چهارشنبه ۲۷ فروردين
|
دفاتر شعر ابراهیم کریمی (ایبو)
آخرین اشعار ناب ابراهیم کریمی (ایبو)
|
سایه ای روی دیوار افتاده
چیزی، شبیه چیزی که چیزی نیست
رنگی، طرحی، تار و پودی که در غبار مانده
یا پرنده ای که بال هایش را جایی جا گذاشته
باران می بارد و
دستان خالی ام را پر نمیکند
زخمهای کهنه ای چنگ می اندازد بر پنجره ام
باران می بارد و
کسی، چراغی را خاموش کرده در دور دستی در این اتاق
و اما! بوی روشنایی هنوز می آید
چیزهایی هست،
شب ها کنارمان می نشینند
درست همان جا که دیروز بود،
باران می آید و
چیزی شسته نمی شود....
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود بانو شاهزاده خانوم مهربان راستش نمی دانم چطور نظر دهی فعال شده چون غیر فعالش کرده بودم الان که دارم این پیامک و جواب میدم خسته و آش و لاش تو مترو هستم برای همین غیر فعال زده بودم که شرمنده لطف دوستان نشم ولی ظاهرا فرق چندانی هم نمی کرد اما شسته نشدن لابد چیز چندان جالبی نیست چون همه به نظافت نیاز دارن به هر حال ممنونم راستی شما که با بالایی ها در ارتباطی این همه قطع و وصلی چیه که برای سایت افتاده دو سه بار امروز و دیروز و دوسه روزه میام خیلی مواقع سایت در حال به روز رسانی است مواجهم... می دانید چرا؟! | |
|
آخه گاهی هم شسته نشدن خوبه... مثلن خاطرات قدیمی شیرین بارون هر چقدر هم بباره اینا شسسته نمیشن 🤒😎 والا منم بیلمیرم چرا این طوری شده... شاید حافظه گوشیت خیلی پره... هیستوری مرورگرتم پاک کن!... برای منم گاهی اینجوری میشع درضمن خدا قوت... حسابی پول در بیار 😜 | |
|
یه چیز دیگه من اینو تو دفتر چینش باران گذاشته بودم چطوری شد پرید این ور دقیق یادمه شعر هم سپید زده بودم به هفت جد عمه ی مادر بزرگم اگه دروغ بگم اما باز هم باران... حق با توست این خاطرات شیرین نه تنها با باران از بین نمی رن بلکه سبزتر می شن اما فضای کلی شعر لابد می گن این شاعر زبان بسته از خاطراتی می گه که اگر بار قاطر چهار شانه می کردی می پوکید چه برسه به آدمی زادش اما در مورد پول والله قدیما چشم گاو که برای خرمن کوبیدن می بردن برای اینکه گیج نشه و فکر کنه هنوز در راه و نرسیده یه چشم بند می بستن و زبان بسته فکر می کرد از صبح که راه رفته راه زیادی را رفته ولی در اصل در جا می زده مثال ما و دنیا و این دولت و اوضاع و احوال هم همین است خیلی خیلی ممنون که لطف داری و هستی خاطرت عزیز است | |
|
سلام و دو رود بی پایان  بر آقا فرشید عزیز | |
|
خب خدا را شکر که کلیت و فضای شعر را دوست داشتی خدا را شکر اگر مشکل سر دو واو است آن را از همین الان حذف شده بدان خیلی ممنونم که هستی... | |
|
اینها را یک ناگهان و دلنوشته بدان من که هیچ وقت به یاد ندارم برای شعری وقت زیادی گذاشته باشم حسم را نوشته ام حالا گاهی دستی روی واژگان می کشم گاهی هم نه اما حقیقتا داستان تا یک پاراگراف را می نویسم ممکنه ده بار اصلاح بزنم یعنی یک داستان معادل ده شعر یا بیشتر برایم آب می خورد | |
|
سلام و عرض ادب بانو جان ممنونم از لطفتون و از تشریف فرمایی پر از مهرتان کامروا باشی خواهرم | |
|
سلام و عرض ادب آقا محمد رضای عزیز فراوان سپاسگزارم برای لطف و پیام دلگرمکننده شما امیدوارم شعر ساده ی من باب طبع شما و مخاطبان قرار گرفته باشه همیشه نهایت کلمات شوق رسیدن و هدر ناشدنی است امیدوار این طور شده باشد | |
|
سلام و عرض ادب بانو جان یه بار گفته بودم من خیلی به عقب برنمیگردم ولی باز انگار چیزهایی هست آدم را دو سه فرسخی دورتر می برد برمی گردد تا غبار راه رفته را بشوید یا جامانده ای را سلامی بگوید ممنونم از لطفتون همواره شادمان و عاشق باشی  🎋🎋🎋🎋 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بر برادر متفکر
غزل دلنوشتهی عمیقیست
بخش پایانی نمیدونم این شسته نشدن بده یا خیلی هم عالی؟
هر چی هست خیره
سلامت و ثروتمند باشید