جمعه ۷ دی
|
دفاتر شعر محمد حسین محمدی
آخرین اشعار ناب محمد حسین محمدی
|
.
آفتابِ پنجره ي تنهايي من
پيش از آنكه هزار پاييز
اشك بريزد بر گونه ي
لحظه هاي بي تو در من
آنگاه در سكوت
پشت ابرهاي مبهوت
بي آنكه چشمانش را بگُشايد
سوره ي بي تو در تكرار را
اشك مي كند در بالشِ
ابرهايي كه سال هاست
به ناچار مي گريند
در پستوي پنجره ي مرده در هبوطم
باري از اينكه از حياط
جز فرسوده ديدنِ آخرين
زيبايي كه در لحظه ي بي تو
در من قدم مي نهند
چيزي جز دلگيرترين
دلتنگي در من خروشان نيست
من مي خواهم
پيش از آنكه واپسين شب را
به آغوش بي بازگشتم دهم
بي آنكه باخبر شوي
از دقايقي كه نداشتمت
تا لحظاتي كه از شكفتنِ گل ها
گذشته اي
بنشينم و اشك بريزم
و درِ گوشِ گل هاي لبانت
بخوانم
من نمي گريزم
از مرگ
من نمي گريزم
از پاياني كه با تو باشم
اكنون مرا بخوان
بي آنكه دوستم بداري
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زيبا و جالب بود