعر) مشخّص می‌شود. همیشه همین‌طور بوده و جز این نبوده است؛ میزانِ تقطیعِ شعر، گفتار یا خوانش است نه نوشتار و... این هم تازه نیست؛ شاید شما تازه متوجّه شده‌اید.
        سوءتفاهم نشود: دربارۀ شناخت هجاهای بیشتر، موضعِ من مخالف نیست بلکه خیلی هم به این مبحث در زبانشناسی علاقه دارم. برای نمونه: در حیطۀ زبانشناسی در ایران جا افتاده است که در زبان فارسی «او»ی کشیده [û]، یا «ای» [î] نداریم چنانکه در زبان پهلوی یا اوستایی و یا برخی زبانهای زنده داریم. ولی این نظر قابل درنگ است زیرا مبنای چنین نظر تلفّظ معمولی کلمات است ولی اگر به تلفّظ و تکیه و لحن توجّه شود، در برخی حالات دارای اوی کشیده و ایِ کشیده هم داریم. یا مثلاً نخستین کسانی که در جهان از نظر زبانشناسی به حرکت یا مصوّت ربوده، دزدیده، بین‌بین، مجهوله، مختلسه (= واکۀ بی‌رنگ = شوا Schwa) در زبان فارسی توجّه کرده‌اند خواجه نصیرالدین طوسی و قیس رازی بوده‌اند.
        منظور این است که این مبحث، در نهایت ممکن است شناخت ما را از زبان فارسی بیشتر کند و توانایی‌هایِ بیشترِ آن را به ما نشان دهد... ولی هیچ برگ برنده‌ای برای کسی یا چیزی جز خودِ زبان نیست.
        11. نوشته‌اید: «نثر فارسی یکی از مهمترین منابع و مراجع انتخاب وزن می تواند باشد.»
        بله، بر منکرش لعنت! نثر هم از سخن است و هر سخنی وزن دارد امّا نثر به وزن عروضی و ردیف و قافیه ربطی ندارد. اگر جز این است بنده بی‌خبرم.
        12. ببینید جناب سبکبار! منصف نیستید گرنه می‌پذیرفتید که بکاربردن کلمۀ «تشجیع» در آنجا به آن نحو، و نسبت دادن تشجیع به آن سه استاد کاری پسندیده نبوده است. وقتی که الان می‌فرمایید که این بزرگان اصلاً شما را نمی‌شناسند و «هیچگونه تشجیع مستقیم هم انجام نداده‌اند»، باز هم نمی‌پذیرید که این کار سوءاستفاده کردن از نام دیگران است.
        13. باز بی‌اساس سخن می‌گویید جناب سبکبار؛ ببینید چه نوشته‌اید: «نگران نباشید مانند سایر شرکای خودتان با سنگین ترین وسایل این حرف ها را لگد مال کنید.»!
        کدام «شرکا» آقا؟!
        شما در ما چه می‌بینی که خود عاجز از آنیم؟! (بداهه است بجان خودم)؛
        و حرفهایتان هنوز در هوا معلّقند و پایشان به زمین نرسیده است تا کسی بتواند آنها را «با سنگین‌ترین وسایل لگدمال» کند. بگذریم که با «وسایل» لگدمال نمی‌کنند...
        14. نوشته‌اید: «... وقتی ما می توانیم مثلا وزن دلخواه خودمان را از روی اشعار مطلوب خودمان با یک تقطیع ساده بدست بیاوریم چه لزومی دارد که در مرحله دوم حتما بدانیم که آن ها بر کدام افاعیل متکی است.
        اگر من از روی یک جمله ساده در گفتار خودم یا دیگران وزنی را بصورت تقطیع شده با هر نشانه ای برگزیدم چه نیاز به یافتن مبنای افاعیل آن وجود دارد گرچه خود این افاعیل قراردادی و بر هیچ پایه ای استوار نیست.
        یک وزن ساده را شاید به ده ها و صدها شکل ارکان سازی کنیم. آیا این نشان نمی دهد که ارکان ابزارهای تعیین کننده در وزن نیستند؟»!
        واقعاً عجیب هست که نشانۀ تعجّب می‌گذارم.
        شما متنی نوشته‌ و ادّعای بی‌پایه‌ای در ارائۀ «عروض مدرن» کرده‌اید ولی هنوز نمی‌دانید که ارکان یا افاعیلِ بیچاره چکاره هستند.
        برادر! «ارکان ابزارهای تعیین‌کننده در وزن» نیست و هرگز هم نبوده‌ است. تکیه‌گاه هم نیست که گفته‌اید «... بر کدام افاعیل متکی است»؛ این سخنان از دهان چه کسی درآمده است که شما دومی باشید؟
        در عروض، رکن (چه سالم چه غیرسالم) میزان یا ترازویی است برای سنجش و شناخت وزن شعر؛ مانند مفاعیلن، مستفعلن، فاعلن و جز اینها. حال شما هرطور دیگر هم بخوانید یا هر میزان دیگر بسازید، در وزن بی‌تأثیر است. در آغاز شعر گفته شده و بعدها عروض و قواعدش برای آن (شعر) پدید آمده است.
        گاه شاعر از پیش قصد می‌کند که در فلان وزن شعر بگوید و گاه مثلاً مصراعی در ذهن شاعر شکل می‌گیرد که وزنش بعد از سرایش معلوم می‌شود و... امّا در هر صورت برای سنجش سخن ترازویی لازم است که درست از نادرست تشخیص داده شود. این ترازو ارکان و مجموعه قواعد عروض است که طیِّ قرنها در زبان فارسی شکل گرفته و گسترش یافته است و حتماً گسترده‌تر هم می‌شود. در این مسیر همۀ کوشش‌ها ستودنی، اثرگذار و ارجمند است.
        اختیارات شاعری هم دست شاعر را بازتر می‌کند و هم تنوّع وزن را بیشتر. مثلاً اگر این اختیارات نبود، ما امروز در رباعی فقط یک وزن (یا نهایتاً دو وزن) داشتیم. لزومی ندارد از اختیارات دست کشیده شود. شاعر برود زحمت بکشد بخواند و یاد بگیرد که چگونه بهتر و رساتر و زیباتر شعر بگوید نه اینکه مثلاً فقط بقول شما با هجای کوتاه به تته‌پته بیفتد. اگر کسی مثل جنابعالی می‌خواهد برود چنین کند، جدلی با او نیست، برود، ولی چنین نسخه‌پیچی برای شعر فارسی مضحک است. اگر باور ندارید که چنین کاری دقیقاً «مضحک» است، بروید از استادان زنده بپرسید تا بدانید چه می‌فرمایند.
        (یادداشت نخستم بر این شعر را در زیر همین صفحه می‌گذارم چون در جایی دیگر ثبت است امّا در متن گاهی به آن ارجاع داده شده است.)
        والسّلام
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۲:۲۳
        اصلاحیه:
        «دارای» در جملۀ «در برخی حالات دارای اوی کشیده و ایِ کشیده هم داریم.» اضافه است و اینطور اصلاح می‌شود:
        در برخی حالات اوی کشیده و ایِ کشیده هم داریم.
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۲:۴۲
        با سلام و درود
        جناب عسگری زاده
        با تمام سواد و معلوماتی که نشان می دهید دارید، اما براحتی از سئوالات مؤکدی که از جنابتان پرسیده می شود طفره می روید.
        مطالبی که مرقوم فرموده اید مثل دوتا آئینه ای که در مقابل هم قرار بدهید حرف ها را مقابل هم قرار می دهد و تا بینهایت تکرار می کند بدون این که چیز تازه ای به آن اضافه شود. جوابیه های شما جواب هایی دارد که در متن بنده موجود بوده و شما به آن ها ارجاع داده اید. این یعنی دور باطل و دور مسائل چرخیدن. اگر من هم بخواهم دوباره به شما جواب بدهم باید همان متن ارجاع را دوباره نشر دهم. متوجه که هستید؟
        شما نمی توانید سروده ای را از اعتبار بیاندازید بدون این که دلایل آن را بگویید. اگر جایی نوشته اید و بعد پاک کرده اید من که علم غیب ندارم باید مطرح کنید و پاسخ دریافت کنید و یا مرا متوجه ضعف تألیف و خطاهای نوشتاری خودم بکنید.
        دوم هم قرار بود پاسخ بدهید که ارکان عروضی به غیر رسالت بازنمایی چینش هجاهای کوتاه و بلند چه نقش سازنده ای دارند پاسخی ارائه نفرموده اید. این که بنویسید:
        « . . .
        در عروض، رکن (چه سالم چه غیرسالم) میزان یا ترازویی است برای سنجش و شناخت وزن شعر؛ مانند مفاعیلن، مستفعلن، فاعلن و جز اینها. حال شما هرطور دیگر هم بخوانید یا هر میزان دیگر بسازید، در وزن بی‌تأثیر است. در آغاز شعر گفته شده و بعدها عروض و قواعدش برای آن (شعر) پدید آمده است.
        . . . »
        خود بخود تأیید کرده اید که ارکان « میزان یا ترازو » است با تعبیر غیر دقیق برای نمایش الگوی چینش هجاهای کوتاه و بلند که وزن را می سازد. و اضافه فرموده اید که ارکان در وزن بی تأثیر است می شود این که ارکان تنها و تنها وسیله و ابزاری است برا ی نمایش، ثبت و ضبط و انتقال همان الگوی وزنی و نه چیزی فراتر که ما آن را مبنای کار وزن عروضی خودمان قرار بدهیم. و هیچ نیازی به برگردان الگوی چینش هجاهای کوتاه و بلند، یعنی وزن شعر به چینش ارکان عروضی و زحافات آن وجود ندارد. بعد ادامه داده اید:
        « . . .
        گاه شاعر از پیش قصد می‌کند که در فلان وزن شعر بگوید و گاه مثلاً مصراعی در ذهن شاعر شکل می‌گیرد که وزنش بعد از سرایش معلوم می‌شود و... امّا در هر صورت برای سنجش سخن ترازویی لازم است که درست از نادرست تشخیص داده شود. این ترازو ارکان و مجموعه قواعد عروض است که طیِّ قرنها در زبان فارسی شکل گرفته و گسترش یافته است و حتماً گسترده‌تر هم می‌شود. در این مسیر همۀ کوشش‌ها ستودنی، اثرگذار و ارجمند است.
        . . . »
        باز هم تکیه بر لفظ غیر دقیق و غیر علمی ترازو که برحسب عادت از معنای فیزیکی وزن اقتباس شده است که اگر منظور همان الگوی چینش هجاهای کوتاه و بلند است که باز می شود نتیجه ای که در بالا گرفته شد یعنی یک سیستم نشانه ای ساده و نه فراتر از آن باز نقش تعیین کننده ای بازگو نشده است و دلیلش این است که چنین نقشی وجود ندارد که قید شود. حالا شما هر چقدر هم بخواهید با کلمات بازی کنید قادر نیستید پایتان را فراتر بگذارید و نقشی بیشتر از نمایش الگوی چینش هجاهای کوتاه و بلند برای ارکان پیدا کنید.
        من هم با شما موافقم همه آن زحمات طاقت فرسایی که در امکانات کم گذشته انجام یافته است تا این گنجینه عظیم بدست ما برسد قابل ستایش و ارزشمند است اما نه ازلی و ابدی و راه حلی برای تمام عصر ها. امکانات حال حاضر خیز جدید و مهمی را در برابر زبان فارسی قرار داده است که چسبیدن به ابزارهای گذشته و دادن نقشی که ندارند به آن ها باعث رکود و سنگینی حرکت این بالندگی و پویایی زبان در عصر حاضر خواهد گردید. ادامه نمی دهم اگر مایل باشید می توانید پاسخ های سئوالاتی را که از شما پرسیده شده است اول به خودتان بدهید و سپس بنده را مطلع فرمایید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۸:۵۶
        سلام جناب سبکبار
        بدون مقدّمه:
        1. اشتباه گرفته‌اید آقای سبکبار! این شما هستید که باید پاسخ بدهید و خرابکاری‌های خود را جمع کنید؛ بویژه ادّعای «عروض مدرن» را. هیچگاه قرار نبوده که من به پرسشتان پاسخ بدهم (دو بار بیهوده و بیجا تکرار کرده‌اید) بلکه دقیقاً برعکس است. ظاهراً شما در محیطی دانشگاهی هستید، سؤال‌هایتان را همانجا از استادان مربوطه بپرسید و پاسخ بگیرید؛ ازجمله همین متن اعلامیه را نشانشان بدهید و ببینید و بشنوید که چه می‌فرمایند.

        2. نوشته‌اید: «شما نمی توانید سروده ای را از اعتبار بیاندازید بدون این که دلایل آن را بگویید»
        بنده چیزی را از اعتبار نینداخته‌ام. فقط یک جمله نوشتم: سرودۀ آواز ضعف تألیف و نارسایی دارد. دلایل آن را این‌همه با جزئیات، اینجا و آنجا نوشتند، شما کدامیک را ‌پذیرفتید؟ مرغکتان یک پا دارد (آن هم چلاق)!
        نقد سروده برای «از اعتبار انداختن» آن نیست، برای نشان دادن قوّت و ضعف و زیبایی و زشتی سروده است که نهایتاً به سود شاعر است؛ شما کج می‌بینید! گرنه شاعری که شعرش عادلانه و با دانش «نقد» یا «بررسی» می‌شود، خیلی هم باید سپاسگزار باشد گرنه شاعر ناسپاس خود را از دانش و مهر دیگران بی‌بهره می‌کند و از رشد بازمی‌ماند یعنی کسی جز خود چنان شاعری ضرر نمی‌کند.
        حکایت شما در اینجا چنان است که کسی در باتلاقی ایستاده و هر تقلاّیی که می‌کند بیشتر در آن فرومی‌رود و در عین حال هر ریسمانی را که برای نجاتش از آن باتلاق به دستش می‌دهند، پس می‌زند...
        شما انتقادپذیر نیستید آقا! نام سه استاد را در متن اعلامیه آورده‌اید و بطرزی با کلمات بازی کرده‌اید که انگار آنان از اعلامیۀ «عروض مدرن» ادّعایی شما پشتیبانی کرده و یا شما را بدان «تشجیع» کرده‌اند درحالی‌که خودتان اعتراف کرده‌اید که آن بزرگواران اصلاً شما را نمی‌شناسند! این کار در خوشبینانه‌ترین حالت سوءاستفاده و دغلکاری است...
        وقتی هم که وادار به اعتراف شدید که چنان «تشجیع» درکار نبوده است، بازهم صراحتاً نمی‌پذیرید که دروغ گفته‌اید و به دروغ و نیرنگ نام آن بزرگوران را در اعلامیه بعنوان دلیری‌دهندگان یا جرأت‌بخشانِ خود جا زده‌اید!
        وقتی شما چنین واقعیّت آشکار را نپذیرفته، مسئولیت آن را به گردن نگرفته و از آنان و ما بخاطر این جسارت و سوءاستفاده و فریبکاری پوزش نمی‌خواهید، چرا باید دیگران دانش و شناخت خود را از یک سرودۀ کاملاً شخصی ـ و از پیش قصد شده که با شعر فاصله دارد ـ، در اختیارتان بگذارند؟ که چه بشود؟ مطمئناً شما باز هم اشتباه خود را نخواهید پذیرفت و قدردان نخواهید بود بلکه گمان می‌کنید که دیگران می‌خواهند اعتبار سروده‌تان را مثلاً «با دستگاه‌های سنگین لگدمال» (نقل از نوشتۀ شما) کنند! این نوعی توّهم است.
        این‌همه نسبت‌های ناروا و نقل‌قول‌های بی‌اساس و بیجا از من در نوشته‌های خود آورده‌اید و برای من «شرکا»یی قایل شده‌اید و... امّا حتّی اظهار تأسّف هم نمی‌کنید، چه رسد به آنکه واقعاً متأسّف باشید، عذر بخواهید، عبرت بگیرید و تکرار نکنید.

        3. نوشته‌اید: «باز هم تکیه بر لفظ غیر دقیق و غیر علمی ترازو...»!
        اصلاً کلِّ عروض ترازو یا میزانِ شعر و سخنِ منظوم است و هیچ چیز از ترازو دقیق‌تر نیست؛ امّا از حق نگذریم: ترازوهای «دیجیتالی» دقیق‌تر است.
        4. نوشته‌اید: «حالا شما هر چقدر هم بخواهید با کلمات بازی کنید قادر نیستید پایتان را فراتر بگذارید و نقشی بیشتر از نمایش الگوی چینش هجاهای کوتاه و بلند برای ارکان پیدا کنید»!!
        ما با کلمات بازی نمی‌کنیم، شما بی‌سوادی و بی‌دانشی خود را (با اصرار) به نمایش گذاشته‌اید زیرا هنوز نمی‌دانید «رکن» چه نقشی دارد، رفته‌اید ادّعایی مضحک با نامِ بظاهر عظیمِ «عروض مدرن» کرده‌اید. شما هنوز نمی‌توانید یک متن ساده را بدون غلطِ لغوی یا دستوری و غیره بنویسید؛ نوشته‌های شما در همین صفحه گواهان این سخن.
        اوّل بروید صرف و نحو، لغت، بیان، و بویژه عروض را بشناسید، بعد چنین ادّعای بظاهر عظیم کنید. و چون ابتدا نیاموخته‌اید، این ادّعا تهی و پوچ شده است؛ که اگر می‌آموختید محال بود چنین ادّعا کنید.
        والسّلام
        محمد قنبرپور(مازیار)
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۰۱
        سلام یکبار برای همیشه تمامش کنید جان عزیزانتون
        بخدا دو بیت شعر درست درمون بگین تو این اوضاع گیر و ویری و قاریشمیش اقتصادی اجتماعی ملت استفاده کنن لذتت ببرن من خطابم شخص خاصی نیست کلی دارم میگم
        به ولله اگه سعدی بیاد و بهش بگی شعر؛
        که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
        هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد
        روزی اندر خاکت افتم ور به بادم می‌رود سر
        کان که در پای تو میرد جان به شیرینی سپارد
        بر وزن رمل مثمن سالمه، بخدا سعدی اول چشماش چپول میشه و بعد دو دور میچرخه دور خودش و به سرعت میگ میگ از صحنه خارج میشه من و شماها مگه کی هستیم که مرز ادبیات رو جا بجا کنیم من اگه رانندگی بلد نباشم چ فرقی داره لاستیک ماشینم ایران تایره یا گلدستون فرمونش هیدرولیکه یا معمولی اینه بغلش برقیه یا دستی
        شما رو به هر که میپرستید بیخیال
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۳۰
        سلام و درود
        جناب قنبرپور( مازیار )
        من از جانب خودم اول بگویم که از یک لحاظ حق با شماست. از چه لحاظی؟
        از لحاظ این که اگر مسئله ای در هر زمینه ای مطرح شد باید به قواعد بحث در اطراف آن و اصول نقد و بررسی گردن نهاد. برای این که بحث را کش ندهم با خود شما نصیحت شما را می پذیرم و به شما وعده می دهم که چند روز دیگر موعد این پست ما می گذرد و بالاجبار باید بروم دنبال کارها و تکالیفی که به عهده دارم. آنچه به نظرم رسیده بود گفتم. مورد عتاب و خطاب و گاها پرسش های بسیار متین و معقول در اینجا و جاهای دیگر قرار گرفتم که پاسخ هایم را دادم و بعد از این تکرار مکررات است و افتادن در یک دور باطل. حالا هر کس که حق با او باشد یا نباشد. باید رفت و بیشتر خواند و تحقیق کرد. این از نصیحت شما که پذیرفتم.
        اما منطق شما به هیچ وجه پذیرفتنی نیست و اگر قرار بود طبق این نگرش شما کارها و امورات بشری در هر حوزه ای پیش برود الآن هیچ یک از این میراث علمی و فرهنگی و هنری وجود خارجی نداشتند. هر فعالیتی قبل از همه به یک نظریه یا تئوری استوار است و با عمل رابطه ای فعال و دوگانه و دوطرفه دارد. تئوری از عمل تجربه می آموزد و به نتایج تازه ای می رسد و از آنطرف سئوالات و مسائل جدیدی در دستور روز قرار می گیرد. بعد از این کش و قوس های نه چندان لذت بخش دوباره عمل انسان پربارتر و بهتر می شود.
        به مثال خودتان توجه کنید. اتومبیل ، راننده، مکانیک. طرف های دیگر هم هستند که از آن ها صرفنظر می کنیم. هیچ لزومی ندارد مکانیک اتومبیل راننده خوبی هم باشد. اگر باشد بهتر است اما نباشد هم مهم نیست. از طرف دیگر راننده خوب حتما نباید مکانیک خوبی هم باشد. اگر باشد بهتر است اما اجباری در این کار نیست. یعنی این که راننده خوبی که پشتوانه یک مکانیک خوب را نداشته باشد در وسط راه چپه می کند و از رانندگی باز می ماند. مکانیک هم حاصل کارش را به راننده می سپارد و در صورتی که راننده خوبی در اطرافش نباشد خودش می پرد پشت رل و همه را حیرت زده می کند. مانند همان سعدی بی همتا که قبل از این که راننده باشد مکانیک و طراح ساخت اتومبیل بود بر طبق مثال خودتان. بقیه هم همینطور. مقداری باید با حوصله بود.
        با اینحال دوست ندارم هیچکس را برنجانم. مخصوصا این روزها برایم قابل درک است که مدیریت سایت بخاطر این مسائل دچار زحمت و ناملایمات شد و من از این بابت متاسف هستم. سایر دوستان هم همینطور.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد قنبرپور(مازیار)
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ ۱۹:۴۴
        تلاشتون ستودنیه برادر بزرگوار و شاعر عزیزم
        تلاش کردن ابداع و اختراع و نواوری در یک حیطه، رشته،هنر و تخصص یک امر اختیاری و شخصیه اما بنظرتون صلاحه و انصافه قبل از اینکه کارتون به پایان برسه و حداقل توسط دو دانشمند و صاحب نظر تایید بشه و مجوز بگیره و پس و پیش بشه، بیایید و در یک سایت عمومی که خیلی ها ابتدایی ترین اصول شعر رو بلد نیستن منتشر کنید؟ و خدا نکرده دچار گمراهی عاشقان ادبیات بشید؟
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ ۲۰:۵۱
        یکی از عاشقان شعر و ادبیات خود من هستم و می دانم تا وقتی که پشتم به تحصیلات و مراجع و منابع اصیل و معتبر گرم است هرگز با گمراهی و سطحی نگری و دنباله روی کورکورانه از کسی مواجه نمی شوم. این بهترین تجربه زندگی من می باشد و همه جا از آن استفاده می کنم. حتی در کار فنی و تأسیساتی خودم. راه تثبیت و دفاع از فرضیه خودم را هم بلدم و بموقع به همه شما گفته ام، در آن مسیر گام بر می دارم. در ضمن از سوژه گمراهی نوآموزان خواهش می کنم بیجا استفاده نکنید، که موضوعیت ندارد و عکس آن صادق است.
        کل مطالبی که من در مورد آن صحبت میکنم متکی بر سه کتابی است که معرفی کرده ام و خواندن و یاد گرفتن آن را به همه دوستانم توصیه می کنم. اگر کسی بخواهد به نظریات بنده توجه کند ابتدا باید عروض جدید را از این سه منبع اصیل و معتبر بخواند و یاد بگیرد. آنوقت می تواند در مورد صحبت های جدید بنده هم بهتر بیندیشد و نظر بدهد. تمام
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد قنبرپور(مازیار)
        محمد قنبرپور(مازیار)
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۰۱
        برایتان صمیمانه ارزوی موفقیت دارم
        اگر ازرده خاطر شدین با کلام تندم که مخاطبم همه بودند
        پوزش میخوام خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۳۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۲۴
        سلام جناب آقای سبکبار
        این شعر از نظر وزنی بی‌نقص است ولی جا دارد که رساتر شود (در سه‌چهار بیت نخست دقّت کردم). ریتم تند آن هم با رزم تناسب دارد و هم با سماع.
        در این مثنوی تنها از هجای بلند استفاده شده است مگر در یک بیت که هجای پایانی کشیده (با کلمات قافیۀ «آباد (حزن‌آباد) + یاد») آمده است. این از نظر عروض ایرادی ندارد امّا با نیّت سراینده در تضاد است که قصد کرده بود فقط از هجای بلند استفاده کند. هر مصراعِ بیت مذکور از چهارده هجای بلند + یک هجای کشیده (پایانی) تشکیل شده است و باقی مصراعها از پانزده هجای بلند.
        اگر این شعر چهار رکنی فرض شود ـ چنانکه خود شاعر بصورت «1111 1111 1111 111» نوشته ـ وزن آن تکرار سه‌بارۀ مفعولاتن + یک مفعولن است که همین وزن برابر است با تکرار پنج‌بارۀ مفعولن؛ و ایضاً برابر است با: مفعولاتن مفعولن مفعولاتن مفعولن مف(فا)؛ و ایضاً برابر است با: مفعولن مفعولاتن مفعولن مفعولاتن مف(فا)؛ و ایضاً برابر است با: فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع‌لن فع(فا)‌؛ و = فع فع فع فع فع فع... (پانزده فع)؛ و = مفعولن فع.... (سه مفعولن فع + یک مفعولن) و صوَر مفروض دیگر.
        پیشینه دارد که در زبان فارسی شعری را تنها با هجای بلند بسرایند؛ هرچند کمیاب است:
        «چون دل جانا بنشین بنشین
        چون جان بیجا بنشین بنشین...» (حضرت مولانا)،
        «مولانا مولانا اغنانا اغنانا
        امسینا عطشانا اصبحنا ریّانا...» (حضرت مولانا)،
        «افتادم افتادم در آبی افتادم
        گر آبی خوردم من دلشادم دلشادم...» (حضرت مولانا)،
        «ای جان چندان خوبی نوباوه‌یْ یعقوبی
        خرخاشی آشوبی جانها را مطلوبی...» (حضرت مولانا)،
        «چون رفتی افکندی بر خاکم از خواری
        وقت آمد بازآیی از خاکم برداری...» (مشتاق اصفهانی)،
        «هی ها هی ها ره بگشا رفتن را میدان باید
        این محمل را پویایی افزون از طوفان باید...» (سیمین بهبهانی)؛
        «سرو است آن یا بالا ماه است آن یا روی
        زلف است آن یا چوگان خال است آن یا گوی» (رودکی)؛
        ولی مصراعهای «آواز» طولانی‌تر از نمونه‌های بالاست و طولانی‌تر از این هم می‌توان سرود. یکی از وزنهای فرعی رباعی، مفعولن مفعولن مفعولن فع است که اگر همین وزن را ادامه دهیم به وزن این شعر می‌رسیم و از آن هم درمی‌گذریم. منظور و نتیجه این است که چنین کوشش در شعر فارسی، هم مسبوق‌بسابقه است و هم مطابقِ قواعد عروض. هرچند که اشعار سروده‌شده با این مشخّصات نادر است.
        *
        نیاوردن هجاهای کوتاه و کشیده در شعر، از نظر فنّی بقول قدما در «صنعت حذف» می‌گنجد یعنی که نویسنده یا شاعر، هجای کوتاه و کشیده را که جزو ملزومات سخن ـ بطور کلّی ـ در زبان فارسی‌ست، حذف کرده، در سخن خود نیاورد. خودِ اینگونه حذف را، که در عمل نوعی تضییق و تشدید است، می‌توان از باب گستردۀ اعنات یا التزام مالایلزم و یا لزوم مالایلزم دانست. با این کار و نظایر این، نویسنده یا شاعر خود را ملزم به چیزی (در اینجا «حذف») می‌کند که از نظر قواعد سخن واجب و ضرور نیست. یعنی او در واقع با چنین کاری خود را در تنگنا می‌گذارد و بر خود سخت می‌گیرد زیرا از بکارگیریِ برخی امکانات طبیعی زبان طرف‌نظر می‌کند.
        چنین کار و نظایر این را، می‌توان به چشم تفنّن و فرضاً هنرنمایی دید زیرا سرودنش سخت‌تر از شعر متداول با استفاده از تمام امکانات زبان است. این تقریباً مانند آن است که شاعری شعری بگوید که در آن نقطه نباشد، یا در آن الف نیاورد، یا در آن حرف اضافه نیاورد و جز آن. با این تفاوت که حذف هجاهای کوتاه (و کشیده) از سخن، بسیار پُردامنه‌تر و پُرعوارض‌تر از مثلاً حذف الف در یک شعر است زیرا شاعر با چنین قصد، برخی از امکانات حذف و جابجایی و ادغام آوایی را به حداقل می‌رساند و همچنین با چشم‌پوشی از بکارگیریِ هجاهای کوتاه نرمش زبان، انواع خرامش بیان و آواها، درهم‌آمیزی آواها و رقص ریتم و جز آن را نیز. و طبیعی است که واژه‌های مناسب چنین وزنی محدودتر است. بنابراین، با این محدودیت‌ها، شاعر هم باید گنجینۀ واژگان قابل‌توجّه داشته باشد و هم ذوق‌پرورده و مجرّب باشد تا هرچه بیشتر با ادغام آواها از آوردن هجای کوتاه بگریزد. در این شعر هفت بار چنین شده است:
        چشم‌اندازت (> چش من دا زت؛ ادغام میم ساکنِ «چشم» در ان از «اندازت» و متحرّک کردن آن میم و حذف الفِ اوّلِ «اندازت»)، دور از (> دو رَز؛ همان کار در اینجا میان رای ساکن «دور» با «از» شده است)، سنگ از (> سن گز؛ ایضاً میان گاف ساکن «سنگ» و «از»)، حزن‌آباد (> حُز نا باد؛ نون ساکن «حزن» در آیِ «آباد» ادغام شده است)، رفت از یاد (> رف تز یاد؛ ایضاً میان تای ساکن «رفت» و «از»)، نیک‌آیین (> نی کا یین؛ کاف ساکن «نیک» در آیِ «آیین» ادغام شده، دقیقاً مانند نون «حزن» و آی «آباد» در «حزن‌آباد»).
        شاعر با این کار نگذاشته است سکونی ظاهر شود، پس هرجا که ناچار به آوردنِ ساکن شده است، بلافاصله بطرزی ادغامش کرده است تا امکان ظهور پیدا نکند؛ چون قصد کرده است که هجای کوتاه را بکار نبرد.
        *
        این‌که بحور محدودی در عروض ارائه شده است، به آن معنا نیست که بیرون از آنها نمی‌توان شعر گفت، می‌توان؛ امّا عروض‌شناسانِ تا امروز آن بقیّه را «مطبوع» ندانسته یا با زبان فارسی و برای مردم پارسی‌زبان مناسب ندیده و کنار گذاشته‌اند. ذائقۀ روحی مردم ممکن است در زمانهای مختلف، به دلایل گوناگون تغییر کند. کسی چه می‌داند؟ شاید همین امروز کسی در وزنی شعری بگوید و گروهی هم خوششان بیاید؛ یعنی محتمل است آن «نامطبوع» شمرده‌شدۀ پیشینیان ما، امروز در گوش کسانی مطبوع شود و خواهان پیدا کند. این هیچ اشکالی ندارد و از اختیار شما و بنده هم بیرون است. خواجوی کرمانی فرموده است:
        «تا چند کنی عرض عروض ای ز جهالت
        ناکرده جوی حاصل و مغرور بتحصیل
        بس زن که بوَد نادره‌گوی و سخن‌آرای
        نی همچو شما غرّه بدرّاعه و مندیل
        از وزن چه پرسید که بیرون ز شمارست
        مفعول و مفاعیل و مفاعیل و مفاعیل».
        *
        و امّا «آواز» شما هیچ ربطی به «اعلامیۀ (تولّد) عروض مدرن»تان ندارد؛ یعنی هیچ تلازم منطقی در ارائۀ توأمان این‌دو دیده نمی‌شود. شعر آواز چیزی‌ست و اعلامیۀ مذکور چیزی دیگر. به همین خاطر، گمان بنده این است که با ارائۀ جداگانۀ این شعر، می‌توانستید از بروز برخی حاشیه‌روی‌ها در صفحۀ این شعر (اینجا و جاهای دیگر) پیشگیری کنید.
        تندرست، شاد و سربلند باشید.
        *
        این یادداشت پیشتر در جایی دیگر زیر همین شعر آمده و دلیل ارسال در اینجا این است که در متن یادداشت دومِ نقد بر اعلامیۀ «عروض مدرن» گاهی به اینجا ارجاع داده شده است.
        *
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۲:۲۴


        سلام و عرض ادب استاد عسکر زاده گرانقدر

        استفاده بردم از نقد ارزشمند تان
        سلامت و شاد مان باشید خندانک خندانک خندانک



        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۰۲:۵۸
        همانطور که فرموده اید این نقد در جای دیگر به اشتراک گذاشته شده بود و همانجا نیز پاسخ مثبت و خوش بینانۀ مرا موجب گردید. اما گام های بعدی جنابعالی سمت و سویی دیگر را نشان داد که باز پاسخ آن را در متن طولانی بالا دریافت نمود. مطلب تازه ای برای توضیح وجود ندارد. در هر صورت زحماتی که کشیده اید ارزشمند است اما نتایجی که گرفته اید جالب نیست و حق هم دارید. شما مثالی آوردید بنده هم مثال دیگری می آورم که ترک ها می گویند خمیر سو آپارار. که ترجمه فارسی ندارد اما مضمون آن اینست که هنوز زود است که این گفتگوها به یک نوع تأنّی و توجه منطقی رسیده و خودش را از پیش داوری برهاند. همیشه همینطور بوده است.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۱۴
        درود جناب عسکرزاده ارجمند
        خواندم و بهره بردم👏🌺🌺
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۸:۵۸
        درود بر شما جناب عزیزیان سوافشان

        سپاس. شاعر و ناب بمانید.
        خندانک
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۹:۰۰
        درود و عرض ادب و احترام
        جناب انصاری عزیز
        سپاس از شما و آرزوی شیرینتان.
        تندرست و شاد باشید و بسرایید.
        خندانک
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ ۱۹:۱۳
        آقای سبکبار
        این نقد نبود و نیست بلکه نگاهی به سرودۀ شماست و در همان آغاز به نارسایی سروده اشاره کرده‌ام. مسیر من فرقی نکرده است بلکه شما بد و کج می‌بینید و خلط مبحث می‌کنید. نقدِ من بر اعلامیه است نه سروده. دربارۀ سروده، دیگران این‌همه (پُربسیار هم!) نوشته‌اند...
        فاطمه گنجی
        پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۲ ۲۰:۵۲
        بنده ابتکار رو بسیار دوست میدارم و خلاقیت و نوآوری رو میپسندم. خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۲ ۲۱:۰۸
        سلام و درود فراوان
        فاطمه خانم گنجی
        قبل از این کامنت شما، من هر دو سروده شما را با تحسین و دریافت تأثیری خوب خوانده بودم. بدلایلی پاسخ ندادم، انگار که می دانستم به این صفحه مجاور خودتان مراجعه خواهید نمود.
        پیام شما یکی از بهترین پیام هایی بود که دریافت کردم، و کاملا درک می کنم و می دانم که ریشۀ این علاقه مندی شما در دانشجو بودن شما نهفته است. یکی از بهترین مقام هایی است که اصالت دارد و می توان به آن بالید. دانشجو و دانش پژوه بودن. من به شما افتخار می کنم. حضورتان را در شعر ناب مبارک می دانم و برایتان آرزوی موفقیت های بیشتر می کنم. اگر وقت داشتید می توانید سروده های قبلی مرا نیز از نظرتان بگذرانید. مدتی شاید فعالیتم در سایت کم شود اما از ابتکارات و هنرورزی های جوانان هنرمند غافل نخواهم بود.
        متشکرم که آمدید و ابراز لطف فرمودید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۲ ۲۱:۳۸
        درود می خواستم بپرسم کدام کفشها روحشان غرق درپاورچین ها می رود
        می خواستم چشم بسته دلواپس ایمانت شوم
        گاهی خود را دراز می کنم در یواش یواش رفتنهای این پاورچین
        در هرصورت کلاف وسردرگم کفشهای تو می شوم می دانی چرا
        چون کفشهایت بی اندازه نو هستند
        چون کفشهایت فکر کنم شاید مال چهل سال بعد از سردرگمی شان باشد
        وای چه کفشهای قشنگی
        گاهی دوست دارم شبیه تو کفش بپوشم
        نگو کفش ندیده ام خواهش می کنم مدتی کفشهایت را امانتی دست من بسپار
        شاید قدیس تر شود آنکس که مدام هیس هیس می کند
        نگو اندازه پایت نیست هر طور باشد می پوشم می خواهم باپوشیدن کفشهایت چهل سال بعد خود را ببینم
        نگو چه فایده دارد دیدن چهل سال بعد خود
        گاهی شتابان متورم می شوم از هذیانهای بیهوده دیگران
        دست مرا گرمتر بگیر کفاش کفش چهل سال بعد
        این قدر حرف دارم که دیگران رابه بدبختی نکشانم
        حالا چه فایده
        هرچند کمی دیر شده
        درود جناب سبکبار گرامی این نامه بنده به شما اگرلازم دانستید جواب دهید وگرنه سپاساز تمام .......
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۲ ۲۳:۵۹
        درود بر شما
        جناب محمدرضا آزادبخت
        ممنونم از نامه ای که نوشته اید. گرچه زیاد متوجه منظور شما نشدم، اما هر چه باشد زیبا بود و مختص بیان خودتان. چهل سال را نمی دانم از کجا آورده اید اما زیاد بی مناسبت نیست. خیلی بیش از چهل سال است که کفش هایی می پوشم که نوک های آهنی دارد. قدیم ها به آن ها می گفتند کفش های « تاف » ، بعد ها کفش ملی آن ها را تولید می کرد که اسم خاصی نداشتند و کفش های ایمنی نوک آهنی بودند مشابه همان کفش های « تاف » قدیمی و خارجی.
        تا کنون چند بار همین کفش ها پاهای مرا از بریدن و له شدن زیر سقوط وزنه های سنگین و برخورد اشیای تیز و برنده نجات داده اند، کلا عادت به پوشیدن آن ها داشته و علاقه مند به آن ها هستم.
        اما این کفش ها زیبایی و خصلت های خودشان را هم دارند. که به شما این اجازه را می دهند که استوار قدم بردارید و هرگز پاورچین و با ترس و لرز راه نروید. به کارهای خودتان اطمینان داشته باشید و از کارهای سخت و ناشدنی نهراسید. همیشه یادم می اندازند که یک کارگر هستم و از کارگر بودنِ خودم به هسته کار و فن آن تماما دلبسته ام. روشنفکرانه هذیان نمی گویم، و گوشم را به هذیان ها نمی سپارم. با آن ها همه جا می روم. کار میکنم، دوچرخه سواری میکنم، پیاده روی می کنم و به مهمانی و مجالس و تفریحگاه ها هم می روم. تا حالا ندیده ام کسی با بی احترامی به آن ها نگاه کند. برعکس وقتی کوله پشتی را هم روی دوشم می اندازم خیلی دلخواه و مطلوب آدم های با ذوق می شود. خیلی حرف در مورد این کفش ها می توان زد. اما نوع کفش مهم نیست، در زندگی همه جنبه ها و وجوه آن مطابق با نوع شخصیت و منش آدم هاست و هر کسی با تناسب خاص این مشخصات شناخته می شود. بر هم زدن این تناسب کمکی به ارتقاء یا بد و خوب شدن آدم ها نمی کند. کافی است آدم با خودش صادق باشد و در مورد جوانب گوناگون زندگی خودش بیندیشد. امیدوارم هم خودتان و هم خانواده تان و عزیزانتان همواره سالم و موفق و تندرست باشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        جمعه ۱۷ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۱۲
        درود جناب سبکبار این نامه برداشت فرا متنی دارد وباید قیاس ها را در نظر گرفت وپی به رازهای کفش چهل سال بعد شبیه آواز شجریان ویا کس دیگر خواهد بود
        مهدی عبدلی حسین آبادی
        دوشنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۲ ۱۶:۲۴
        درود بر شما خندانک
        زیبا سرودید خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        دوشنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۲ ۲۰:۳۳
        درود و سلام بر شما
        جناب عبدلی
        ممنونم که تشریف آوردید و خواندید و نظر دادید
        موفق و مؤید باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فریبرز رامیار
        پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ ۱۱:۱۸
        سلام خندانک
        مایه افتخاری آقای نیکی به حق باید به اراده جنابتان نازیدگروه
        یقین دارم که جملگی به شماره ارادت خاص دارند.در اص
        تلاش وافرجنابتان خمیرمایه صمیمت عام به جنابتانداشته باشند
        در هر صورت ما هم از محبانیم خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3