سلام سینا جان عزیز و دوست داشتنی
خداروشکر،شما خوبی هستید؟/سفر بخیر...
"قبل هرچیز بگویم که من آنم که شبی"
موقع رفتن خود،مرگ به جانم بستم
خسته از حمله ی بی پایه ی بی حوصله ها
دو سه خط شعر به دستان زبانم بستم.../بداهه ای _پر از حرف /
حرفی ندارم جز اینکه تشکر کنم که مرا می خوانید و به دریای افکارتان راه میدهید..
شاید خیلی از حرف هایی که زدم و زبان الکن این خط خطی هام قاصر از بیانش بود را شما بیان کردید...
از این جهت هم سپاسگزارم و هم خوشحال!
خوشحالم بابت این که واقعا در فکر کردن تنها نبوده ام و سپاسگزار بابت مهربانی و همراهیتان...
حرف برای گفتن زیاد دارم ولی واژه ندارم که بگویم همانطور که عرض کردم دور دوسه تا واژه ی بیمار دویده ام....
از اضافه گویی پرهیز میکنم...
درباره اغلاط متعدد املایی در خط خطی های بنده که کاملا حق باشماست و باید بقول ایتاد صفا دل سواد ادبیم را بالا ببرم
در مورد از و با/ چون آهسته واژه ی اول بود،تغییرش دادم که با وجود گوشزد شما درباب کلیشه ی زبانی "با" همان از بقول شما بهتر است...
اما درباره ی غم و اندوه در اثر هم سپاسگزارم بابت توضیحات مکملتان،که آن هم همانطور که گفتید و گفتند(بانو عجم) و گفتم
آینه ی حالاتیست که کتمانش سرکوب قریحه را دربردارد...
بازهم ابراز سپاس گزاری میکنم از شما عزیزان که همواره این شاگرد نالایق را مورد محبت قرار داده اید..
خیلی پرحرفی کردم
درپناه حق
بسیار زیبا و غمگین بود
دستمریزاد