سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        بگذر از عشق

        شعری از

        محمد شمس باروق

        از دفتر مهتاب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۵۷ شماره ثبت ۸۶۷۳۸
          بازدید : ۳۹۰   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        ( بگذر از من ... ! ))
        بُـگذر از من خسته
        از این تن چرک آلود بی تیمار
        مرا می کشد این زخم  کژدم غربت
        در مرام نامه عاشقان
        محبت گناه نبود !
        شاید گم گشته در هزار توی
        این مصحف پاره
        هنوز چکاوکان این ترانه از یاد نبرده اند
        دل خوشم به اینکه می نویسم !
        از مهربانی
        تا بخوانی با لبخندی
        آمدی گل محبت
        در دلم کاشتی
        و مرا در گذر خاطراتم
        تنها گذاشتی
        من ماندم و تل خاطرات
        و کابوس تنهایی
        من آموختم
        زندگی را تقدیر ورق می زند ،
        تقدیر ما در زندان گذشت.
        خاطرات با تو بودن در حبس
        مثل موریانه مغزم را می خورند
        رهایم کن با خود ببر
        که خسته ام از تنهایی
        یادگاری های که بر دیوار دلم کشیدی
        نیامدی که ببینی
        جای خاطره ها اذیتم می کنند
        دلم تنگ شده با تو  
        به راه رفتن روی جدول کنار خیابان
        و همیشه من زودتر می افتادم
        در میان آبی از خنده
        بُگذر از من تهی از عشق
        که می سراید
        از واژه های پُـر آوازه هجران
        که هر بلا می کِشـیم از واژگان
        پر طمطراق است
        با خود که آمدم دیدم
        که همین ((عقل ))
        محبت را می دزدد!
        قلب ساده مرا وسـوسه می‌کند
        مثل یک جادوگر می ماند
        یواش به گوش دل ما، وردی می خواند
        و هوایی می کند ما را
        که همین حال کلی خواهان دارد
        بگذر از من
        که بیمار و مريض احوالم
        قلبی آکنده از دردم
        زندگی به قلبم پمپاژ نمی شود
        این را در دم بازدم هایم می فهم
        گر گذرت افتاد بر مزارم
        در قبرم را محکم نزن
        در تنهایی و تاریکی
        از صدا می ترسم
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۵۲
        بسیار زیبا و غمگین بود خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۵۴
        با خود که آمدم دیدم
        که همین ((عقل ))
        محبت را می دزدد!


        غمگینی زیبا
        درود 🌹🌹🌹
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۳۶
        با سلام وارادت
        می آموزیم از تراوش قلمتان
        استاد بزرگوار
        قوالعاده زیبا بود
        درپناه خدا
        درود برشما
        خندانک خندانک خندانک
        شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۰۵
        درودتان
        بسیار زیبا قلم زدید خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3