آنکه دل را می بَرَد ، دلدار می خواهد چه کار ؟
عاشق رسوای تو ، انکار می خواهد چه کار ؟
کرده ای بازار خود را گرم و دانی عاجزم
یوسف زیبای من ، بازار می خواهد چه کار؟
روز و شب فرقی ندارد پیش من با عشق تو
غرق رویا ، دیده ی بیدار می خواهد چه کار ؟
عاشقت هستم ، تویی تنها ترین در این دلم
این دلم معشوقه ی بسیار می خواهد چه کار ؟
همچنان خاری کنارت بوده ام ، گفتی به من
هر گلی خشکیده گردد ، خار می خواهد چه کار ؟
زندگی دار مکافات است و محکومم به مرگ
آنکه را کشتی ، طناب دار می خواهد چه کار؟
بال من را چون شکستی ، در قفس انداختی
بی مروت ، این قفس دیوار می خواهد چه کار؟
در "هزار و یک" شبم ، جز تِک تِک ِساعت نبود
آنکه مرده ، این همه تکرار می خواهد چه کار؟
لطفا دکلمه این غزل را باصدای خانم "بدری عسکری" در قسمت فوق بشنوید.
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.