يکشنبه ۲ دی
نمیگم خدا حافظ شعری از علیرضا عالمی
از دفتر قصه دارا و سارا نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۹ ۲۳:۳۴ شماره ثبت ۹۴۵۱۹
بازدید : ۱۸۳ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب علیرضا عالمی
|
داری میری نمیگم خدا حافظ
نمیتونم باور کنم نمیاد رو لبهام خدا حافظ
نمیدونم چه چیزی دست هامون از هم جدا کرده
دارم گریه میکنم واسه قلبی که یه روز عاشقت بوده
عجب درد بدیه درد عشق دیونه ام کرده
تو میگی قصه عشق همینه باخته هر کی عاشق بوده
تو عشقو به بازی گرفتی من رو نابود کردی
رفتی رسمه نامردیو تو به دلم دادی
منم باید مثله تو میبودم
باید درون قلبتو میدیدم
از این به بعد منم تظاهر میکنم عاشق هستم
میبینم دنیا چقدر نامرده من از این دنیا عشقو خواستم
ولی اون عشق تو دلم خشک کرده
شاید عشق توی دنیا دیگه مرده
منم یه آدمی شدم همونی که تو میخواستی
دیگه عشق توی دلم نیست تو همینو میخواستی
جای عشق تو دلم نفرت لونه کرده
متنفرم از این دنیا که نامرده
اینجا انگار کسی غبار غم و نفرت پاشیده
انگار یکی شادی از ما دزدیده
انگار یکی دستها مون رو از هم دور کرده
همونی که عشق جوری دیگه ای دیده
گفتم بیا این غبارو دور کنیم از هم
گفتم بیا بسازیم فردای بی غم
چون هر جا بریم این کابوس با ما خواهد بود
ما همه اسیر این سیاهی خواهیم بود
تا وقتی که نخواهیم رها باشیم
بیاید بریم تا زندگی بهتری داشته باشیم
بیاید بریم هر چند دستهات از من دور هستش
میبوسمت میگرمت تو آغوشم هرچند آغوشت از من دور هستش
|
نقدها و نظرات
|
سپاس از شما | |
|
سپاس از شما | |
|
سپاس از شما | |
|
سپاس از شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنوشته زیبایی است