هر فرد دانش اندوز ، در جمع بي سوادان
مانند يك غريب است ، در مردمان نادان
بي دانشي و دانش ، كي با همنـد برابر
هركس كه دانـشش نيست، باشد به مثل حيوان
٭٭٭
تا ديدم از طلوع علمت سپيده اي
بيرون شدم زِ جهل به بحران رسيده اي
ما را فريب مي دهد ، اين چرخ روزگار
نقش فريب آن كه تو بسيار ديده اي
٭٭٭
آسايش و سودت ، تو چو بر دست بيابي
فكرت به يقين مي بُوَد از دست خود هستي
مشعل به ره باد خزان ، كي بتوان ماند
اي مشعل روشن شده، تا كي مگه هستي
٭٭٭
ما چون شجر طيبه ، از بـد به كناريم
ماننـد همان پـُر هنـر و پـر بَـر و باريم
هـر فـرد كه كارش به بَـرِ ما بسپارد
آن را به همين كار مقدس بگماريم
٭٭٭
زير چنگال اجل ، عمر گران سر فكنيم
نـگذارد كه به دنيا ، ره عقبي سپريم
هر بشر دانش خود را به رهي سر فكند
اي حسن خود چه كني،هيچ رهي پي نبريم
٭٭٭
اي آنكه رأي تو بود از رأي داوري
با رأي خود به خلق جهان،كن تو رهبري
اصلاح ما و صلح جهان را ميان نهي
تا آنكه وارثـي بـتوان كرد داوري
٭٭٭
حافظ علم و ادب را به خدايَـس نظري
كي توان نـزد خدايش ، بكند حيله گري
اثراتي زِ خداوند جهان ، در دل اوست
رمـز اسرار خدا ، گويد و بينا بصري
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی
درود بر شما