#شبی_که_ماه_نیامد
آسمان دیشب کمی بیتاب بود
ناله اش از دوریِ مهتاب بود
پشتِ ابرِ پُر غروری ماهِ او
بیقرار اما به ظاهر خواب بود!
قلبِ برکه قابِ عکسِ ماه بود
ماه را هرشب میانِ سینه داشت
از خودش پرسید: این بی معرفت
باز دیشب با خودش آیینه داشت؟
در کنارِ برکه شب بویی غریب
تکیه بر سنگی و با حالی عجیب
هی مچاله می شد از افسردگی
مانده بود از بوسِ ماهَش بی نصیب!
چادرِ شب باغ را پوشانده بود
چشمِ بلبل در پیِ گُل خسته شد
نا امیدی مثل دامی خیمه زد
بغض بارید و دهانَش بسته شد!
گرگِ پیری ماه را وقتی ندید
زوزه ای با آهِ جانسوزی کشید
ماه با رقصیدنش معشوقه را
در میان قابِ چشمَش می کشید!
چشمِ زیبای پلنگی مهربان
روی کوهی خیره به هفت آسمان
بی امان فریاد می زد عشقِ من
لحظه ای بیرون بیا با من بمان!
دختری طبقِ قراره عاشقی
ساعتِ دلدادگی بیتاب شد
ماه مثل هر شبَش آنجا نبود!
با تپش های دلش همخواب شد!
یک زمین در جستجوی ماه بود
روی لب ها آتشی از آه بود
شب که لشکر داشت از سیاره ها
در نبودِ ماهِ ما بی شاه بود!
#سمیرا_خوشرو_شبنم
#چهارپاره
هزاران آفرین
"از خودش پرسید: این بی معرفت
باز دیشب با خودش آیینه داشت؟"
ولی با نهایت احترام بعرض میرسان در این مصراع
"روی کوهی خیره به هفت آسمان"
در این مصراع باید بجای واژه ی (به) " بر" بیاورید چون به اندازه ی یک هجای کوتاه کاهش وزن دازد بهتر از من میدانید که کشش هجای بلند دو برابر هجای کوتاه است پس باید بفرمایید
"روی کوهی خیره بر هفت آسمان"
باز تاکید میکنم بسیار ناب است و در اوج
شعرتان ماندگار و شاعرانه گیتان مستدام