يکشنبه ۲ دی
ماندگار شعری از نوید شیروانی
از دفتر تابستان نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳۰ تير ۱۴۰۰ ۰۹:۴۸ شماره ثبت ۱۰۱۱۵۳
بازدید : ۱۷۹ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب نوید شیروانی
|
من از باران فقط گرمای صبح عشق پرسیدم
از آن باران فقط اشک دو چشمان ترم باقی ست
ندانستم چه شد یا در کجای عشق خوابم برد
که پشت دستهایم یادگاری با همان داغی ست
کنار صبح ها ماندم برای ماه ها خواندم
که فهمیدم در این دنیا تمام عشق ها آنی ست
تمام لحظه ها با من تمام روز ها با تو
شبیه کفش های پیر مردی خسته و فانی ست
شبیه راز ابریشم که پشت پیله ها خواب است
شبیه رقص مهتابی که روی رود بی تاب است
شبیه رفتن و پرواز یک رویا از آغوشم
نصیبم از تمام عشق های مانده در قلبم پریشانی ست
سکوت مانده در شبها برای خواب تشویش است
هنوزم روی این صورت بجای بوسه ته ریش است
غم این زنده ماندن از تمام مرگ ها بیش است
نباید گفت تنهایی که اینجا یا کریمی مرده زندانی ست
تمام رفت و آمد ها تمام نا شکفتن ها
تمام این گذشتن ها تمام این شکستن ها
برای لحظه نا آرام تنهایی به سر بردن
برای دل سپردن در همین دریای طوفانی ست
که چندی هست تنهاییم و این چندیست طولانی ست
که چندی هست ابری گشته چشمانم
که چندی هست عشقی نیست کل قصه بارانی ست
|
نقدها و نظرات
|
سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود
سرشار از احساس