سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 15 خرداد 1404
  • قيام خونين 15 خرداد، 1342 هـ ش
  • زنداني شدن حضرت امام خميني -ره- به دست مأموران ستم شاهي پهلوي، 1342 هـ ش
9 ذو الحجة 1446
  • روز عرفه - روز نيايش
Thursday 5 Jun 2025
  • روز جهاني محيط زيست

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

هر جا که هستید همان جا نقطه آغاز است،تلاش بیشتر امروز،سازنده فردای متفاوت شماست. آندرو متیوس

پنجشنبه ۱۵ خرداد

پوست شب

شعری از

محمد حسین محمدی

از دفتر قصه های بی حاصل نوع شعر سپید

ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۳۱ تير ۱۳۹۷ ۲۱:۱۹ شماره ثبت ۶۶۵۹۳
  بازدید : ۵۳۳   |    نظرات : ۱۰

رنگ شــعــر
رنگ زمینه
دفاتر شعر محمد حسین محمدی

 
خانه اي ساختم با غصه اي بسيار 
از عمق سياهي تا رخ مهتاب 
دستانِ رو به زوالم را 
به خيالِ دستانت بر پوست شب ميكشم 
و شبِ شعرِ تنهاييم را 
با دغدغه ي خوش مَنظر چشمانت 
و پيكار با شاهكار خورشيد نگاهت 
بَسي سخت تر از هفت خان رستم 
مي دانم و مي دانم 
تو كيستي كه 
از خُماري ديدنت تا بيماري نديدنت 
و آن گلبرگ هاي گمنامِ كلماتم 
كه مرا بي كلام كرده در پيج و خمِ
اوضاع پُرتلاطم درياي گيسوانت 
هان تو كيستي!
هان تو ديگر در پيش من نيستي!
و پر توَهم و سر درگم 
من برترين گوشه نشين خانه ي غم گشته ام 
و حال كدامين خاطرات را بر گَلوي 
احساسم به دار آويزم 
تا تو در دِنج ترين گوشه ي پُوچيم 
مرا در هيچ و هيچ رها كني .
۱
اشتراک گذاری این شعر

نقدها و نظرات
عباسعلی استکی(چشمه)
دوشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۷ ۲۱:۰۷
درود بزرگوار
بسیار زیبا و جالب بود خندانک خندانک خندانک
محمد حسین محمدی
محمد حسین محمدی
جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۹۷ ۰۳:۴۸
سپاسگزارم 🌷🌷🌷🌷
🙏🙏🌹🌹🌷🌷🌷🌺🌺
ارسال پاسخ
زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
چهارشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۷ ۱۳:۴۶
🍃🌸🍃
🍃🌸
🌸🍃
 چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند
 موج‌های پريشان تو را می‌شناسند

 پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ريگ‌های بيابان تو را می‌شناسند

نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را می‌شناسند

هم تو گل‌های اين باغ را می‌شناسی
هم تمام شهيدان تو را می‌شناسند

از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند

بوی توحيد مشروط بر بودن توست
ای که آيات قرآن تو را می‌شناسند

گرچه روی از همه خلق پوشيده داری
آی پيدای پنهان تو را می‌شناسند

اينک ای خوب، فصل غريبی سر آمد
چون تمام غريبان تو را می‌شناسند

کاش من هم عبور تو را ديده بودم
کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند

(قیصر امین پور)🌺
🌸🍃
 🍃🌸
🍃🌸🍃
ولادت امام رضا (ع) مبارک! خندانک خندانک
🌸🍃
🍃🌸
🍃🌸🍃
محمد حسین محمدی
محمد حسین محمدی
جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۹۷ ۰۳:۴۹
🌷🌷🌷🌹🌹🌹🙏
ارسال پاسخ
غلامعلی همایونی (شمیم)
دوشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۷ ۰۹:۰۵
سلام
احسنت بر طبع شیوای شما
بسیار زیبا و دلنشین
عزت زیاد
⚘⚘⚘
محمد حسین محمدی
محمد حسین محمدی
جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۹۷ ۰۳:۵۰
درود دوست شاعرم 🌷🌷🌹🌹
لطف داريد ،خرسندم از حضور گرمتان 🌹🌹🌷🌷
ارسال پاسخ
عبدالوهاب نیک سیمایی (پائیز)
سه شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۷ ۱۳:۳۸
درود بر طبع شعر دلبرانه تان
خندانک خندانک خندانک
خندانک خندانک خندانک
محمد حسین محمدی
محمد حسین محمدی
جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۹۷ ۰۳:۵۰
ممنونم دوست شاعرم🌹🌹🌷🌷
🌺🌺🙏🙏🌹🌹
ارسال پاسخ
رعنا بهارلویی  تخلص باغبان
سه شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۷ ۱۸:۳۷
درود بر شما گرانقدر
بسیار عالی
محمد حسین محمدی
محمد حسین محمدی
جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۹۷ ۰۳:۵۱
درود بانو 🌹🌹🌷🌷
ممنونم 🌺🌺🙏🙏
ارسال پاسخ
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


(متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
ارسال پیام خصوصی

نقد و آموزش

نظرات

مشاعره

سید مرتضی سیدی

زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست ااا که از خدای بر او نعمتی و آلاییست اااا وجود مبارکتان هم معرفت و صدق و صفا ست
غلامرضا مهدوی (مهدوی)

جوابت می دهم از جان اا سلامی بی طمع هرچند می دانم اا که پنداری در این دنیای پر تزویر و پر دوز و کلک اا گاهی سلامی گر کسی گوید اا سلام گرگ را ماند اا که دندانهای تیزش را اا قفای پرده ی گفتار مهرآمیز خود مستور می دارد اا شاگردی می کنم عزیز
سید مرتضی سیدی

تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج ااا سِزَد اگر همه ی دلبران دَهَندَت باج اااا سلام و عرض ارادت استاد مهدوی عزیز التماس دعا ااا ج
غلامرضا مهدوی (مهدوی)

مرحبا آجرک اللهبزرگا مردا اااا نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات
سید مرتضی سیدی

تو بخشیدی روان و عقل و ایمان ااا وگرنه ما همان مشتی غباریم ااا تو با ما روز و شب در خلوت و ما ااا شب و روزی به غفلت می گذاریم ااا نگویم خدمت آوردیم و طاعت ااا که از تقصیر خدمت شرمساریم ااا مباد آن روز کز درگاه لطفت ااا به دست ناامیدی سر بخاریم ااا خداوندا به لطفت با صلاح آر ااا که مسکین و پریشان روزگاریم

کاربران اشتراک دار

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
1