پنجشنبه ۶ دی
مسئولان خواب(دخترک) شعری از سجاد بحری
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۴۴ شماره ثبت ۹۸۵۴۵
بازدید : ۲۱۴ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب سجاد بحری
|
در سوز زمستان و هیاهوی شب
دختر کبریت فروشی نشست
به امیدی که فروشد دانه ای کبریت
((او یخ زده و کبریتی، روشن نکرد...))
سرمای تنش، در نگاه شخصی نرفت
همه با اختیار، همه با اختیار!!!
رد شدند و دخترک میگذشت...
برفک سوز سرمای شب
روی پلک های دخترک مینشست
((باز او یخ زد و کبریتی، روشن نکرد...))
باد میزد ضربه های ناجوانمردانه سخت
اما شدتِ سیلی ِبی مهریِ ادم های شهر
بر تن آن دخترک،بیشتر مینشست...
انتهای ارزویش این بود
پشت اگزوز ها بماند،تا که شاید گرم شود...
حیف مسئولان در خواب نازند و او
چه بی خوابی هایی که میکشد ...
((باز او یخ زد و کبریتی،روشن نکرد...)
چه سختی هایی میکشند بچه های کار توی این روز ها که دوباره هوا مثل زمستون سرد شده و بارونی. از خدا میخوام بچه های کار همیشه بیدار یه خواب شیرین و اسوده داشته باشند و مسئولان خواب بیدار شوند.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
افراغ اندیشه را پاس بداریم
بداهه ای کوتاه :
"مار پیچی طولانی است
زبان چسبناک
مار خوابیده
روی گنج های
آشکار و نهان
سرزمین من