سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 29 اسفند 1402
  • روز ملي شدن صنعت نفت ايران، 1329 هـ ش
10 رمضان 1445
  • وفات حضرت خديجه سلام الله عليها، 3 سال قبل از هجرت
Tuesday 19 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    سه شنبه ۲۹ اسفند

    نوبت اول مطب

    شعری از

    مهرداد مانا

    از دفتر شعر مانا نوع شعر سپید

    ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۲۴ شماره ثبت ۹۰۰۹۳
      بازدید : ۱۹۲۱   |    نظرات : ۲۵۷

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر مهرداد مانا

    _ دهانت را باز کن
    _ می دانی دکتر تمام این تبخال از دق داعش است ؟
    تو فکر کن وقتی درد به دکلمه و ستم به سرود و
    خفت به خواب نمی رسد ،
    چه مضیق مرگبار ی ست !!
     
    _ تو شیشه می کشی مردک ؟
    _ شیشه نمی کشم از قرار ..
    شیشه ی عمر کبوتری اما در دلم می شکند هر شب !!
    آه دکتر نبضم اینجا میان دست تو می تپد یا سنگری در سارایوو ؟ نمیدانم .... نمی دانم و هنوز این هنگ خسته از جنگ ،
    غریق اشک کودکان کوبانی ست ..
    بچکان ماشه را لعنتی !!!
    من سوگوار آن سرباز بی پوتینم در کوههای بازی دراز
    و درین کافه ی بوسه و لاس آرام و قرارم نیست ....
    _ دهانت را باز کن
    _ می دانی دکتر ، اصلا مرض واگیری ست شعر ..
    به خواب هر زنی که میروی ، بالشش گاوخونی گریه میشود
    شیشه نکشیدم اما
    تصویر ناتمام ماه در برکه ی چشم آن دختر افغان را یادم هست
    تا صبح چنان شاعرم کرد که با دود سیگار
    نام خدایان قریش را در هوا مینوشتم ...
    _ دهانت را باز کن ، این اراجیف که می بافی نانت را آجر می کنند
    _ آه گوش کن ....
    پچ پچی انگار از ته این غار می شنوم .
    من به این تخم کفتر و تار سوری مشکوکم عمروعاص !!
    گلوی هبل زخمی ست و جگر این مرد هاشمی داروی هزار درد ناسور .... _ دهانت را باز کن ... لدفا
    _ آه دکتر اینقدر خار در چشم منست که در بادیه های بی هاجر نیست
    و جهل این جماعت که گناه مرا بر طبل ستاره می کوبند
    استخوانی ست در گلوی این شعر
    مرا شیشه ای بخوان
    بلی که بلاگردان این بوم و بر بی بارانم ...
    مرا چه فرض کرده ای دکتر ؟؟؟
    داغی تنم از هرم هیروشیماست
    نم گونه هایم ، از اثر سیل معمولان
    به این میز و منشی چه می نازی ؟
    من صدای پیامبری هستم
    که دستش را به بیعت شکسته اند
    تبرم کو ؟؟
    هر لحظه نمرود نابکاری مرا به آتش پرتاب می کند !!
    سواد و سودای زنی بودم در زنده رود
    که هرشب در شعرم به چله می نشست و
    چشمش از سرمه ی حلاج سیاه شد !!!
    _ لطفااااااا مررررریض بعدی ...
     
     
    سنندج 10 اردیبهشت 98
     
     
     
    پ .ن :  به ابراهیم هداوند و مجتبا شفیعی ( شاهرخ ) .. دوستانی بهتر از آب روان 
     
    ۲۶
    اشتراک گذاری این شعر
    ۷۹ شاعر این شعر را خوانده اند

    علی مزینانی عسکری

    ،

    سیده شهربانو حاتمی

    ،

    اصغر ناظمی

    ،

    ابراهیم هداوند

    ،

    مجید قلیچ خانی

    ،

    مهرداد مانا

    ،

    گلاله محمدیان

    ،

    فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)

    ،

    موسی ظهوری آرام(آرام)

    ،

    علیرضا شاه محمدی (عشاهیر)

    ،

    غلامعلی همایونی (شمیم)

    ،

    سحر غزانی

    ،

    امید کیانی (امید)

    ،

    سارا شیخ محمدی ( دیانا )

    ،

    عسل اسدیان

    ،

    محمد قنبرپور(مازیار)

    ،

    حوریه دردانی حقیقی

    ،

    محمد راد

    ،

    دانیال شریفی ( دادار تکست )

    ،

    مسيحا الهیاری

    ،

    پژمان بدری

    ،

    مریم رامجردی

    ،

    منیژه قشقایی

    ،

    شعله(م جلیلی)

    ،

    آرزو عباسی ( پاییزه)

    ،

    مدیر ویراستاری

    ،

    عباسعلی استکی(چشمه)

    ،

    محمد علی سلیمانی مقدم

    ،

    آیدا رادمنش

    ،

    حسین دیلم صالحی

    ،

    مجتبی شفیعی (شاهرخ)

    ،

    محمد جواد عطاالهی

    ،

    درویش حسین ندری

    ،

    محمد حسین اخباری

    ،

    جمیله عجم(بانوی واژه ها)

    ،

    رضااشرفی فشی

    ،

    مهدی محمدی

    ،

    قربانعلی فتحی (تختی)

    ،

    فرنگیس رزمی نژاد/فری/

    ،

    نسرین حسینی

    ،

    بهروز عسکرزاده

    ،

    ابوالحسن انصاری (الف رها)

    ،

    معصومه خدابنده

    ،

    فردین صمدی

    ،

    بهمن چرخ باز

    ،

    رامینه خوشنام

    ،

    طاهره حسین زاده (کوهواره)

    ،

    حدیث عبدلی (یارا)

    ،

    سلمان مولایی

    ،

    علی سلطانی نژاد

    ،

    اميرحسين علاميان(اعتراض)

    ،

    علی غلامی

    ،

    فاطمه رضایی برما(آینه عدم)

    ،

    فرهاد شریف

    ،

    ندا شاه علی

    ،

    سامان سولقانی

    ،

    حسین راستگو

    ،

    سمیرا_خوشرو

    ،

    مهدی فروزنده

    ،

    مصطفی فرزین

    ،

    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

    ،

    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

    ،

    یزدان سعیدپور

    ،

    اجمل وثیق

    ،

    رسول علی محمدی

    ،

    مسعود میناآباد مسعود م

    ،

    فاطمه شه دوست

    ،

    مهدی ملکی الف

    ،

    نرگس سادات روح الله برکی

    ،

    وحیدغفاری(فردین)

    ،

    پرستو پورقربان (آنه)

    ،

    سمیه قیاسی

    ،

    شقایق خورشیدی

    ،

    سمانه عسکری (پروانه)

    ،

    پروانه جنگی زهی

    ،

    سعید صادقی (بیدل)

    ،

    آرمان پرناک

    ،

    وحید سلیمی بنی

    ،

    پریسا کلهر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۳۵
    درود جناب مانا
    بسیار زیبا و شورانگیز بود
    دستمریزاد
    موفق باشید خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۷
    سپاس حضرت والا
    خوش آمدید
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۵
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۲۶
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد حسین اخباری
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۱۳
    با سلام
    زیباست مثل همیشه ولی چون اجازه نقد دارم البته نقد که نه نظر م را عرض میکنم شاید شما و همه ی دوستانتان با نظرم مخالف باشید و باز ده ها نقد اندر نقد با مخالفتم ابراز شود اشکالی ندارد من همیشه سوال ذهنیم این است که
    چرا شما خودتان اولین کسی هستید که شعرتان را نقد میکنید؟
    خوب اگر نقدی داشت قبل از سرایش اصلاح میفر مودید ولی اگر منظورتان این است که میخواهید برداشت خودتان را از شعرتان به همه بقبولانید نه کار درستی است ونه امکان پذیر
    دوست خوب من به نظر این حقیر
    شعر نوری است که در منشور ذهن خواننده تجزیه میشود بعضی بیشتر به عمق شعر پی میبرند و به فرا بنفش میرسند و برخی مثل بنده ی حقیر
    ( فقط خودم را عرض میکنم) توان تحلیل کمتری دارند و به طیف های پایین تر وحتی مادون قرمز اکتفا میکنند
    بگذارید هرکس هرانچه دوست دارد از شعر تان بفهمد بیایید شعر تان مانند تشبیه بلیغی باشد که وجه شبه آن عمدا حذف شده است تا خواننده این پیوند را
    ادراک کند اطاله کلامم را به درک والایتان ببخشید
    واقعا دوست تان دارم وبهترینهارا برای شما آرزومند
    موفق باشید باآثاری چونان نامتان مانا
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۰۰
    درود اسناد
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۰۵
    سلام
    واقعیتش اینست هدفم نقد شعر نیست . بلکه گفتن حرفی ست که رسالت گفتنش را دارم . اما برای اینکه ایراد نگیرند که چرا ستون نقد را اشغال کردی یه کوچولو هم به شعر میپردازم .
    و البته بعضی قسمتهای شعر برای بعضی دوستان نامفهوم است که سوال میپرسند و ناچارم رمزگشایی کنم
    و الباه سخن صواب همین ست که شما میفرمایید و شاعر اگر اجازه دهد دیگران به دلخواه کنکاش کنند بهتر است .
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۰۸
    خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۲
    خندانک خندانک ل
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۰
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۴
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۳
    خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    جمیله عجم(بانوی واژه ها)
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۴۷
    می دانی دکتر ،
    اصلا مرض واگیری ست شعر ..
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    درودبرشما خندانک
    بسیارزیبا بودوتفکربرانگیز خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    فقط چینش شعر کمی شلخته است گرچه شلختگی مشخصه ی تمام ماهنرمنداست خندانک خندانک
    به نظرم اینجوری مرتب ترمیشه گرچه که من فکر می کنم بس که توحس رفتی دلت خواسته همینجوری که بکوب شعرمی گی بکوبم بنویسی ومخاطب هم بکوب بخونه .......
    خب یه کم یواشترک پیاده شو باهم بریم شاعر خندانک

    _ دهانت را باز کن
    _ می دانی دکتر ،
    تمام این تبخال از دق داعش است ؟
    تو فکر کن
    وقتی درد به دکلمه و ستم به سرود
    وخفت به خواب نمی رسد ،
    چه مضیق مرگبار ی ست !!
    _ تو شیشه می کشی مردک ؟
    _ شیشه نمی کشم از قرار ..
    شیشه ی عمر کبوتری اما
    در دلم می شکند هر شب !!
    آه دکتر نبضم اینجا میان دست تو می تپد
    یا سنگری در سارایوو ؟
    نمیدانم ....
    نمی دانم و هنوز این هنگ خسته از جنگ ،
    غریق اشک کودکان کوبانی ست ..
    بچکان ماشه را لعنتی !!!
    من سوگوار آن سرباز بی پوتینم
    در کوههای بازی دراز
    و درین کافه ی بوسه و لاس
    آرام و قرارم نیست ....
    _ دهانت را باز کن
    _ می دانی دکتر ،
    اصلا مرض واگیری ست شعر ..
    به خواب هر زنی که میروی ،
    بالشش گاوخونی گریه میشود
    شیشه نکشیدم اما
    تصویر ناتمام ماه
    در برکه ی چشم آن دختر افغان را
    یادم هست
    تا صبح چنان شاعرم کرد
    که با دود سیگار
    نام خدایان قریش را
    در هوا مینوشتم ...
    _ دهانت را باز کن ،
    این اراجیف که می بافی
    نانت را آجر می کنند
    _ آه گوش کن ....
    پچ پچی انگار از ته این غار می شنوم .
    من به این تخم کفتر
    و تار سوری مشکوکم عمروعاص !!
    گلوی هبل زخمی ست
    و جگر این مرد هاشمی داروی هزار درد ناسور ....
    _ دهانت را باز کن ... لدفا
    _ آه دکتر اینقدر خار در چشم منست
    که در بادیه های بی هاجر نیست
    و جهل این جماعت
    که گناه مرا بر طبل ستاره می کوبند!
    استخوانی ست در گلوی این شعر
    مرا شیشه ای بخوان
    بلی که بلاگردان این بوم و بر بی بارانم ...
    مرا چه فرض کرده ای دکتر ؟؟؟
    داغی تنم از هرم هیروشیماست
    نم گونه هایم ، از اثر سیل معمولان
    به این میز و منشی چه می نازی ؟
    من صدای پیامبری هستم
    که دستش را به بیعت شکسته اند
    تبرم کو ؟؟
    هر لحظه نمرود نابکاری
    مرا به آتش پرتاب می کند !!
    سواد و سودای زنی بودم در زنده رود
    که هرشب در شعرم به چله می نشست و
    چشمش از سرمه ی حلاج سیاه شد !!!
    _ لطفااااااا مررررریض بعدی ...
    والبته ببخشید که کمی فضولی کردم
    این یه نظربودوشمامختارید
    هرجوردوست دارید شعرتان رابچینید خندانک خندانک
    موفق باشید جناب مانا خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۴۳
    سلام خواهر خوبم
    بخدا هرجوری که مینویسمش باز وقتی منتشر میشه میبینم شکل کار عوض شده .. نمیدانم چرا
    حتا ایندفعه دوبار ویرایش کردم اما بازم به شکلی که من میخواستم نشد
    بهرحال ممنونم که توجه کردید
    ارسال پاسخ
    جمیله عجم(بانوی واژه ها)
    جمیله عجم(بانوی واژه ها)
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۵۶
    باگوشی شعرارسال می کنید؟
    اگرباگوشی یاتبلت ارسال می کنیدشعرتونو بایداون بالا گزینه ی ارسال با گوشی را تیک بزنید اول.....
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۵
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۱۹
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۲۷
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۱
    ياور جونم بيشتر رخ بنما
    ابن الوووقت و بجا بود
    افكار و احساساتت را دراين باب ميدانم
    كه اين چند روزه حال غريبي داري مثل من
    تو شعر را بر لبان ددان لباده پوش دوختي
    و من جهاد با ال تزوير را شروع كردم

    (به قل هم زبونت شيركو بيكس كه خيلي سبكشو دوستدارم:)
    ‎آرام پیش می‌روند

    پایان همه‌ی راه‌ها
گم شدن است

    و درد
به تماشای آن‌ها ایستاده است

    و این زنجیره‌ی مویه‌های مردمان من است

    که از دل دشت می‌گذرد
    ‎برگرد و نگاه کن

    سوختن در شادمانی ما این است
    
شادمانی ما سوختن ماست خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۰۵
    سلام حاجی اعتراض خندانک
    خوش امدی
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۳
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۳
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۷
    خندانک خندانک خندانک
    حدیث نازنین
    ارسال پاسخ
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۲۹
    درود مانای مهربان و زیبااندیشه خندانک

    سپاس از تقدیمی ارزشمندتان خندانک

    مبارک هر دو عزیز بزرگوار باشد.


    آوای دلتون شاد خندانک
    خندانک

    ۲۷ شهریورماه، روز شعر و ادب پارسی و روز بزرگداشت استاد سید محمد حسین شهریار، گرامی باد!🌸

    خندانک
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۲۷
    خاله ی منم هستی مگه نه؟ خندانک
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۲
    دوستان توجه کنند که داعش فقط نام گروهی نبود که به سرپرستی ابوبکر بغدادی ، مدتی در خاورمیانه خوی نازنین انسانی شان را به ویترین تماشای جهان گذاشتند . بلکه هرکسی بی گناهان را میکشد ، هرکسی به روی مردم عادی آتش میگشاید ، هرکسی منتقدش را بایکوت و سانسور و یا دلیت میکند ، داعش است .
    هرکسی به هشدار دیگران به خواهش دیگران به التماااااس دیگران گوش نمیدهد و فقط در پی اثبات اقتدار خود است . و برایش مهم نیست که چه کسی داغ میبیند و چه کسی جگرش جریحه دار میشود ، داعش است .
    داعش قلم را سر میبرد ، گردن را جدا میکند ، اهل تجاوز و ستم و دروغ و ریاست . اهل دور زدن و حیله کردن است . داعش نان سر سفره ی مردمانش نیست اما به فکر تولید و خرید اسلحه است و هرگونه نقد و نظر و اعتراضی را هم با چماق جواب میدهد .
    و من تبخال زده ام ... روحم تبخال زده . قلمم .. شعرم
    ببو گلابی نیستم که سکوت کنم . هر بلایی هم که نازل شد به افتخارم افزوده میشود . سرم را بالا میگیرم و به طناب نازنین خواهم گفت : چطوری پسرخاله ؟ نفسهایم را گرفتی .. با شعرهایم چه میکنی ؟


    _ می دانی دکتر تمام این تبخال از دق داعش است ؟
    تو فکر کن وقتی درد به دکلمه و ستم به سرود و
    خفت به خواب نمی رسد ،
    چه مضیق مرگبار ی ست !!


    ماشینم در گردنه قشلاق خراب شد ، برگشتم سنندج . گفتند باید گیربکسش باز بشه . تا غروب طول کشید . رفتم فضای سبز ترمینال و دراز کشیدم . دیدم مامورین شهرداری ریختند و پیرمردی را که بساط خرده فروشی داشت به گریه انداختند . معمولا دخالت میکنم . اما اونا منم کتک زدند ... بعد از مدتی بساط را چیدند . من ماندم و گریه های پیرمردی که در شعر رنج گلاله هم بیمار بود و بر بی حاصلی ایامش میگریست .
    و بعد شعر آمد .
    نمیدانم . گاهی فکر آدم تا بوسنی و میانمار میرود . ولی از خانه خود بی خبر است . شاید هم به در میگوییم دیوار بشنود .

    واقعا نمیدانم مرز مدارا با داعش کجاست؟؟


    سحر غزانی
    سحر غزانی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۲۰
    ظالم ز پی بقا جان میخواهد
    مردان و زنان نا توان میخواهد

    روزی دوصد ار جوان بمیرند کم است
    ضحاک زمان مغز جوان میخواهد

    آخه تا کی؟؟؟😔
    ارسال پاسخ
    عسل اسدیان
    عسل اسدیان
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۴۶
    درود سحر عزیزم
    خندانک خندانک
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۴۳
    شرم تان باد ای خداوندان قدرت
    بس کنید
    بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت
    بس کنید
    ای نگهبانان آزادی
    نگهداران صلح
    ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون
    سرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم سرب داغ
    موج خون است این که می رانید بر آن کشتی خودکامگی موج خون
    گر نه کورید و نه کر
    گر مسلسل های تان یک لحظه ساکت می شوند
    بشنوید و بنگرید

    بشنوید این وای مادرهای جان ‌آزرده است
    کاندرین شبهای وحشت سوگواری می کنند

    بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است
    کز ستم های شما هر گوشه زاری می کنند
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۵۵
    درد غیرتت بیفته رو سر هرچی آدم ترسو و توسری خوره ... حقا که بهت میگم خانم ، واقعا برازنده توست
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۱۵
    خندانک خندانک
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۵
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۱۹
    خندانک
    ارسال پاسخ
    پژمان بدری
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۰۹
    رسانه‌های خبری عامل قدرتند

    جی هربرت آلتشول در کتابش به نام «عوامل قدرت» ادعا می کند که تئوری مطبوعات که در طول جنگ سرد تدوين شده بود ديگر اعتبار ندارد. او مي‌افزايد اين تحليل، روش «ما در تقابل با آنها» است که جنگ و دشمنی را در آن دوره منعکس می کند.

    آلتشول می گويد، يکی از مهم‌ترين مشکلاتی که ما در کوشش برای اجتناب از رويارويی جهانی با آن مواجه هستيم در برچسب زدن و زبان تضاد نهفته است.

    او می افزايد مطبوعات مستقل نمی توانند وجود داشته باشند و وسايل ارتباط جمعی در هر سيستم، نمايندگان قدرت‌های اجتماعی و سياسی و اقتصادی هستند.

    آلتشول بعد از يک مرور فراگير تاريخی درباره کارکرد نظام‌های مطبوعاتی جهان که بيشتر آن براساس تجارب شخصی است، نتيجه‌گيری می کند که امروزه سه مدل مطبوعاتی وجود دارد که عبارتند:
    ۱ـ بازار (سرمايه‌داری)
    ۲ـ مارکسيست (يا سوسياليست)
    ۳ـ در حال توسعه

    آلتشول به نتايج ذيل مي‌رسد که:
    ۱) در همه نظام‌های مطبوعات، اخبار رسانه‌ها در خدمت کسانی است که قدرت سياسی و اقتصادی را اعمال می کنند. بنابراين روزنامه‌ها، مجلات و راديو و تلويزيون عوامل مستقلی نيستند، هر چند به طور بالقوه می توانند مستقل عمل کنند.

    ۲) محتوای اخبار رسانه‌ها هميشه علايق و منافع کسانی را منعکس می کند که مطبوعات را از نظر مالی تأمين می کنند.
    ۳) همه سيستم‌های مطبوعاتی براساس اعتقاد به آزادی بيان قرار دارند، اگرچه آزادی بيان به طرق مختلف تعريف مي‌شود.
    ۴) همه سيستم‌های مطبوعاتی از نظريه مسئوليت اجتماعی جانبداری می کنند و اعلام می دارند که در خدمت نيازها و علايق مردم هستند و اظهار تمايل مي‌کنند که در دسترس مردم باشند.
    ۵) در هر يک از اين سه مدل، مدل‌های ديگر مطبوعات منحرف تلقی می شوند.
    ۶) مدارس روزنامه‌نگاری، ايدئولوژی و ارزش‌های سيستم اجتماعی موجود را منتقل می کنند و به طرز غيرقابل اجتناب به صاحبان قدرت در حفظ کنترل بر رسانه‌های خبری کمک مي‌کنند.
    ۷) شيوه‌های عمل مطبوعاتی هميشه با نظريه تفاوت می کند.

    آلتشول جمع‌بندی مي‌کند:
    «تاريخ مطبوعات نشانگر آن است که روزنامه‌ها و گونه‌های جديدتر رسانه‌های خبری در عين حال که به منافع خودخواهانه اربابان خدمت کرده‌اند، تداوم‌بخش تصويری از مطبوعات بوده‌اند که در خدمت مصرف کنندگان خبر است.
    انتظار اينکه رسانه‌های خبری ناگهان چرخشی کاملاً معکوس کنند و خواست‌های اربابان را ناديده بگيرند بدترين نوع تخيل آرمانگرايانه است.

    و منتظر به انزوا رفتن کشتی ایران هم باشیم...

    تکه ای از شعر قدیمی خودم:

    معشوقِ اشتیاقِ عشق
    ای تویی که آغوشت
    مأمن آرامش ست
    سال هاست بسیاری
    رگِ امیرکبیرِ
    خِرَد را زده اند
    که قرصِ جوشانِ
    خورشیدِ عقل
    درونِ غروبِ
    دلگیرِ جهل
    حل شده و
    خوابِ تیزِ غفلت
    در چشمانِ بیداری
    فرو رفته
    و با کمکِ
    حماقت پراکنیِ
    اصحاب الرَسّ رسانه ای
    باورهای سنجیده
    زیرِ پارازیتِ ناهنجاری
    مدفون و
    اِتورفینِ امواجِ دروغ
    در شریانِ حقیقت
    تزریق شده

    شعرت و دوست داشتم و مبارک جناب هداوند و شاهرخ همیشه مهربان باشه

    مخلصات خندانک خندانک
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۰۴
    خندانک خندانک
    ابراز تاسف 🤦‍♀️
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۷
    مرسی پژمان ... هرچند اینقد کله م داغه نفهمیدم کلا چی به چیه
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۳۸
    هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
    اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.
    هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ست
    که مزدِ گورکن
    از بهای آزادیِ آدمی
    افزون باشد.
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۶
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۱۹
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۲۸
    خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۱۶
    سلام ......شعر اگر این باشد ترجیح میدهم شعر نخوانده در صفحه ام به تو گفتم .آب طلب نکرده همیشه ثواب نیست گاهی بهانه‌ایست که قربانیت کنند. گاه آنقدر بلند ت میکنند تا از آنسوی دیوار پایین بیندازنت آنوقت نه خواهران ناتنی و سوران بر موج به دادت میرسند ....متاسفم شدن تا کی میشود چندین اتفاق و جریان را به هم دوخت تا بلکه شعری بزاید .....به قول قزوه دود جنگ به چشم کودکان میرود که هنوز دنیا نیامده اند .....شاعر و شعرش را کودکانی مهر تایید خواهند زد که هنوز در قنداقند نه عده‌ای چون من چاپلوس این شعر تاریخ مصرف دارد شاید چون پزشک شدی و مریم بعدی را صدا کردی به شعرت هم چون نسخه مهر تاریخ مصرف زدی .....داعش افکار مسموم آنهایست که خون را با خون میشویند. گفتی تبخال زدی و دکتری که بر درمان خود عاجز است بر دیگران چه کند ...بن حر تشنه غنیمت بود و غنیمت گاه توصیف دخترکانیست که قلمشان در دست خود ما میچرخد و از خود هیچ ندارند ...
    نصیحت میکنم هرگز نوشته ای را به خود نگیر حتی اگر برای تو باشد .....شعر جایگاه مردان آزاده است که برای اطاعت قلم میزنند نه بطالت باور کن این مطلب را سالها بعد جوانی بی خبر از هر جا بخواند به حماقت قلم مان نیشخند خواهد زد و به قول شاملو در این جا چهار زندان است و در هر زندان ........ و مردانی که مردار زنان را میپرسند به امید شاعر شدنمان ......دوست جانم
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۸
    سپاس مسیحا جان
    مرسی که آمدی
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۴۷
    کنون سری به هر داری شکسته گردنی دارد
    که روز و روزگارانی یلان تهمتن بودند
    مگر ببارد از ابری بر این جنازه ها اشکی
    که مادران جدا مانده ز پاره های تن بودند
    ارسال پاسخ
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۱۷
    سلام بر مانای بزرگ تو شهامت مختار داری و شجاعت کیان پس نگذار سران فتنه با لباس دوستی جنگ عرب و عجم بر اردوی صفحه ات بیا ندارند. ..
    خودت باش و یقین میدانم و تجربه کرده ام غیر از وقتها یی که بر هر شعرم پاسخ زهر آلود و رنج آوری مینوشتین البته گذشته را میگویم
    تو هر وقت خودت بودی بهترین بودی .......نگذار تخت حکومت ومداحی عده‌ای که بیعت شان از سر مصلحت است تو را از خودت دور کند .کاش به خودت نمیگرفتی شعرم را و دقیقا مثل قبل از در مقابله به مثل نمی آمدی .....حد را تنها خدا تعیین میکند مومن نه مدح و چاپلوسی کسانی که پشت نام مانا اردو زدند
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۳۰
    سلام باز که مثل آن سالها حرف مرتبه خود گرفتی آن همه با شعر هایت مستقیم زخمم زدی یادت هست ولی هرگز محکوم به خونخواری نکردم ......وقتی مطلبی آشفته ات میکند و کینه وادار به نوشتن پاسخ ات یعنی هنوز باید روی دلت کار کنی
    لطفا خودت باش ......اهل کوفه هنوز هم هستند .به درود داداش
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۶
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۰
    خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۴۷
    سلام به همه دوستان
    شما را به آنکه میپرستید و نمیپرستید
    قسم میدم دیگر بس کنید به اندازه کافی صفحات خودتان را صحنه جنگ و آرزم واژگان خود کرده‌اید بس است
    باور کنبد جز شما شاعران زیادی هم هستند برای آرامش می آیند نه تماشای جنگ ما و تعذیه اینجا را دیگر اشغال نکنیم مثل این میماند که خانه خود را ول کنیم و برویم به زور در خانه همسایه بجنگیم و تمام خانه اش را ویران کنیم
    تمامش کنید نه هیچ کدامتان فصل الخطابید نه هیچ کدامتان شاعر طرف حرفم همه می‌باشد اول خودم
    و مسیحا و مانا و فریاد و همه دیوانه خانه که نیست این شاید آخرین حرف آخرین مطلب و نوشته من در سایت است
    خسته ام از صیقل مغذ های زنگ زده
    عزیزانی می آمدند برای صیقل روح
    ولی الان می آیند استرس و اضطراب میگیرند و میروند در قسمت وبلاگ جنگ است در کارگاه جنگ است در تیک نقد جنگ است مگر نه اینکه می آییم برای شعر و شاعری پس این ها دیگر چیست ؟
    تمامش کنید یا تماممان کنید
    از مدیریت سایت انتظار دارم مثل روال گذشته مطلبم را سریعا حذف نکنند
    بدرود
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۸
    سلام
    شعر اجتماعی کامنتهای اجتماعی میطلبه ، کسی اینجا دعوا نمیکنه عشقم
    چرا نگرانی؟
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۵۱
    چنان فشرده شب تیره پا که پنداری
    هزار سال بدین حادثه باز می ماند
    به هیچ گوشه ای از چهار سوی این مرداب
    خروس آیه آرامشی نمی خواند
    چه انتظار سیاهی
    سپیده می داند ......
    ارسال پاسخ
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۲۷
    سلام استاد نصیحت تان بی ریا و دلسو زیتان قابل ستایش است .کاش خیلی ها حتی در این صفحه که به غنیمت اسمی به هم زدن خود را مقدس و دیگران را خونخوار میدانند هم بدانند امید را میآفرینند .از کوه جمع نمیکنند .بنده حداقل برای آرامش درونم سخنانتان را بر دیده میگذارم . و سپاس از شما
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۴۹
    بعد از اینکه نوید را کشتند من دیگه آرامش ندارم
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۶
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    علی مزینانی عسکری
    علی مزینانی عسکری
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۱۲
    سلام جناب قنبر پور گرامی
    نمی دانم این همه عصبانیت شما بزرگوار برای چیست؟! مگر کسی شما را یا مرا و دوستان دیگر ار وادار کرده پای بحث و درس مانا و دیگر دوستان بنشینیم؟! خب اگر دوست ندارید و نمی پسندید چرا خودتان را اذیت می کنید به سراغ دیگر عزیزان بروید که صفحاتشان پر از شعرهای ناب است...
    من شاید دوست ندارم و نمی توانم نقد بنویسم ولی از خواندن نقد و حتی مطالب اعتراضی و دعواهایشان مثل همین سخنان تند و درخواست عاجزانه شما استفاده می کنم ... قرار نیست اگر از چیزی بدمان آمد یا خوشایند برای ما نبود سریع دست به تیغ ببریم و قلع و قمعش کنیم چه همین سنت نقد و تاختن به همدیگر در بزرگترین پایگاه روحانیون یعنی حوزه سالهاست که برقرار است و از آن بهرمند شده اند کنار هم نشسته و بر سر یک روایت دعوا می کنند بعد نتیجه به درستی می گیرند به مهربانی باهم بر سر سفره می نشینند... مانا شعر می گوید و احساس خودش را بیان می کند سلمان آن را دوست دارد و گلاله می پرستد و مازیار آن را نمی پسندد مگر باید غیر از این باشد اگر قرار بود من آن چه شما دوست دارید دوست می داشتم چه نیازی به خلقت بعدی ...
    مرا ببخش از این همه گزافه گویی خواستم دعوت دوباره ای داشته باشم که در کنار هم باشیم...
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۱
    خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۵۰
    درود بر شما خندانک
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۱
    عبدالمطلب جد پیامبر بود خودش بی برادر بود . واسه همین نذر کرد که اگه خدا ده تا پسر بهش بده . دهمی را نذر خدا کنه

    عبدالله پدر پیامبر دهمین فرزند پسری عبدالمطلب شد
    موقعی که میخواستند نذر را ادا کنند
    جمعی از بزرگان جمع شده و پیشنهاد کردند که دو قرعه بنویسند
    در یکی نام عبدالله باشد
    و در یکی ده شتر
    و قرعه را بردارند اگر نام شتر افتاد شتر را ذبح کنند . و اگر نام عبدالله افتاد ، اینبار ده شتر به قرعه اضافه کنند
    و خلاصه اینقدر ادامه دهند تا بالاخره نام شتر در بیاد

    هربار قرعه که میفتاد نام عبدالله در میامد و باز ده شتر اضافه میکردند . قرعه کشی را ادامه دادند . تا بلاخره نام صد شتر درآمد و آن شتران را به جای عبدالله قربانی کردند از آن به بعد رسم شد ، خونبهای انسان صد شتر باشد

    بعد از این واقعه عبدالله در نزد عبدالمطلب عزیزتر و گرامی تر شد . این جریان همانند قضیه ی یوسف حسادت باقی برادران را برانگیخت . روزی به پدر اعتراض کردند که بیشتر از ما او را دوست می داری !!!

    عبدالمطلب گفت فردا به نزد من آیید تا به شما علت این را بگویم فردا همه برادران آمدند . از آنها خواست هر کدام خروسی را در خفا سر ببرند و مراقب باشند که هیچ کس ذبح خروس آنها را نبیند .
    روز بعد همه با خروس های سر بریده برگشتند . اما عبدالله خروس زنده در بغل داشت عبدالمطلب از پسرانش پرسید : مطمئنید زمان سربریدن خروس کسی شما را ندید ؟؟
    همه گفتند بله
    پس رو به سوی عبدالله نمود و گفت تو را چه می شود پسرم که خروست را سر نبریدی ؟؟

    گفت من هرجایی که رفتم خدا را شاهد دیدم . بهمین علت نتوانستم خروس را سر ببرم چون شما گفتید کسی نبیند ولی خدا میدید

    عبدالمطلب دستی به ریش خود کشید و به برادران عبدالله گفت :
    حالا فهمیدید چرا عبدالله را بیشتر از شما دوست میدارم ؟؟؟؟


    حالا در پای شعری که برای عدالت زخم دیده نوشتم
    خیلیا که ادعا میکردند از چیزی نمیترسند پا پس کشیدند ( منظورم فقط اینجا نیست . بسیاری از کانالهای تلگرامی هم از انتشار پیام مانا سر باز زدند ) .. اما گلاله کنارم ماند و با مانا همصدا شد

    علت اینکه گلاله را از همه ی آدمیان بیشتر دوست دارم این است . وگرنه زنان بسیارند و زیبارویان بسیار


    اما شعر :
    همانطور که میدانید پیامبر با ابوبکر زمان گریز از مکه سه روز را در غاری گذراند . بنابر روایات عمروعاص و مغیره در تعقیب پیامبر به در غار رسیدند . اما دیدند کفتری سر تخم نشسته و عنکبوتی بر در غار لانه کرده . از ورود به غار منصرف شدند . چه اینکه فکر کردند اگر کسی وارد غار شده باشد بی شک این تشکیلات از هم میپاشید .
    هبل نام یکی از بتهای مکه بود و مرد هاشمی همان پیامبر خدا
    که میخواستند برای حفظ هبل او و عقیده اش را خاموش کنند .
    اما همیشه عقیده بر شمشیر پیروز میشود . اینرا تاریخ انسان ثابت کرده . اما هنوز خیلیها خود را به خریت زدند

    _ آه گوش کن ....
    پچ پچی انگار از ته این غار می شنوم .
    من به این تخم کفتر و تار سوری
    مشکوکم عمروعاص !!
    گلوی هبل زخمی ست
    و جگر این مرد هاشمی داروی هزار درد ناسور ....




    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۱۶
    درود مهربونم
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۶
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۱
    خندانک
    ارسال پاسخ
    مسعود میناآباد  مسعود م
    مسعود میناآباد مسعود م
    جمعه ۲۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۳۵
    درود بر مانای شاعر
    فقط محض تصحیح تاریخ به عرض میرسد ، این عثمان بود که محمد را در سبدی پنهان تا غار حرا بر دوش کشید ( نه ابو بکر ) وعلی نیز جهت رد گم کردن در جای ( رخت خواب ) محمد خوابید .
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۲۸
    خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    سلمان مولایی
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۱۳
    سلام

    و

    پیش از هر سخنی به ابراهیم و مجتبی درودها و شادباش ها می گویم بابت چنین هدیت پربهایی که البته سزاوار قلب شان است ...
    اما انگیزه ی انتشار این سروده بی نهایت مهم است و مقدس اگر چه از مقدس سازی دل خوشی ندارم ولی آن جا که پای جان آدمی زادگان در میان است تقدس کمترین کلام است ...

    مانا ی نازنین این شعر را بسیار دوست داشتم چرا که از همان ابتدا رنگ و بویی تازه و تر داشت و دیالوگ های بین مریض و دکتر در عین سادگی آن چنان طنز سیاهی را به شعر تزریق می کردند که توانستم از کمی عجولانه بودن شان چشم بپوشم و دل به لذت تماشای شان سپارم ...
    دیگر آن که به غیر از هیروشیما که نامأنوس بود و به نظرم جا نمی گرفت در شعر سایر اسامی خاص به کار رفته بسیار خوش جا و خوب زمان هستند ...
    عدم اصرار شاعر برای واج آرایی های غلیظ و اساطیر وافر سبب شده است تا هر چه هست طبیعی شعر و نیاز متن جلوه نماید و این امر بر جنبه ی ناخودآگاه بودن آن نیز بسیار افزوده است ...

    و اما آخرین نکته آن که

    گلوی هبل زخمی ست و جگر این مرد هاشمی داروی هزار درد ناسور

    حرفی در این کلام نهان است که فریاد مانده در گلوی ام را در این روزهای نامردی و نامرادی ، به بانگی رسا فریاد کرد و ...
    این سه نقطه را شاید روزی در جایی دیگر پر کنم اما امروز به احترام مردی بسیار نازنین و دوست داشتنی شراب سکوت را در کام جام ام می ریزم ...
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۳۱
    سلام سلمان جان
    بعد از یه دعوای بالیوودی با چند نفر که نفهمیدم برای چی باهام سرشاخ شدند ، اومدم داخل یه فضای سبز کمی سر و رومو بشورم و بعد برم مدرسه دخترم کتابهای امسالشو تحویل بگیرم که اگه این مساله حذف عکس دخترها راست باشه ( هرچند یه بحث انحرافیه که اصل مصیبت را فراموش کنیم ) از خجالت عکسهای اول صفحه کتب درسی در بیام .. حالا پیامتو خواندم و این مرهم ها برای زخمهایی که از تقدیر برمیدارم کافی ست ن. تا دوباره کمر راست کنم و مهیای کارزار شوم
    ارسال پاسخ
    مجتبی شفیعی (شاهرخ)
    مجتبی شفیعی (شاهرخ)
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۳۹
    سلام
    استاد عزیزم سلمان . بسیار ممنون بابت ابراز لطفتان به بنده
    و دوباره ممنون از مانا ی دوست داشتنی بابت قابل دانستن بنده
    و ایشالله عمری باشد و از خجالت مانا و شما در بیام با یه شعر که ایشالله نقد های محکم و واقعی شما را به همراه داشته باشد و شاد باش بابت دوستان خوبی که دارید .مانای عزیز نعمتی بسیار با ارزش است و خداوند حتما افتخار میکند به داشتن بنده ای مثل مانا.
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۷
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۵۲
    سلمان مولایی عزیز
    سپاسگزار و منت بار لطف و عنایت شما هستم بزرگوار
    خندانک خندانک
    خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۱
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۲۹
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    اصغر ناظمی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۱۷
    سلام
    ودرودها
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۵۱
    نعش شمع آجین مرا
    از چوبه ی تکفیر پایین بکش
    من عین القضات قضاوت قاضیانی ام
    که چشم چپشان کور بود


    خوش آمدید .
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۰۴
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۷
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۲
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۰
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۳۲
    سلام مانای عزیز
    عرض ادب و ارادت
    صبح امروزت بخیر و شادمانی باد و امروزت بکام
    طبق عادت دو ساله هر روز قبل از هر کاری پنجره ی "ناب" را باز می کنم.
    چشمم افتاد به روی ماهت
    دفترت را باز کردم و شد نوش نگاه و احساسم هرآنچه که خواندم
    روزم را ساختی به کلام خاصت
    عجالتا عرض ارادتم را بپذیر تا مجالی بیفتد و برگردم.
    خندانک خندانک خندانک
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۰۵
    این سروده زیبا مبارکتان جناب هداوند گرامی خندانک
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۹
    سلام ابراهیم عزیز
    آمدم که تو و شاهرخ رو دیوانه تر کنم
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۱۷
    هوا دلگیر، در‌ها بسته، سر‌ها در گریبان، دست‌ها پنهان
    نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین
    درختان اسکلت‌های بلور آجین
    زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
    غبار آلوده مهر و ماه
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۱۶
    خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۲
    خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۹
    خندانک گلاله خندانک
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۰
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    علیرضا شاه محمدی (عشاهیر)
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۲
    درود بر مانای گرامی
    چقدر شاعر می‌تواند دایره‌ی واژگانی‌اش را بر سر دیگران بکوبد آخر! خندانک
    عالی بود
    بااینکه به شعر کلاسیک خو گرفتم، اما در گوشم، چیزی از آهنگ شعر کلاسیک کم ندارد این سپید
    و چقدر ساده می‌توان شاعر را بر بلندای آبیدر در حال زمزمه کردن این فریاد تصور کرد
    انگار با ابعاد بالاتر مواجه می‌شوی
    آنجا که بالاتر می‌روی در شعر، فونت‌ها کوچکتر می‌شوند و اینجا هم از نقصان بینایی من مخاطب است که فقط به طول و عرض و ارتفاع دل خوش کرده‌ام!


    «غمم گرفت که این‌سان نبوده‌ام شاعر»

    درودها خندانک خندانک خندانک خندانک
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۰۵
    خندانک
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۲۰
    سلام بر عشاهیر خواستنی . خوش آمدی رفیق
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۹
    صحبت از پژمردن یک برگ نیست
    وای جنگل را بیابان میکنند
    دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
    هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
    آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۱۶
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۷
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۲
    خندانک
    ارسال پاسخ
    امید کیانی (امید)
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۱۶
    ســــــــــلام و عرض احترام استاد🍃🌹
    زیـــــــــبـا🌺🌺

    قلمتون عالی👌👍✌🌺

    مجددا خواهم نوشت ذیل این سروده‌‌ جالبتان

    فعلا بدرود خندانک


    عسل اسدیان
    عسل اسدیان
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۲۶
    درود مانا جان
    درد ورنج بشر را پایانی نیست و صد افسوس که جوری شده فقط میشود رویای صلح را روی یخ نوشت .
    *******************
    معلم اسم دانش آموز را صدا كردپاي تخته

    معلم گفت: شعر بني آدم را بخوان

    دانش آموز شروع كرد :

    بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند

    چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

    به اينجا كه رسيد متوقف شد ،معلم گفت: بقيه اش را بخوان !

    دانش آموزگفت : يادم نمي آيد ، معلم گفت : يعني چي ؟


    اين شعر ساده را هم نتوانستي حفظ كني ؟!؟

    دانش آموز گفت : آخر مشكل داشتم مادرم مريض است و

    گوشه ي خانه افتاده ، پدرم سخت كار ميكند اما مخارج درمان بالاست ، من

    بايد كارهای خانه را انجام بدهم و هواي خواهر برادرهايم را هم داشته باشم ببخشيد ...

    معلم گفت : ببخشيد ! همين ؟!؟ مشكل داري كه داري بايد

    شعر رو حفظ ميكردي مشكلت تو به من مربوط نميشه !

    در اين لحظه دانش آموز گفت :

    تو كز محنت ديگران بي غمی نشايد كه نامت نهند آدمی
    *************************
    درود بر شما
    آرزوی بهترینها برات

    خندانک خندانک خندانک

    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۳۴
    متشکرم از حضورتان
    عزیزم


    ما همه مهاجران مدینه ی فضلیم به خدا
    که به هوای بوسیدن ماه
    از نردبام آرزو افتاده ایم
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۰۵
    خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۷
    گل گندم خوب است
    گل خوبی زیباست
    ای دریغا که همه مزرعه ی دلها را
    علف هرزه ی کین پوشانده ست
    هیچکس فکر نکرد
    که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
    و همه مردم شهر
    بانگ برداشته اند
    که چرا سیمان نیست!
    و کسی فکر نکرد
    که چرا «ایمان» نیست!!
    و زمانی شده است
    که به غیر از «انسان»
    هیچ چیز ارزان نیست
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۸
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۳
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۰
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    دانیال شریفی ( دادار تکست )
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۴۰
    خندانک خندانک بسیار بسیار زیبا و دلچسب بود خندانک خندانک

    لایک شد شعر قشنگتون شاعر گرانقدر🌹👍
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۰۶
    خندانک
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۲۵
    ای بنازم این قبض لایکتان را .... خوش آمدی
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۵
    دستهارا باز در شبـــهای ســـرد
    هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد
    مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها
    می رسد ته مانده ی بشقابــــها
    سر به لاک خویش بردیم ای دریغ
    نان به نرخ روز خوردیم ای دریــــغ
    گیر خواهد کرد روزی روزیت
    در گلوی مال مردم خوارها
    من به در گفتم و لیکن بشنوند
    نکته ها را مو به مو دیوارها
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۸
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۱
    همچنان لایک کن برادر....
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۱
    خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳
    ،🌷🌷🌷🌷
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۰۶
    خندانک
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۸
    در آن قریه که مه به خصومت
    روشنی را بر صلیب خشم خویش آویخته بود
    شبحی خاک را جستجو میکرد :

    دختری عروسک سر بریده اش را
    به خاک می سپرد

    خوش آمدید
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۱۴
    وقتی میگم
    رخت عزا را این خوکان خائن
    به تن سپیدهایم کردند
    سرزنشم نکنید که امیدی هم وجود دارد
    اینجا کجا و امید کجا 😒
    تا نسل این خونخوار ها بر زمین وجود دارد
    بین ما و اون زالو های ظالم دریای خون است
    در هیچ چیز هم باهم متحد نباشیم
    مطمعنم در نفرت از آنها متفق القول هستم😔
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۴۰
    دعوی خون سیاوش را
    پیراهن پاره ی عثمان بر چوب کرده ایم و
    خیال خام خلافت را مصحفی بر نیزه


    خوش آمدید
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۵۵
    با دستهای كوچك خويش
    بشكاف از هم پرده ی هوا را
    بشكن حصار نور سردی را كه امروز
    در خلوت بي بام و در كاشانه ی من
    پر كرده سرتاسر فضا را
    ارسال پاسخ
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۱۰
    همین را برادرانه بگویم نفرت آفت درون است و نشانه آلودگی قلب .کینه آفت صداقت و پاکی روان
    به نظرم بگذارید دیگران بگویند چقدر بلند مرتبه اید نه خودتان بر طبل بزرگواری بکوبید و متفق القول منفور عشق الهی شوید ....
    هیچ امیدی سبز نمیشود با این گونه نگاه حتی برای دشمن ......
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۰۰
    اگر قرار باشه قلبم بخاطر نفرت از اونا آلوده باشه
    من این آلودگیو بیشتر دوست دارم😇
    و خوشبحال شما که این همه نا حقی رو در جامعه نمیبینید
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۱۸
    من اگر خوبم اگر بد تو برو خود را باش
    که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

    خوب پس این آلودگی را دوست داری یعنی دقیقا همان را دوست داری که به خاطرش دل چرکین شدی وقتی خودت شکلی از غیر ایده آل هایت هستی پس چه گلایه آی
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۰۷
    بله اقای مسیحا😒 این آلودگی رو دوست دارم
    روز به روزم نفرتم بیشتر میشه
    بلاخره هرکس عقیده ای داره
    من باهاش مشکلی ندارم شما بهشون عشق بورزید و درونتون رو پاک نگه دارید😊🌻
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۱
    گلاله ی دوست داشتنی خندانک خندانک
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۸
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۳
    خندانک درود سحر
    این قماش تکلیفشان مشخص است
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۲
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۰۳
    هیچ شعری زیباتر از صلح نیست خندانک
    از همه عزیزان سایت میخواهم خویشتن دار باشند خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۴۱
    جنگ تمام شده بود
    و حالا صلح داشت آدم میکشت

    گروس عبدالملکیان

    خوش آمدید
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۰۱
    آه باور کن فلانی جان
    من در این زندان بی فریاد
    میشناسم تیره بختانی که خود را نیز نشناسند
    میشناسم بینوایانی که حتی اسم خود را برده‌‌اند از یاد
    وای بر ما، وای بر انسان
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۱۴
    نمیدانند زمینی را که با خون آبیاری کنند...
    گندم نخواهد داد...
    فریدون مشیری خندانک
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۹
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مجتبی شفیعی (شاهرخ)
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۲۵
    سلام مانای عزیزم
    اول بگم افتخار میکنم از اینکه فکر و یاد انسان و شاعر و دوست خوبی مثل شما را توانستم نسبت به خودم متوجه کنم که این از کوچک نوازی شماست
    دوم اینکه اسم این ناچیز کنار ابراهیم عزیزم اورده شده که خوشحالیم را دو چندان کرد چون میداند چقدر به استادی ایشان عقیده دارم
    سوم اینکه
    همیشه خدا را شاکرم که با شما اشنا شدم و انرژی شما به این حقیر منتقل میشود
    بنده نوازی کررید از اینکه اسم من را در شعرتان اوردید
    شعر زیبایتان......
    محکم بود و زیبا قطع کردن مفاهیم بجا بود و موضوعات را زیبا به موضوع بعدی وصل کرده بودید
    من عاشق این نوع سرایشم. و میتوان گفت غزل سپید است ‌.
    در غزل سعی میشود هر بند معنی واحدی بدهد با وصله های نامرئی و سپیدتان این خاصیت را داشت
    باز هم ممنون و خیلی خدشحالم کردی
    دوست خوبم
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۵۹
    سلام
    البته ناقابل بود بزرگوار
    وسع قلم ما در همین حد است . باشد که این بضاعت اندک مقبول افتد
    ...
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۱
    صحبت از پژمردن یک برگ نیست
    فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
    فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
    فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
    در کویری سوت و کور
    در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
    صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
    گفتگو از مرگ انسانیت است
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۰۸
    این سروده زیبا مبارکتان خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۱
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۹
    ارادتمندم جناب شفیعی عزیز
    دوست ارجمند و با ارزش
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۲
    خندانک خندانک خندانک
    فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۲:۰۶
    سلام و عرض ادب
    درود بر شما استاد بزرگوار
    بسیار زیبا و دل انگیز سرودید
    🌼🌼🌼
    با آرزوی بهترینها برای شما ادیب و شاعر توانا⚘

    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۰۰
    تشکر میکنم از حضور شما
    و عرض احترام و خوشامد دارم خدمتتان
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۰۸
    خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۹
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۴
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۲
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    اصغر ناظمی
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۵۸
    سلام
    برمانای مهربان
    ممنون از کامنت تان
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۵۱
    سلام و خوشامد و عرض ادب
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۰
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۴
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۳
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    حوریه دردانی حقیقی
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۴۹
    گاهی آدم می‌ماند پای شعر بعضی اساتید چه بنویسد که وسعت هنرشان را توصیفی نیک کرده باشد ... خندانک خندانک
    ساده بگویم استاد سر شوق آمدم با کلامتان خندانک خندانک خندانک
    به قول ما شیرازی ها سَرِ پِلِنگ اومدم با هنرنابتون استاد گرانمهرم خندانک خندانک
    گرچه به لحاظ عقیده با شما هم نظر نیستم اما هنرتان ، کلامتان و شخصیتتان ستودنی است حضرت استاد خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۵۳
    سلام
    قطعا اگر همه هم عقیده بودیم ، که انسان نبودیم
    لطف من و شما بهمین شعب فکری ست . مهم ادب و آزرم و شعوری ست که از کامنت شما هویداست . و همین است که بشخصه برایتان احترام فراوانی قائلم
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۲
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۰
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۴
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۳
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۵۴
    سلام
    و ممنون از بودنتان
    مسيحا الهیاری
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۱۹
    راستی مبارک شاهرخ عزیز خودم خندانک خندانک
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۱
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    قربانعلی فتحی  (تختی)
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۲۸
    سلام ودرود فراوان
    بسیارعالی وبسیار زیبا
    موفق باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۵۴
    جناب فتحی بزرگوار
    بر مانا منت نهادید . ممنونتان هستم
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۲
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۱
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۴
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    نسرین حسینی
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۲۵
    درود مانای عزیز واقعا مگه قلم‌به داد ما برسد

    “ابوسعید ابوالخیر” گفت: هرجا که نظر می‌کنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار، همه زر آویخته. کسی نمی‌بیند و کسی نمی‌چیند. گفتند: کو، کجاست؟
    گفت: همه‌جاست،
    هرجا میتوان محبتی کرد
    یا هرجا میتوان راحتی به دلی آورد،
    آنجا که غمگینی هست و آنجا که مسکینی هست
    آنجا که یاری طالبِ محبت است،
    و آنجا که رفیقی محتاج مروت …

    شعرت زیبابود مانا جان قلمت ماندگار
    تقدیمی ارزشپندتون مبارک دوستان جان
    بمانی به مهریزدان خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۴۳
    سلام
    چندبار است تا کامنت شما را میخوانم خبر خوبی میرسد . قلم و قدمتان مبارک است بانو
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۲
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۰
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۵
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۴
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    بهروز عسکرزاده
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۱۸
    سلام

    مبارکشان باشد.
    زنده‌شاد باشید و مهردانه بکارید.
    خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۶
    سلام
    و
    خوش آمدید
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۲
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۱
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۶
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۴
    خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۲۹



    درودبرشما....مبارکشان باشد خندانک خندانک خندانک


    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۷
    ممنونم از حضورتان خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۱
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۶
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۵
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    معصومه خدابنده
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۱
    سلام و ارادت استاد بزرگوار
    درودهایم تقدیمتان
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۰
    سپاس و عرض ادب
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۲
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۶
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۵
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    بهمن چرخ باز
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۲۳:۴۱
    درود بر شما استاد🌹
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۰
    سلام بر شما خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۲
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۵
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۵
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    رامینه خوشنام
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۲۸
    درود جناب مانا زیبا بود🌹🌹🌹
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۲
    ممنونم که سر زدید .. قدمتان بر دیده خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۳
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۵
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۶
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    رضااشرفی فشی
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۰۵
    درود جناب مانای عزیز،ای کاش همه این شعر جناب ابتهاج را درک می کردیم که فرمودند:تشنه خون زمین است فلک وین مه نو ****کهنه داسی ست که بس گشته درود ای ساقی ...
    گویا انسان فراموش کرده است که خواهد مرد، پیش از این چه قیصرها و چنگیزها زیستند و اکنون نیستند و چه جلادان کشتند و لاجرم خود مردند...
    ان نخل ناخلف که تبر شد زما نبود *****ما را اگر که ببرند ساز می شویم
    افسوس که نفهمیدیم همه از شاخه های یک درختیم بنام بشریت.خونریزی طریق صلح نیست خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۲۸
    بله داش رضای عزیز ، و من تا روزی که خود نیز به سرنوشت نوید دچارم کنند همچنان با شعر ، سیلی میزنم
    ارسال پاسخ
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۸
    مانا از من به تو نصيحت
    زماني شمشيرتو از قلاف در بيار
    كه خودت فرمان بدي حمله...
    نبايد جوري جهااااد كرد كه بازنده بود
    شعر صلاح خوبيه اما به شرط و شروط
    به اشارتي تحقق بايد يابد انديشه هاي پا به زاي ما
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۳
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۵
    خندانک جناب اشرفی عرض ادب
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۶
    خندانک ا خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    شریف شریفیان
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۰۳

    هوای مسموم

    وقتی هوای شهر بی اندازه مسموم است
    وقتی پیام قاصدکها وعده ای شوم است

    آیا خداوند این قفس را بشکند یانه
    تا کی قناری در قفس از دانه محروم است

    یک چشم اشک و دیده ای پرخون بیندیشش
    وقتی حقیقت جامه ای چرکین و مذموم است

    هرکس هوای گرگ و میش زندگی را دید
    فهمید آهورا که میش از پیش محکوم است

    در یا که نه جنگل نه ساحل نه هوا هم نه
    آری نفس در سینه های خسته مختوم است

    محروم نانش را بپای آبرو بسته
    پایان کار روزه بی افطار معلوم است

    ما درد را بی کینه و بی پرده میگوییم
    ورنه هزارانش میان پرده مرقوم است
    .
    .
    .
    .
    .......بداهه ای چرکین

    سلام بر مانای ماندگار

    لطفا مریض بعدی

    باقی بقایتان خندانک
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۳۸
    به به درود استاد عزيز
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۴
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۳:۱۱
    چی ازین بهتر که جناب شریفیان عزیز این صفحه را به قدومشان متبرک نمودند . خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۲
    خندانک
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۳
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۷
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
     ندا شاه علی
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۰:۲۱
    به نظرم تفاوت شما ستودنیست، کلمه به کلمه اش را عمیقا حس کردم با دردی عمیق تر، درودتان🌹🌹🌹 بزرگوار
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۰:۵۱
    سلام
    تقریبا اولین خانمی که شعرهایش در این سایت توجهم را جلب کرد شما بودید و خوشحالم که گذرتان به این صفحه افتاد خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۲
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۸
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    حسین راستگو
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۰۷
    سلام و عرض ادب
    بسیار زیبا می سرایید بزرگوار
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۴۸
    چون که راستگو اینو گفته پس باید خوشحال باشم

    واقعا ازتون ممنونم خندانک
    ارسال پاسخ
    حسین راستگو
    حسین راستگو
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۰۳
    خندانک
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۸
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مهدی فروزنده
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۳۰
    درود بر شما
    عالی بود 🌹🌹🌹🌹
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۹ ۰۰:۴۹
    سپاس از لطفتان خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۸
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    رسول علی محمدی
    پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۱۳
    سلام نو به شیخ مزامیر
    فریادت را شنیدم وو تمام رنجهایت را نخواندم بلکه جرعه جرعه سرکشیدم و گریستم
    به امید روزهایی بهتر با لبخند ناب فرزندان این سرزمین
    مانا باشی به شعر وشور مهر خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۲۸ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۰۲
    خوشحالم رسول جان به حرفم گوش دادی و آمدی
    من خودم ماندنی نیستم و باید به لاک تنهاییم برگردم
    ولی این فضا را مناسبتر دیدم برای دوستان
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۹
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مسعود میناآباد  مسعود م
    جمعه ۲۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۵
    و درودی دیگر ...
    مهرداد مانای عزیز
    اولین شعری است که از شما میخوانم
    خرسندم که این حوالی را با نفس گرم خود عطر افشان نموده اید
    زیبا و متفاوت و گیرا میسرایید
    مرحبا ------------------------------ خندانک خندانک خندانک
    مبارک دوستان ارجمندم ابراهیم ومجتبای عزیز . خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۲۸ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۰۴
    سلام
    به شما قول میدم از خواندن باقی سروده های مانا هم پشیمان نخواهید شد . متاسفانه گیر حواشی افتادم هرکاری هم میکنم بی فایده س
    ارسال پاسخ
    مسعود میناآباد  مسعود م
    مسعود میناآباد مسعود م
    شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۰
    بوسه بر چشمش زنم ، مژگان به لبهایم خلد
    ای عجب ، من در گلستان خار پیدا کرده ام
    -------------
    برای بوییدن و چیدن گل ، نوازش خار هم اجتناب نا پذیر است و
    همین حواشی هم گاهی آموزنده است و حتی گاهی لازم
    زنده باشید به مهر . خندانک
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۹
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    قربانعلی فتحی  (تختی)
    جمعه ۲۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۵
    سلام ودرود بی نهایت
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۲۸ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۰۴
    سلام بر شما و عرض ادب و احترام
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۹
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۵۲
    سلام بر مانا
    با چه قلمی و با چه نوشتاری بغضم را شرح دهم؟؟ که قلبم شرحه شرحه شده و اشکم خون
    چه کنم؟ فریاد برآرم؟؟ قلب خود را گویم که از طپیدن باز ایستد؟
    برای اشک های مادرش چه کنم؟ برای رنج های چندین ساله اش؟ کدام سنگ صبور را بیاورم برایش، کدام؟؟
    قلب مالامال اندوه


    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۲۴
    تو هر اشکی که داری
    با انگشتان منت در میان بگذار
    و ازین قصه ی تلخ
    جز با مردمان کال چشم مانا
    سخن با کس مگو
    که اگر میدانستی ازین خنیاگران خاموش سرای سنگی
    چه یاوه ها شنیده ام
    هرگز عصمت آب و آتش را باور نمیکردی


    تو غمگین باشی . من به چه درد میخورم ؟؟
    من برای خنده ی تو خلق شدم
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۷
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۲
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۱۷
    میخواهم بروم
    دیگر چه فرقی میکند؟!
    گلوی دستانم را،که غریو دردهای تو بود
    و از زبان بی زبانان مینوشت
    به دستبند سکوت معدوم میکنند!
    و به چوبه ی دار
    ریه های غریبم را
    از ضیافت اکسیژن حضور من و تو
    و از جزر و مد آرزومندی هایمان
    محروم میکنند!
    میخواهم بروم...
    دیگر چه فرقی میکند...
    که غسل سحرگاهم
    پر از واژه های صعود باشد
    یا اعراب سقوط
    سینه ی داغدار و انباشته از غبار غم تو را
    به دستمال سرب میزدایند
    یا به پنبه ی سکوت
    میخواهم بروم
    پاهایم را بسته اند
    اما صدای گامهایی که در کوچه های
    غربت پروانه ها میزدم
    تا گلی از نسل آزادی و پیله ای از تبار عاشقی
    پیدا کنم
    هنوز جاریست
    دیگر چه فرقی میکند؟!
    نه اندیشه ی عاشقی بی پا خواهد ماند
    نه پای آزادی ام بی سر...
    میخواهم بروم
    برای اهالی چشمانم
    یک بار دیگر
    به لهجه ی روزگاری که گذشت
    و عاشقی کردیم
    شعر باران را بخوان...
    خندانک ۹۸/۷/۱۴ خندانک
    عسل اسدیان
    عسل اسدیان
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۴۷
    مجید مهربان
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۳۲
    اگر به نوای بینوای طبیعت دل خوش کردم
    اگر شبنم اشکهای نورسانه را
    به آواز چکاوک پیوند زدم
    اگر فریادهای پشت بند برادر برادر را
    در گوش شب به غرش نشاندم؛
    چه سود؟؟!
    چه سود برادر...؟
    نگاه غمگنانه ات به بیگاه غربت
    پی کدامین دست یاری گر چکید
    که برکهای خزان
    اعدامی زردِ شاخه های شب اند....
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    سحر غزانی
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۰
    خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۵
    سکوت آب میتواند
    خشکی باشد و فریاد عطش
    سکوت گندم میتواند گرسنگی باشد
    و غریو پیروزمندانه ی قحط
    همچنانکه سکوت آفتاب ظلمات است
    اما سکوت آدمی فقدان جهان و خداست
    غریو را تصویر کن ..

    شاملو



    خوش آمدی
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۴۵
    بر من ببخشا
    اگر سخن در لفافه میگویم و
    آواز به کنایه میخوانم
    ما از تبار خون و خجلتیم
    و به ما یاد داده اند
    تمنای بوسه را آهسته تر بسراییم ...


    تو تنها موجود زنده ی شعر مانایی گلاله
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۲۴
    مجید جان .. چیزی نمیگویم
    که شعرتان خود گویاست
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۲
    قرنها از مرگ آدم هم گذشت
    ای دریغ
    آدمیت برنگشت
    قرن ما
    روزگار مرگ انسانیت است
    سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
    صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۰
    درود مجید عزیز خندانک

    گره ی بختم از ازل کوره
    واسه قفل دلم کلیدی نیست
    صبر ایوب هم کمه واسم
    به خدا وقتی هیچ امیدی نیست

    به گناهی نکرده محکوم
    کل عمرم رو روی چوبه ی دار
    تف به این زندگی بی همه چیز
    ای خدا دست از سرم بردار خندانک
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۰۴
    خندانک
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۸
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۳
    خندانک حدیث
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۳
    گلاله خندانک خندانک
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۴
    خندانک
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۲۵
    خندانک
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۰
    وظیفه ی شعر همینه مهرداد جان خندانک
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۰:۵۲
    درودجناب مانا گرامی
    سروده ی زیبایتان مبارک دوستان عزیز
    وطلب رحمت برای همگیمان از خالق یکتا خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۱
    ممنون از حضورتان خندانک
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۲
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۲
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۵
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۶
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۱۱
    درود دوست عزیز و مهربونم مانا جان خندانک
    من‌سوگوار آن سرباز بی پوتینم کوه های بازی دراز
    و درین کافه ی بوسه و لاس آرام و قرارم نیست.....
    عالی بود خندانک خندانک خندانک

    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۰
    حدیث جان ، جوری شده که الان کل این شهر و زندگی برام کافه ی بوسه و لاس شده
    دوس دارم همش برممممممم
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    ابراهیم هداوند
    سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۳۳
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۴
    خندانک
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۶
    خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0