سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 27 فروردين 1404
    18 شوال 1446
      Wednesday 16 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        چهارشنبه ۲۷ فروردين

        گور خالی

        شعری از

        مرصاد رسولی(آسف)

        از دفتر زمزمه های تنهایی نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۸ ۲۰:۲۵ شماره ثبت ۷۴۱۳۲
          بازدید : ۵۷۰   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        به روی گور خالی هرشبی را زار میگریم
        برای بودنت چون نیستی هربار میگریم

        شب از عاقل شدن بیزار و در میخانه خواهم شد
        به سوی شمع تو می آیم و پروانه خواهم شد

        میان میکده بهتر ز مسجد با خداوندم
        نیایش میکنم او را شبی که با تو میخندم

        چه رویای دل انگیزی تو هستی و خدا اینجاست
        به سوی من تو می آیی و کل ماجرا اینجاست

        بهارم،آمدی تا عاقبت پائیز من باشی
        من ایران میشوم شاید که تو چنگیز من باشی

        بتازم زیر و رویم کن ولی تنها مرا نگذار
        مرا در مسلخ جاده منه دست خدا نسپار

        به من گفتی بمان با یاد من خوش لحظه هایت را
        تو تنها نیستی با خود نگهدار آن خدایت را

        تو اکنون میروی من بی تو جان،تنها شدن پس چیست
        اگر مجنون نباشد معنی لیلا شدن پس چیست

        خدا تنها ترین تنهای عالم نیست میدانی
        چُنان این قلب من تنهای عاشق کیست میدانی

        من از بیگانه غمگین نیستم از آشنا خوردم
        رفیق افتاده ام آخر غمت بر دوش میبردم

        خیانت شکل یاری میشود افسانه شد خوبی
        چِنان زخمت زنند آنانکه که میدانند آشوبی

        برادر روبه رویم آن جفایت کشت راحت باش
        خجالت میکشی خنجر بزن از پشت راحت باش

        نه غمگین نیستم از دست تو دنیایمان این است
        فقط در بین صحبتهایمان دنیا چه شیرین است

        چه شیرینی که فرهادش به چنگال عدم میرفت
        چه لیلایی که مجنونش سراپا کوه غم میرفت

        شرف ارزان و ارزانتر از آن این جان آدمهاست
        لوای کهنهء پاکی فقط در قصه ها پیداست

        چرا معیار خوبی ها به داغ روی پیشانیست
        چرا آزادی انسان به چنگ مرگ زندانیست

        چرا از دست آدمها زمین مات هیاهو شد
        تو سیبی خوردی و دیدی که عشقت عاشق او شد

        تو دیدی روی تخت هر شبت جای کهِ خالی بود
        تو میدانی به تخت دیگری عشقت چه حالی بود

        نشستی با خودت یک گوشه ای افسانه میبافی
        خدا را دین و دنیا را چو یک دیوانه میبافی

        نشستی با خودت گفتی به چشمم خواب خواهد زد
        ولی فکرت تلنگر روی این اعصاب خواهد زد

        نمیدانی که بعد تو چرا این مَرد در کل مُرد
        که شیرینیِ رویای تو را ته پیک الکل برد

        میان آشنایان بودنِ بی تو عذاب است و
        بدان حال دلم از حرفهایشان خراب است و

        بدان این بودنم حاضر ولی مثل سراب است و
        تمام آرزو هایم تو بودی و بر آب است و

        زمان،بی تو برای مرگِ من اندر شتاب است و
        همان شادی نشینِ دلخوشت در منجلاب است و

        نمیداند که با گرگ لباس میش پوشیده
        بسازد یا که بگریزد در این دنیای پوسیده

        نمیداند میان گرگها بعد تو ماندن را
        برای بره ها با نی سرود مرگ خواندن را

        نمیدانی که در دنیای صد چهره اگر یک رنگ
        شوی آئینهء قلب تو  می افتد به روی سنگ

        تو مصلوبی که دور از او در این بیغوله ها باشی
        اسیر دست رویای همین قیلوله ها باشی

        ببندی کوله بارت را چه اوهامی به سر داری
        مصمم نیستی آخر بگو عزم سفر داری؟

        سفر یک مرد میخواهد که باور میکند او را
        که گم در پیچ آن باشد چنان دستی که گیسو را

        ببینی لای انگشتت هوای یار خواهد بود
        بجای آن پریشان مو فقط سیگار خواهد بود

        به روی رفتهء راهش همیشه چشم میدوزی
        بجای آتش سیگارها دائم تو میسوزی

        زمانه این چنین راحت به روی درد میگردد
        برادر بود و یک لحظه دگر نامرد میگردد

        برادر بود و صد حیله به لبخندش نهان میکرد
        نگاهای هوس آلوده بر عشقت روان میکرد

        برادر بود و رندی کرد و ماهم سادگی کردیم
        خودش با شادی اش دمساز و ما غم زندگی کردیم

        همه دنیایمان یک کوچهء بن بست خالی شد
        خوشیهامان توهُّم های یک مغز خیالی شد

        چرا از خط قرمز های این بن بست ترسیدیم
        تبر برجان ما چون هر کِه میزد مست خندیدیم

        جوانه میزند شاید به روی زخم های تن
        خلاصه میشود در تو تمام دردهای من

        گل زیبای من گلدان عشق ما ترک خورده
        ببین این کودک نوپای دل چوب فلک خورده

        گل زیبای من آرام قلب بی قرارم باش
        جهانم بی الف شد لحظه ای را در کنارم باش
         
        تمام عمر با حسرت تمام من خیالی بود
        تو را من زندگی کردم ولی این گور خالی بود

        به روی گور خالی هرشبی را...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۰:۳۶
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۸ ۰۸:۴۳
        درودتان
        بسیار زیباااااا
        قلمتان سبز
        خندانک خندانک خندانک
        مرصاد رسولی(آسف)
        مرصاد رسولی(آسف)
        سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۸ ۱۴:۲۴
        سپاس گزارم پاینده باشید
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۸ ۲۱:۰۴
        درودها شاعر گرامی
        اثری وزین و بسیار زیبا نگاشتید
        مرصاد رسولی(آسف)
        مرصاد رسولی(آسف)
        شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۸ ۰۴:۲۳
        سپاس گزارم در پناه حق مانا باشید
        ارسال پاسخ
        کبری یوسفی
        چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۱:۰۰
        سلام برشاعر بزرگوار
        بسیار زیباااا بود آفرینش شما
        درودتان موفق باشیدودرپناه خدای مهربان
        درپناه خدای مهربان غمت برباد
        خندانک خندانک خندانک
        مرصاد رسولی(آسف)
        مرصاد رسولی(آسف)
        شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۸ ۰۴:۲۴
        نظر لطف شماست به این حقیر پیروز پاینده باشید
        ارسال پاسخ
        سعید فلاحی
        يکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ۰۶:۱۴
        خندانک
        سعید فلاحی
        يکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ۰۶:۱۴
        خندانک
        سعید فلاحی
        يکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ۰۶:۱۴
        خندانک
        سعید فلاحی
        يکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ۰۶:۱۴
        خندانک
        سعید فلاحی
        يکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ۰۶:۱۵
        درود و صد درود شاعر ارجمند
        خندانک خندانک خندانک

        زیبا سروده ای خلق کردید که بر جان و دل نشست
        احسنت و دستمریزاد
        خندانک خندانک خندانک

        موفقیت و سربلندی شما را آرزومندیم
        خندانک خندانک خندانک

        شادکام باشید
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سیده نسترن طالب زاده

        د ساربانا بار بگشا ز اشتران ااا شهر تبریزست و کوی دلستان ااا درودی دگربار سرکارخانم دکتر حسین زاده شهدخت ادب و عرفان و تعالی ااا اشعلری برگزیده از دیوان استاد بهار بود تقدیم حضور یازان و دوستات ااا دور است از ادب کمترین ااا طعنه و ایذا در محضر سروران عالی قدر ااا ژرف بود ابیات در نگاهم همین ااا با مهر بی مر
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        من متعجبم سلام بانو دکتر طالب زاده نمی دانم سلام و احوال پرستی تان بامن کجا و شعر طعنه دار زهرآگینِ فرومایه خواندن دوستان من یا من کجا ااا خب کدام یک را باور کنم ممنونم از فیض نصایح ملوکانه ی شما بانو واقعا نواختی مان آه و بدرود
        سیده نسترن طالب زاده

        ر مگیر از فرومایگان دوستان اااا که حنظل نکارند در بوستان اااا که ذات نکو آید از خانمان ااا چنان آب نیکو که از اسمان اااا درودتان بانوی معززنیمه شب بهارانه نیکوو بکام
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        هاتفِ جانم صبا گوی ز دلبر خبر ااا عشق بیاوَر مرا اوست نَفَس را اثر ااا سلام شب و روزگارهمگی خوش بداهه بدرود ااا ر
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق

        دفتر نقاشیم در زیر تل خاک پژمرده لاله ها در انتظار رنگ در کولاک پژمرده

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2