سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
و خواهرم بانو آرزو عباسی
شکار شعر گاهی از دل اتفاقات روزمره ی زندگی و گاهی از دل کنش و واکنش های ذهنی صورت میگیرد اما به هرحال شعر در چارچوب تصاویر عینی و ذهنی یا تصاویر اتفاقی و اثباتی با لباس زبان و البته درکنار آرایه های ادبی عرضه میشود.
امروز شاعر ناگزیرست از تکرار میراث ادبی دست بکشد. درواقع سختی کار هنری در کشف و سپس خلق است. کشف جزئیات زندگی، مشکلات متعدد اجتماعی و تازگیهایی که در طبیعت مییابد، و درآخر بازآفرینی آن کشفیات به زبان شعر.
در این آثار شاهد نگاهِ بروزرسانی شده و عمیق شاعر به پیرامون خود هستیم.
منطقگریزیِ شاعرانه:
باور کن
فرقی به حال خیابان نمیکند
که هر روز
شاهد تصادف گنجشک
با پنجره باشد
یا دسته کلاغان
نعش آفتاب را
با سرگیجهی مگسهای لجوج
در سراشیب تنگ فرورفتن
تشییع کنند!
دهانم را گل بگیر
اما
همیشه این شهر
با گونههایی سرخ
روی دلواپسیهای باران
«لزگی میرقصد!»
منطق گریزی یعنی: شکستن هنجار منطقی و طبیعی با نگرش هنرمندانه که به موجب آن عناصر زیباشناختی و ادبیت متن، مجال نمود پیدا میکنند.
بدیهی ست که شعر از منطق عادی و علم گریز میزند.
فرض کنید که شاعر پس از خیابان و تصادف، برخورد خودرو با خودرو یا برخورد انسان با خودرو را می آورد آنوقت دیگر نه تنها شاعر شعری نگفته بود، بلکه مثل یک مامور راهنمایی رانندگی تبدیل به کروکی کشیدن یا فقط ارائه ی گزاشی ساده از یک صحنه میشد.
در اینجا منظور از خیابان: محیط بیرحم خارج از خانه، محل زندگی شاعر، جامعه، شهر یا حتی جهان است.
حجم اتفاقات تلخ انقدر زیاد شده که بی تفاوتی از در و دیوار شهر بالا میرود. گنجشک بیچاره یا (انسان رنجور) به دنبال روزنه ای برای آزادی ست اما افسوس که تمام پنجره ها کور اند.
مردم اسیر فردیت و بی کنشی و سرگیجه ی وضعیتی یا بطور کلی ناآگاهی نسبت به مسائل ریشه ای شده اند یعنی که نه تنها آغوششان دلسوزانه برای محبت باز نیست بلکه بیرحمانه به جان یکدیگر نیز می افتند.
کلاغان: نماد سیاهی، قضاوت ناعادلانه، یک کلاغ چهل کلاغ، نحوست...
نعش آفتاب: مرگ حقیقت، سراب روشنایی، عدم آگاهی و بیداری...
مگس های لجوج: انسان های بی استفاده و مزاحم، کسانی که الکی شعار میدهند، وز وز مگسان دور شیرینی...
که این عوامل نشانگر انحطاط و سقوط یک جامعه در ابعاد مختلف است. پس تنفس در هوای تازه نیاز به گشودن پنجره دارد اما...
با اینحال هنوز امیدواری و شادمانی و دلخوشی توسط مردمی که با سیلی صورتشان را سرخ نگه داشته اند وجود دارد.
حالا چرا رقص لزگی؟!
رقص به عنوان یک هنر در کنار موسیقی بیان کننده حالات عاطفی و روحی است. رقص وسیله ای درجهت ایجاد ارتباط نمادین و انتقال معنایی خاص میباشد که از جنبه های زیر قابل بررسی است:
تاریخی، عرفانی، اسطوره ای، آماده سازی بدنی و ورزش، شادی و پایکوبی، موسیقایی و ریتمیک، دینی مذهبی و درکل نشانگر روحیات خاص اقوام و فرهنگهای مختلف.
لزگی رقصی (رزمی بزمی)است که از جانب مردان به صورت انفرادی یا از طرف زنان به شکل دونفره اجرا میشود. حضور زنان و مردان در کنار هم نشانگر برابری و به یک اندازه در آینده موثر بودن میباشد. زمانی که از جانب دو مرد اجرا شود تبدیل به مسابقه ای میشود که در آن چابکی و سایر مهارت های رقاصان را به نمایش میگذارد که اکثر اوقات با چوب یا شمشیر همراه است و این نشانه ی مردان دلیری ست که در حفاظت از قلمرو یا ایل خود مصمم و توانا هستند. گاهی نیز به صورت گروهی اجرا میشود، رقص دسته جمعی در کنار هم نشانگر این است که تمامی اعضا در برابر هر عامل خارجی (متحد و یکپارچه اند) و در حفظ داشته های فرهنگی یکدل و با اراده.
کیفیت صورخیال، ترکیب سازی، زبان و... همگی قابل قبول و امروزی هستند. حتی شاعر در ساز و کارهای آوایی و موسیقاییِ مدرن نیز درنگ و تمرکز ویژه ای کرده است.
البته بنظرم اگر کمی در جزییات دقت و وسواس بیشتری صورت میگرفت خوانش شعر خیلی بهتر میشد، مثلا در اینجا:
باورکن
فرقی به حال خیابان نمیکند
هر روز
.
.
یا دسته کلاغانی که
.
.
تشییع می کنند!
و اما در آخر: احساس و زبان، بصورت مستحکم به یکدیگر گره خورده اند بطوری که احساس شاعر تبدیل به احساس مخاطب میشود. در نتیجه میتوان گفت؛ این آثار از صورت های شعر (سهل و ممتنع) هستند. شاعر موفق شده که تعادل بین عینیت و ذهنیت را برقرار کند و این یعنی بها دادنِ ایشان به نقدهای قبلی. برای یک شاعر هیچ چیزی بهتر ازین نیست که کمتر از دوهفته بتواند تا این اندازه به نسبت دو اثر قبلی پیشرفت کند. بشخصه از اشعارتان لذت بردم و امیدوارم که همیشه در مسیر موفقیت باشید. نبض قلمتان سبز یاحق