سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 27 فروردين 1404
    18 شوال 1446
      Wednesday 16 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        چهارشنبه ۲۷ فروردين

        آسیمه سر

        شعری از

        مرصاد رسولی(آسف)

        از دفتر زمزمه های تنهایی نوع شعر غزل مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۲ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۵۲ شماره ثبت ۷۹۶۲۱
          بازدید : ۷۱۲   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        من همان مرغ سیه بال و پرم
        با تن خسته چه سویی بپرم

        جمع اضداد میسّر نشود
        دل دیوانه و پیرانه سرم

        گله ای نیست تو آزادی و من
        تن به محبس شده ای بی خبرم

        من از آن روز که دل چشم تو را
        دید اینگونه شد آسیمه سرم

        هم چو دیوانه به یک خاطره خوش
        از تو من دور تر از دور ترم

        رقص بر شعله ی بی حد جنون
        به سر دست سرم را ببرم

        پاکبازم اگر این عشق خطاست
        من سیاوش شده آتش بخرم

        نه زلیخا که ز سودای هوس
         مست یوسف شوم عفت بِدَرَم

        خسته ام آفت جانم شده درد
        حسرت عمر من این شد برگرد

        تو به پایان نبرم زود بیا
        بینمان خاطره ها بود بیا

        بی تو تن خسته ز تشویش شدم
        به خدا بی خبر از خویش شدم

        جز تو از هر چه که هست سیر منم
        آن جوانی که شدست پیر منم

        مثل یک جام بلوریست تنم
        غم تلنگر بزند میشکنم

        گرچه آزرده ، هواخواه توام
        لاف نه،بیژن در چاه توام

        آسمانم همه خاکستری است
        مرگ بعد تو غم بهتری است

        کاش این رابطه هم مشرق داشت
        حکم دل بود مگر منطق داشت

        حیف دستم که پر از خالی بود
        سخن عشق تو پوشالی بود

        آمدی زود ز دستم رفتی
        پشت هر لحظه شکستم رفتی

        درد بی دردی من خود دردیست
        فطرت عشق پر از نامردیست

        هرچه کردم دل من خاک نشد
        سوختم خاطره ات پاک نشد

        ای که از کوی دلم میگذری
        کاش با خود دل من را ببری

        نعمت فاصله گر سوختن است
        سوختم سوختم از بی خبری

        بودنت سهم دل ما که نشد
        به از این باش دگر با دگری

        خسته از غیر شدی گاه بزن
        سوی این عاشق دیوانه سری...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۳۳
        درود بزرگوار
        عاشقانه و زیباست خندانک خندانک
        محمودرضا رافعی (رافع)
        يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۰۸:۵۳
        سلام و درود استاد خندانک
        خسته از غیر شدی ، گاه بزن
        سوی این عاشق دیوانه سری
        مرصاد رسولی(آسف)
        مرصاد رسولی(آسف)
        يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۱۱
        ارزش شاگردی نزد شما را هم ندارم شرمنده ام نفرمائید
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۱:۵۵
        باعرض سلام وارادت
        شاعرواستاد بزرگوار
        زیبایی درکلامتان همیشه نمایان است
        درود. خندانک خندانک .درود. خندانک خندانک .
        مرصاد رسولی(آسف)
        مرصاد رسولی(آسف)
        يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۱۲
        استاد عزیز شما همیشه به بنده لطف داشتید شرمنده ام نکنید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        آذر دخت

        روزگاریست که در میخانه خدمت میکنم ااا در لباس فقر کار اهل دولت میکنم
        سیده نسترن طالب زاده

        د ساربانا بار بگشا ز اشتران ااا شهر تبریزست و کوی دلستان ااا درودی دگربار سرکارخانم دکتر حسین زاده شهدخت ادب و عرفان و تعالی ااا اشعلری برگزیده از دیوان استاد بهار بود تقدیم حضور یازان و دوستات ااا دور است از ادب کمترین ااا طعنه و ایذا در محضر سروران عالی قدر ااا ژرف بود ابیات در نگاهم همین ااا با مهر بی مر
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        من متعجبم سلام بانو دکتر طالب زاده نمی دانم سلام و احوال پرستی تان بامن کجا و شعر طعنه دار زهرآگینِ فرومایه خواندن دوستان من یا من کجا ااا خب کدام یک را باور کنم ممنونم از فیض نصایح ملوکانه ی شما بانو واقعا نواختی مان آه و بدرود
        سیده نسترن طالب زاده

        ر مگیر از فرومایگان دوستان اااا که حنظل نکارند در بوستان اااا که ذات نکو آید از خانمان ااا چنان آب نیکو که از اسمان اااا درودتان بانوی معززنیمه شب بهارانه نیکوو بکام
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        هاتفِ جانم صبا گوی ز دلبر خبر ااا عشق بیاوَر مرا اوست نَفَس را اثر ااا سلام شب و روزگارهمگی خوش بداهه بدرود ااا ر

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1