نسیم لَن تَرانی
ده ما كوچه باغي دارد از دور
ميان كوچه هايش چشمه نور
به يك سو جويباري زير عناب
ز يكسو دختران در راه سرداب
چكاوكها به باغ آباد پرواز
به گردنهاي كولي ها گل ناز
كجا ديدي كه شبنم بر زمين است
كجا ديدي كه زنبق اينچنين است
كجا ديدي كه صورت گونه دارد
كجا ديدي كه دستان پونه دارد
الهي باغ ما آباد گردان
دل پيران ما را شاد گردان
الهي چشمه خورشيد سرخ است
لب ناهيد ما ناديد سرخ است
الهي شرم شبنم را نبينيم
ميان لاله ها غم را نبينيم
بيا معني كن ايام جواني
بيا تا بركنيم اين لن تراني
هنوز اينجا ز آتش روشني هست
هنوز از روي مهوش روشني هست
صفاي سينه ما آسماني ست
چمن در جشن گلها ارغواني ست
ميان آيه و آئينه آئين
ميان كام گلها طور سينين
تو در ظلمت مثال كوه طوري
وصيت نامه ی حق را ظهوري
تو در خورشید همچون نور هستي
تو در هر محفلي تنبور هستي
تو در سينا هزاران راز داري
تو خوبان را شبي دمساز داري
تو در شب لابه را سيراب كردي
تو آه سرد ما را خواب كردي
تو گلها را شكفتن ياد دادي
تو گيسو را گل شمشاد دادي
تو تنگستان گل را آب و نوري
گلستان را تو فرزند ذكوري
تو در دستان مريم گل فشاني
تو عيسي (ع)را ميان گل كشاني
تو آرامشترين رامشگراني
تو در هر گرده گل بيكراني
تو تفسير سئوال بي جوابي
تو در هر آيه انبوه ثوابي
به ناگه دلخوشيها واژگون شد
لب ناهيد و ليلي رنگ خون شد
چرا در باغ بالا كودكي نيست
چرا در ناي لبها رودكي نيست
دگر در گونه داران گونه اي نيست
دگر در سفره دل پونه اي نيست
دگر در خيمه شب نيست مردي
به جز دلها به جايي نيست سردي
به فتوا ناكسان آزاده گشتند
مترسكهاي دشت آماده گشتند
همه از فقر و ماتم خارج از دين
همه كولي وشان در خواب سنگين
همه سرها به بالا سوي باران
همه در حسرت روی بهاران
سوا شد دين و دنيامان ز قرآن
جدا شد جامگان از جان عريان
تو دشتستان ما را سرنوشتي
تو كوثر را پي احمر نوشتي
تو دل را ديده اي پر آب دادي
تو سوسن را لبي سيراب دادي
شبستان فاقد فانوس و نور است
به تحريف آيه قرآن وفور است
باقر رمزی باصر
والبته خاطره انگیز