يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر م فریاد(محمدرضا زارع)
آخرین اشعار ناب م فریاد(محمدرضا زارع)
|
یک نغمه ی بارانی
بر باغچه می بارید
تن-ساقه ی تنهایی
ماتم زده می خارید
نُت های هماغوشی
در حافظه ی بستر
هر خاطره سینوسی
در دایره ی دفتر
موومانِ چهارم بود
دریا ویولون می زد
در جمجمه ی تردید
مردی نیوتون می زد
اصواتِ سوناتِ سیب
غمگین و غبارآلود
در مرکز ِ میدان ِ
ویرانِ گرانش بود
در لایه ی لیلایش
احساس جنون می کرد
هر سرخرگ غیرت
درخواست خون می کرد
در سمفونی عشقش
تِم های وفا گم بود
هر قطعه ی احساسش
بازیچه ی مردم بود
در قعر ِ دهان-درّه
رویای یک آرامش
شهبالِ کلاغ ِ او
در حسرت یک بالش
می خواست بخواند باز
گیتارِ به شک افتاد
درگیر نفس ها شد
با حنجره تک افتاد
میزان نگاهش را
اندوه، کمی کج کرد
یک هق هق ناموزون
با هارمونی اش لج کرد
از ریتم، نفَس افتاد
یک همهمه بر پا شد
خرچنگ تپش هایش
دولّا شد و سه لّا شد...
نت های تِم ِ آخر
در گام ِ رهایی بود
فریاد ِ سکوتی گِرد
میزانِ نهایی بود
(م. فریاد)
|