بودن،نبودن،آمدن،رفتن؛ دنیا فقط یک مشت تنهایی است
پایان رویاهای ماهی ها؛ زیر سر مرغان دریایی است
از اولش انسان فقط شعر است؛ تا آخرش انسان فقط شعر است
در شعر شاعر های تکراری؛ زیبایی باران فقط شعر است
من مثل باغی در زمستانم؛ بی شاخ و برگ و مرده و تنها
درگیر با دنیای ظلمانی؛ زخمی از این طوفان وحشت زا
از اول روز تولد تا؛ رفتن از این دنیای غم افزا
یا فوبیای مرگ با سختی؛ ترسیدن از این مومیای ها
اینجا مترسک هم غم انگیز است؛ دنیای آدم هم غم انگیز است
گاهی خدا هم شعر می گوید؛ این شعر ها هر روز پاییز است
آدم نمی مُرد از ازل انگار؛ تا عشق در این خانه جا میشد
وقتی که عشق از قلب آدم رفت؛ آرام پشتش باز تا می شد
آن روز ها بی پرده-طوفان- بود؛ زیباترین اعجاز-باران- بود
آن روز های خاطره انگیز؛حتی خیابان ها گلستان بود
این روز ها دنیا بیابان است؛ خشکی فقط پاداش کاریز است
در این بهار ظاهرا زیبا؛ دنیای ما درگیر پاییز است
در خارزار غصه ها باید؛ گاهی فقط یک خارکن باشم
باید برای وصله ی ناجور؛ هر روزِ روزِ خود،کفن باشم
از بودنم دنیا پشیمان بود؛ حتی خدا هم درد می بیند
از بوته ها وحشی چشمش؛ دنیا فقط تقصیر می چیند
در اولین برخوردها گاهی؛ شاید کسی انزال لازم داشت
من خسته ام از حرف هایم باز؛ اما جهان ابطال لازم داشت
ا.تنها
اردی جهنم ماه97/ته قبرستان تنهایی!