دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر مرصاد رسولی(آسف)
آخرین اشعار ناب مرصاد رسولی(آسف)
|
رفتی و ناتمام من بی تو دگر تمام شد
زجرِ نبودنت ببین شکنجه ای مدام شد
سراب مانده از منی که پای تو فدا شدم
شروع نکرده ام چنین راهی انتها شدم
همیشه بغض میشوم به یاد روی ماه تو
دوباره عاشقی بکن به پای من گناه تو
خزان گرفته ام بیا شریک لحظه های من
بگو که تنگ میشود کمی دلت برای من
برای با تو بودنم راهی انزوا شدم
به مرگ راضی ام چنین به درد مبتلا شدم
دلیل زنده بودنم برای من هوا تویی
تمام آرزوی من سهم من از خدا تویی
همیشگی ترین تویی من از هوای تو پرم
رهاکنی مرا اگر من از تو دل نمیبرم
چنان به عشق تو گمم که با خودم غریبه ام
من از خودم گذشته ام تا که به تو رسیده ام
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و محزون بود