پنجشنبه ۱ آذر
خدا شعری از طوبی آهنگران
از دفتر دفتر شعر طوبی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۴۷ شماره ثبت ۸۱۱۹۳
بازدید : ۱۴۰۰ | نظرات : ۶۹
|
آخرین اشعار ناب طوبی آهنگران
|
خدا همان نگاه در چشم بشر بود خدا آهنگ ساز لحظه در زمان بود
خدا روشن تر از نور در ظلمت کده بود
خدا لذت عبادت گاه تنهایی دل بود
خدا آفتاب چین مرغه زاربود
خدا شیدا تر از اب بهار بود
طبیب درد مند به همراه شفا بود
خدا همان اندیشه در خواب و خیالبود
به چشم دل همان پر وانه هم رنگ خدا بود
به بال سوخته شمع بقل چین خدا بود
دمی آهسته چون مرگ به چشم خواب رها بود
گهی عاشق چو مجنون معشوقه پرور بود
گهی سنگ بود به دلها تنگ تنگ بود
گهی عالم به آراید جهانی را گلستان
گهی سوسن به خوش بویی گهی ریحان به جادویی
گهی گوشه کمین گه دل ربا بود خاموش
گهی به اندام زمین فرش سفید بود تا بنا گوش
گهی بار شکوفه بود بر دوش گهی چتر درختان سبز پوش
گهی نیلوفر باغ بهار بود گهی خوشه ببند تاک بود
گهی ابرو گهی باران گهی گهی منزل گهه خاک
گهی زیبا ز گوهر ز نقش ماه بهتر بود
گهی روشنتر از خورشید تارمویشب بود
گهی موج خوروشان تود ه غم
گهی از ظلمت خشم به درویشان پنا بود
گهی جادوی چشم حلقه ای بود
گهی مر جانه دریای نور بود
گهی به بند دل حلقه گیسوی یار بود
گهی عاشق به جادوی خیال بود
گهی سنگین دل دوری پسند بود
که خار به آراید و سوسن را خراب بود
گهی ایام به عالم رنج دار بود
گهی سیلی به دست نو بهار بود
گهی لاله بدست باد پر پر
گهی شیشه مقابل سنگ راز بود
گهی در انتظار گوشه دل ناز بود
گهی در قلب دوستانه به خواب بود
گهی هشیا چو ماه شب نما بود
گهی موجود درد بی نوا بود
گهی شرخوش چون مرغ خوش نوا
گهی تما شا گر به دستور غذا بود
گهی گنجها در کاف بی انتها بود
گهی آرام جمع فقرا بود
گهی کشتیه دلهای نجات بود
گهی دریا بی صاحل در نجات بود
گهی در تمنای دلان ارزانی دل بود
گهی در نکعت گیسو خمار بود
گهی افروز طلعت هر روز نام بود
گهی آیین ساهی شه سوار بود
گهی نغمه سرا دست زبان بود
گهی خراب فتاده کوی خراب بود
گهی خوش برو خال سیا بود
گهی گهی خوش خط مشکین لقل بود
گهی چون یاغوت سرخ بر نیزه ها بود
گهی قباس شهر مرد گان بود
گهی گشه بگیر احل حجاب بود
گهی ظاهر سیمین سا بود
گهی شیری زبانی در کلام بود
گهی چون زاهدا قرق دعا بود
گهی بر تاج دارا ن تاج دار بود
گهی تیر سیال آهو غذال بود
گهی سنعت گر به عقیق و کیمیا بود
گهی بوس به خاک ساجدان بود
گهی گیسو به تاب زلف سحر بود
گهی پرده شین بی قبا بود
گهی گوهر به پروین سما بود
گهی با مرغکان هم را ز آب بود
گهی کبک گهی آن سیل جوجه
گهی در راه شیری با گل مهتاب بود
گهی فرمان روار ابر طوفان بود
گهی میان آ ن ماه کامل بود
گهی نوری به اخلاص می دهد ذات
گهی سینه به اوصاف می دهد پاک
گهی بریکت سفر ایمان بود
گه عصای بر زانوی مرد نماز بود
گه چوبی بازوپیر دعا بود
گه مغرب گه شام بر طوع کار فرما بود
گه درد گه ادر شفا بود
گه هسنو گه اسما جهان بود
گه گفتار به مخلس گآه بازوی مخس
گه بیمار گه بستر به بالین بود
گه ناله بود گه درد گه بیمار
گه مرحم گه دست تیمار
گه کرامت بود دست سخواتمد
گه بوسه بدس مرد ارجمند بود
گه گریه بود چون مادر مرده به فرزند
گه ناله بود از یتیم بی پهنا مند
گه لذت به جام می بودش و معشوق
گه از بی خماری در خمار بود
گه نی می زدگه لیلبک بود
گه صوت بود گه داوود صوت را
گه به دشت گندم زار بود نان خرما
گه گه به دریا بود موج بی سرو پا
گه بود شبنم دشت عطار گلستان
گه عطر فروش بود بوی انبار گلستان
گه شعر و گه بغز ترانه
گهی رزق گه رزاق رزق بود
گهی حاجی گهدشت منا بود
گه ریگ گه راز صفا بود
گه زمزم گه مروه به قرباتگه بود
گه کعبه گه پرده سیا بؤد
گه در صفوف بی کران
گه نماز بر مشرکان قلب سیاه بود
گه بر پکر خانه نگین بود
گه هما سنگ سیا بر معجر عدل خدا بود
گه در خانه بود بانو زنده
گه در سینه آورد نو ذاد خسته
گه دانه بود در زیر خاک چاک
گه سجده کند گل بر بر آن تاک
گه دگرگون زمین بود لحظهای خاک
گه ببندت ماه و خورشید به سر کاسک
گه به هر سرای ویرا نه گر بود
گه تخریب گر و غباس مان بود
گه بازو به بازرو بر صف ماه سیام بود
گه به کنه قبرستان ندیم خفتگان بود
گه ابرت به یاموزد گه قهر زمان بود
گه غنچه را باد غذا بود
گه هم نشین با مرغ شب بود
گه آفرید تیر کمان بود
گه می بخشد به اندازی به دل خؤا
گه بی انتها بود دولت خوا
گه آیه های نعمت او بی شمار بود
گه دولتش بر کاعنات بود
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام جناب استکی چشمه دورود بر شما | |
|
سلام جناب دزفولی از حضور شما بسیار ممنونم | |
|
سلام جناب پرناک گرامی دورود بر شما | |
|
سلام جناب بدری از حضور شما بسیارممنونم | |
|
سلام بانو مصلح دورود بر شما | |
|
سلام بانو ا لطف شما ممنونم | |
|
سلام جناب معینی از لطف حضور شما بزرگوار بسیار ممنونم | |
|
سلامجاب عطاالهی از حضور شما سپاس گذارم | |
|
سلام جناب فتحی بزرگوار از حضور همیشه گرم شما سپاس گذارم | |
|
سلام جناب فتحی دورود بر شما | |
|
سلام جناب آبسالان دورود بر شما | |
|
سلامجناب صادقی از حضور شما ممنونم | |
|
سلام جنابمحمدی دورود بر شما | |
|
سلام جناب خوش بین دورود بر شما | |
|
سلام جناب. خوشبین از حضور. شما سپاس گذارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.