کنار می زند پرده فلق را
خورشید از چهر خندان افق.
در سینه آسمان نیمه آبی
می درخشد دودی برنگ زندگی.
روستا . . .
مست پگاه است.
هوایی کرده تنور را بوی نان جو تازه.
جنونی پیداست در شفق امواج
این دیوانه رود آرپا *
نوای زنگوله های گسیخته افسار
عادتیست برگوش کوره راه چراگاه
بع . . .بع هراسان میشها
می کاود بره های نوزاد را
ازمیان ساق های انبوه گله
هی هی آهنگین چوپان جوان
لحنی عاشقانه دارد
رمه نیز می داند
این ندا صاحب دارد
در لب چشمه سفید ، کنار توت زار
پاسخ هی . . . هی ، های . . .های ساراست
کوک می شود آواز خوش چوپان
می دود به گوش نیمه خواب قریه
** گئدین دین خان چوبانا
(بروید بگوید به چوپان خان)
گلمسین بو ائل موغانا
( دیگر نیاید به سمت وسوی ایل مغان)
گه لسه باتار نا حاق قانا
( وگرنه خونش به ناحق ریخته خواهد شد)
آپاردی سیللر سارانی
( سیل هم برده است سارای را )
چابک سواری بقصد جان رقیب
می تازد بسمت کناره رود
چوپان متحیر از این حمله بی گاه
با ضربه ای سرنگون در آب
خاموش می شود آواز بی پایان درگلو یش
کام امواج سهمگین آرپا نیز
تلخ می شود از آخرین هی هی چوپان
درسوی دیگر رود اندوه بار
می شوید خون از خراشهای
حجله عروس زیبای روستا
رحیم فخوری
* آرپا نام رودیست در مغان
** این شعر ترکی برای ترانه ایست از فولکوریک ادبیات شفاهی آذربایجان .
مربوط به داستان عاشقانه ای بین چوپان خان و< سارای >دختر زیبای روستایی که با زور و زر، خان منطقه ،
قصد تعرض به سارای می شود که این دختر عفیف بر ای خلاصی از مهلکه خود را به آبهای خروشان رود آرپا می سپارد .
در مورد این داستان همیشه به این فکر می افتادم که اگر بجای سارای ، چوپان خان طعمه رود آرپا می شد چه احساسی بر آدمی غالب می شد ؟ نهایتن حاصل شعریست که تقدیم تعقل های عاشقانه شما عزیزان می شوشد
درودبرشما جناب فخوری عزیز
شاعرسپیدسرای توانمند سایت ناب
مثل همیشه شعربسیارزیبایی ازشما خواندم
عنصرخیال وعاطفه درشعرشما بسیارقوی است شعرهایتان همیشه سرشارازتصویروآرایه های ادبی است من نوعی هرگاه که اشعارشمارامی خوانم غرق می شوم درتصاویر والمانهای زیبایی که درخلقشان ازطبیعت زیبا بهره می بریدحتی درشعرهای اجتماعی اعتراضیتان این عناصر همیشه موج می زند واین نشان میدهدکه یاخودتان مثل من روستازاده اید ویاهم علاقه ی زیادی به طبیعت روستا دارید
والبته مشخص است که اهل مطالعه هم هستید
تقریبا دربیشترشعرهایی که ازشما خوانده ام جلوه هایی ازطبیعت وجود دارد ،کلماتی مثل رمه،چوپان،باد باران،نسیم،جنگل ،دریا،آفتاب،خورشیدو....... همیشه درشعرهایتان دیده می شود واین می تواندعلتش همنشینی ودوستی با طبیعت باشد معمولا کسانی که دردامن طبیعت وروستا بزرگ می شوند طبعشان خلاق تراست واین مزیتی است برای یک شاعر وهمانطورکه می دانیم این ویژه گی درشعر شاعران بزرگی چون نیما وشهریاردیده می شود چون درطبیعت زندگی کرده اندسالها وهمین تاثیرزیادی برحس وحال ،تفکرو شیوه ی نوشتن آنها داشته است طبعشان پربارترشده وخلاقیتشان رابرای سرودن شعردوچندان کرده ...
واما این شعرتان هم مثل همیشه سرشار اززیبایی وطروات است تصویرسازیهای زیبایی دارید ازآرایه های ادبی تضاد وتشخیص به خوبی استفاده کرده اید ،آنجایی که می گویید:
می درخشد دودی به رنگ زندگی
چقدر زیباست این جمله
دود معمولا نشانه ی سیاهی است اما وقتی ازتنور یک روستایی برمی خیزد برای پختن نان یا آنجایی که برای گرم کردن وچایی وغذا درست کردن آتیش روشنمی کنند این دود انسان راسرشوق می آورد ونشان زندگی است تضادقشنگی بود وچقدرخوب دراین بند توانسته اید ارتباط این دورابا این تصاویر زیبا به مخاطب ارائه کنید وازهمان ابتدای شعر اورا جذب کلامتان کنید.
ویااین جمله
هوایی کرده تنور را بوی نان جو تازه.
به تنورشخصیت بخشیدید واقعا ماهم هوایی شدیم رفتیم به سالهای دور سالهایی که مادرم برایمان نان محلی می پخت سرتنور داغ بخصوص روزهای سرد زمستان این گرمای تنور وبوی نان معجزه می کرد..
ودربقیه ی شعرهم اشاره ی زیبایی داشته اید به داستان سارای دخترزیباونجیب آدربایجانی که خودرادررودآرپاغرق کرد...
((درکنار رودخانه ی آرپا چایی که در آذربایجان جاریست و این رود از شعبه های قیزیل اؤزن میباشد در یکی از دهات دختری ساری تللی(گیسو طلا) و آلا گؤز(چشم شهلا) به دنیا می آید.پدر و مادرش نام این دختر را سارای که در ترکی آذربایجانی تحلیل یافته ساری آی(ماه زرد) میباشد میگذارند.سارایِ داستان در طبیعت آذربایجان پرورش می یابد و دختری ماه رو میشود.بزرگان ده سارای را به پسری به نام خان چوبان نامزد میکنند. روزی چشم خان ده به سارا میافتد. خان ، پدر سارای را فرا میخواند و ازاو میخواهد ک سارای را به عقد او در آورد.پدر سارای که مرد ریش سفیدی بود و به خان چوبان قول مردانه داده بود و مصداق آتاسؤزی(ضرب المثل) آذربایجانی کیشی توپوردوغون یالاماز) پیشنهاد خان ده را رد میکند.خلاصه از خان اصرار و از پدر انکار.
و در این موقع است که خان متوسل به زور شده و او را مورد ضرب و شتم قرارداده و سارای را تحدید میکند که در صورت سربازدن از خواسته ئ خان دیگر پدر خود را نخواهد دید چون او پدرش را خواهد کشت.سارای که به جز پدر کسی را نداشت و نمیتوانست رنج و عذابش را ببیند بر خلاف علاقه ئ وافرش به خان چوبان و قولی که به او داده بود تن به خواسته ئ خان ظالم داد.
و روزی که سارای گفت که آماده ازدواج با خان میباشدهمه از این تصمیم او متحیر شدند ولی او چاره ای جز این نداشت چون او شیر دختر ترک آذربایجانی بود و پاکدامن.
وسارای به دنبال خان راهی شد اما در راه تنش را به آب جاری آرپا چای سپرد و خود را جاودانه ساخت))
البته ساخت وپرداخت این شعرتان به قوت شعرهای قبلی نیست ونیازبه چکش کاری بیشتری دارد کمی دروسط شعردچارشلخته گی شده
جنونی پیداست در شفق امواج
این دیوانه رود آرپا *
نوای زنگوله های گسیخته افسار
عادتیست برگوش کوره راه چراگاه
بع . . .بع هراسان میشها
می کاود بره های نوزاد را
ازمیان ساق های انبوه گله
هی هی آهنگین چوپان جوان
لحنی عاشقانه دارد
رمه نیز می داند
این ندا صاحب دارد
در لب چشمه سفید ، کنار توت زار
پاسخ هی . . . هی ، های . . .های ساراست
کوک می شود آواز خوش چوپان
می دود به گوش نیمه خواب قریه
** گئدین دین خان چوبانا
(بروید بگوید به چوپان خان)
گلمسین بو ائل موغانا
( دیگر نیاید به سمت وسوی ایل مغان)
گه لسه باتار نا حاق قانا
( وگرنه خونش به ناحق ریخته خواهد شد)
آپاردی سیللر سارانی
( سیل هم برده است سارای را )
تااینجا خوب وزیبابود گرچه شلوغ شده کمی باترجمه ها
اما ازاین بندبه بعدکمی حالت روایی به خودگرفته شعرتان
((چابک سواری بقصد جان رقیب
می تازد بسمت کناره رود
چوپان متحیر از این حمله بی گاه
با ضربه ای سرنگون در آب
خاموش می شود آواز بی پایان درگلو یش))
این بند نباشد هم چیزی اززیبایی شعرکم نمیشود وضربه ای نمی خورد به شعر
این بند آخرش خودش گویاست وخوب به پایان بردیدش :
کام امواج سهمگین آرپا نیز
تلخ می شود از آخرین هی هی چوپان
درسوی دیگر رود اندوه بار
می شوید خون از خراشهای
حجله عروس زیبای روستا
درکل شعرزیبایی بود وبرای دقایقی مارابرد به طبیعت زیبای آدربایجان وافسانه ی تاریخی سارای....
موفق باشید استادعزیزوببخشید جسارتم را اگر آنگونه که باید نتوانستم حق قلمتان را بااین نقد دست وپاشکسته ادا کنم