تا که برگشتی به سویم کوی دل سامان گرفت...
کلبه ی غم دیده ام را گنبدی تابان گرفت!
تا که برگشتی نفس در سینه ام آزاد شد...
این دل سرگشته ام را رونقی جانان گرفت
آمدی گفتی سلام ای همنوای کوچه های انتظار...
ازدحام کوچه ام را بویی از یاران گرفت!
تا رسیدی سوی من قلبم سراسر شعله شد...
دیدگان تشنه ام دریایی از باران گرفت!
آمدی آزین شد از مهرت تمام کوچه ها...
کلبه ی ویرانه ام کاشانه از مهمان گرفت!
تا رسیدی دیدگان انتظارم سوی مأوا پر کشید...
وین دو دست ناتوانم تحفه از احسان گرفت!
تا نبودی عقل و دینم یک سره بر باد شد...
با قدم های نگاهت قلب من ایمان گرفت!
تا که رفتی شهر قلبم یکسره خاموش ماند...
آمدی روح نگاهم نوری از امکان گرفت!!
... مهدی بدری - دلسوز
کاش می آمد و خانه ی دلم پر می شد از مهر مهربانش...
و زبان قاصرم از غزلواره ی زندگی می سرود...
و دلم سبکبال پر می کشید به سوی اوج آسمان خوشبختی...
و مأوای کبوتران عاشق میشد لانه ی حسرتم...
و دستانم حقیرانه به سمت پروردگارم بال می گشود...
و پیشانی ام به روی خاک بندگی مهربانش زانو میزد...
و سیعلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون...
یا حسین غریب (ع)
شورانگیز و زیبا بود
در وصف انتظار
یاحسین(ع)