يکشنبه ۲۷ آبان
|
آخرین اشعار ناب سمیرا_خوشرو
|
عاشقی افسرده ام، کِی عشق پنهان می رسد ؟
آب کِی بر سینه ی خشک بیابان می رسد ؟
لاله ای پژمرده ام ، دستانِ خشکم چون کویر
دست های خالی ام آیا به باران می رسد ؟
مثل گلها، آرزویم در گلستان بودن است
در چنین آشفته بازاری بهاران می رسد ؟
قایقی هستم که از ساحل به دور افتاده ام
ناجیِ تنهایی ام در موج و طوفان می رسد ؟
مثل افرایی که تک مانده ، سراپا غصّه ام
در دلم گویم: به زودی مرغ مهمان می رسد ؟
چند سالی در میان شهر خود آواره ام
این دِلِ سر گشته ام روزی به سامان می رسد؟
از غم بی همزبانی قلب عاشق یخ زده ست
قلب یخ بسته به مرز عشق و ایمان می رسد ؟
#سمیرا_خوشرو
#شبنم
|
نقدها و نظرات
|
درود برشما بانوی مهر،سپاس از توجهتون.لطفتون.و پیشنهادات عالیتون،برقرار باشید | |
|
درود برشما،ونگاه زیباتون مهربان بانو،سپاس | |
|
درودها برشما بانوی غزل،سپاس از توجهتون،محبتتون مهربون من | |
|
درودها استاد گرامی،شرمنده میفرمایید،سیاه مشقی بیش نیست،سپاس از نگاه زیبای شما بزرگوار | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
واقعاً قلم ِ زیباپروری دارید
عالی و ارزشمند مرحبا زنده باشید
درمصرع آخر در قرینه ی یخ ، پیشنهاد میکنم به جای واژه ی (مرز) ؛ (هُرم ) بنویسید .