سلام و عرض ادب جناب محمدی
ممنون از لطفتان
اگرچه که کاریکلماتورها بیشتر نثرند و در اختصار و ایجاز به سختی به خطی می رسند ولی اگر تعریف جناب شفیعی کدکنی را که« شعرهای منثور معمولاً كوتاهند و جهانبيني و حال و هوای شعر بر فضای اثر حکومت ميكند »را برای این اثر بپذیریم شاید بتوان گفت سخن شما درست باشد کاریکلماتور است هرچند خودم ایجاز و ساختار شکنی زبانی و اصل غافلگیری را اصل انکار ناپذیری برای آن میدانم و به مراتب آن را سخت تر از دیگر گونه های طنز می بینم چه اینکه باید بحری را در کوزه ای ریخت .
در زیر دو سه نمونه از جملات قصار خودم را که اگر بتوان آن را در در ردیف کاریکلماتور،قرار داد در ویترین نگاهتان میگذارم شاید مقبول افتاد.
1.عشق نموداریست که نمود آوایی ندارد
2.حس فهمیدن هنر، مثل نماز شاخهها ی نازک بید است؛میدانید چگونه است ؟!!!
3. رویای دیشبم از بس ساز گریه داشت که تارهایش به هق هق افتادند.
4. پول خُرد دل بزرگ و معاشرت گرمی دارد
5. غم یعنی در اقیانوس اشک با لباس فضا پیما دویدن
6.سایهبان قصرم تکه ابری است اگر خدا آن را به گوشهی دیگر ندوزد.
7. دنیا خیلی پیر است و برای جوانان جویدنش مشکل
8. به دلیل غیبت قطره دریا تعطیل شد
9. و غیره، شعار یگانه ای داشت، ما را هم فراموش نکنید
بسیار زیبا و جالب بود
موفق باشید