يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
آخرین اشعار ناب غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
|
(زندگانی)
ز ته دل سوگند، به حباب لب جوی،
و به آن شبنم بنشسته به رخساره گل،
و به کوتاهی دم های نشاط،
که به یک چشم زدن می گذرند؛
دوره ماتم ما نیز به پایان برسد!؛
غصه هم می میرد، غم بخیزد ز میان!؛
و از این رفتن ها، آنچه بر جا ماند،
خاطراتی است که از ما مانده!
عمر ما جمع هزاران از دم،
هر دمی لیوانی، خالی از شهد و شرنگ!
من و تو شهد در آن می ریزیم،
من و تو پر ز شرنگش سازیم!
لحظه ها چون نوزاد، لخت لخت و عریان؛
به تن لحظه خود، جامه اندوه چرا پوشانی؟!؛
ذره کاهی غم را، چرا که سازی؟!
زندگی درخور گل گشتن هاست،
از چه خارش بکنیم؟!
چیدمانی ز محبت ز وفا، ز صداقت ز صفا،
به گلستان برساند ما را!
دل سپردن به صدای چشمه،
نم نم ریزش باران بهار،
گوش دادن به قناری در باغ؛
ساده گویم با تو: زندگانی این هاست!
اینهمه سخت مگیر، به خودت زخم مزن!؛
ته این راه، پشیمانی ماست!!!
غلامحسین خورشیدی(عارف)
97/2/6
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حکیمانه و زیباست