پنجشنبه ۶ دی
اشعار دفتر شعرِ زمزمه های تنهایی شاعر مرصاد رسولی(آسف)
|
|
غمگینم
مثل زلال سر پنجه باران
بر روی شیشه چشمهایم موقع کوچ
|
|
|
|
|
میان تَرَک های هر خاطره
نشان تو را جست و جو میکنم
|
|
|
|
|
وقتی کُمیت عاشقیام لنگ میشود
|
|
|
|
|
پنجرهها روبه دیوار است کجا باید پرید
|
|
|
|
|
تا کی غم دوران سر این دیده کشیدن
|
|
|
|
|
دیدیم تو را توبه شکستیم که آنقدر
دیوانه نبودیم که دیوانه نباشیم
|
|
|
|
|
وای از بودن و نادیده شدن
بودنی عین نبودن شده ام
|
|
|
|
|
خنده آخرین تو طعنه به دهر میزند
|
|
|
|
|
پشت رویای تو در حسرت خوابم چه کنم
ماهی مرده در تُنگ سرابم چه کنم
|
|
|
|
|
قصه عشق اگر ساده به پایان برسد
درد عشاق جهان زود به درمان برسد
این همه خون دل از بهر تو خوردن هی
|
|
|
|
|
من همان مرغ سیه بال و پرم
|
|
|
|
|
به نگاهای تو در لحظه آخر سوگند
من شکستم تو ولی از ته دل سیر بخند
|
|
|
|
|
چشمان تو کل جهانم بود
بگذار تا پیش تو برگردم
آخر نمیدانی در این مسلخ
جغرافیای مبهم دردم
|
|
|
|
|
شوق وصل تو به تنها شدنش می ارزد
آخر این عشق به رسوا شدنش می ارزد
چه خیالیست که در سر همه شب دارم
|
|
|
|
|
هر روز من بدون تو چشم انتظاری است
در پیش دل فکنده سَری شرمساری است
یاد تو میکنم به لبم خنده میرس
|
|
|
|
|
به روی گور خالی هرشبی را زار میگریم
برای بودنت چون نیستی هربار میگریم
شب از عاقل شدن بیزار و در
|
|
|
|
|
زمانی من دلم را داده بودم
میان عشق تو افتاده بودم
دوباره آن هوایت بر سرم زد
تبر بر نیمه جان پیک
|
|
|
|
|
مرهم دردم تو بودی حال مرهم درد شد
وای از روزی که این عاشق ز تو دلسرد شد
دیدمت با دیگری جانم به ل
|
|
|
|
|
در این شب ظلمانی ام من ماه را گم کرده ام
اندر خم این کوچه ها من راه را گم کرده ام
|
|
|
|
|
انو بگو تنها شدن میدانی یعنی چه
مجنون بی لیلا شدن میدانی یعنی چه
گفتند دیوانه نباید ماه را بیند
|
|
|
|
|
پیش از تو یک انسان معمولی
با تو جهانش پر تَوَکُّل شد
رفتی ندیدی بعد تو این مرد
تنها رفیق دردش ا
|
|
|
|
|
به نیستی رسیده ام رها کنم از این قفس
از این عذاب بی کسی و بغض مانده در نفس
|
|
|
|
|
هرلحظه پر از دردم و با درد بمیرم
در حسرت یک واژهء برگرد بمیرم
چشمان تو آشوب به عقل و دلم انداخت
|
|
|
|
|
نمیخواهم بدون تو ببینم صبح فردا را
مگیر از این گدای روی چون ماهت تماشا را
مرا پندم دهی شیخا که ا
|
|
|
|
|
بانوی قصه های دلم گرچه رفته ای
اینجا کسی برای تو دیوانه است هنوز
|
|
|
|
|
هرگز نگیرد این دلم از عشق تو قرار
مجنون دل غمینم و افسرده حال و زار
|
|
|
|
|
پای رفتن دارم اما هیچ کس همراه نیست
بیژنی هستم که جایش انتهای چاه نیست
|
|
|
|
|
رفتی و ناتمام من بی تو دگر تمام شد
زجرِ نبودنت ببین شکنجه ای مدام شد
سراب مانده از منی که پای تو
|
|
|
|
|
چگونه بی تو در این خانه سر کنم بانو
شب فراق تو را چون سحر کنم بانو
|
|
|
|
|
سرمهء چشمم کنم من خاک زیر پای تو
من بلاگردان تو بر جانِ من غم های تو
|
|
|
|
|
ماه من گر تو به دادم نرسی میشکنم
وای اگر دل بسپاری به کسی میشکنم
|
|
|
|
|
غیر از تو غم کسی ز وفا یاد ما نکرد
هر شب نیامد اسم مرا هم صدا نکرد
آمد ز کوی ما گذری کرد و یک نظ
|
|
|
|
|
شدم آن عاشق دلداده که دلبندش نیست
دلقکی شاد به یک صورت و لبخندش نیست
|
|
|
|
|
دستم به دست جزوه شد و دست یار نه
این جزوه غم فزای شد و غم گسار نه
چندی که خواندمش چو بدانم چه گو
|
|
|
|
|
میان آئینه منم ویا فسرده این غبار
از این من همیشگی از این خزان بی بهار
گذشتم و شکسته ام من این غ
|
|
|
|
|
درد در دل دارم اما مُهر خاموشی به لب
کاش خوش انصاف من میل شنیدن داشتی
|
|
|
|
|
برای بی تو ماندنم زمانه را کشتند
چو شادی دلم شدی بهانه را کشتند
|
|
|
|
|
این درد غم فزای مداوا که میکند
رحمی به این فسرده تنها که میکند
|
|
|