باید بنویسم همه ی قافیه ها را
یک شعر در اعماق دو خط درد نشسته
با زخم تبر جان درختان به سر آمد
دنیای مرا ضربه ی تقدیر شکسته
.
از اول "گِل بازی" غمناک خدایان
نسبت به خود انگار که احساس نداریم
با حجم نقابی که به صورت زده بودیم
گفتیم که آس است ولی آس نداریم
.
ما مثل مترسک وسط باغِ نبودن
گفتیم که هستیم ولی باز نبودیم
دلبسته به آن زاغ که بر شانه ی ما مُرد
با زمزمه ی عشق،فقط شعر سرودیم
.
"ما" واژه ی زِشتیست در اندیشه ی این شعر
اصلا بگذارید که "من" را بنویسم
نالیدن اگر مشکلتان بود بگویید
تا وصف همین باغ و چمن را بنویسم
.
این باغ که پاییز که پاییز وَ پاییز
از دور وَ نزدیک؛شبی رهگذری نیست
در باغِ بهاری که به پاییز رسیده است
اندوه زیاد است،ولی چشمِ تری نیست
ا.تنها/97.2
پ.ن
*گفتیم که آس است ولی آس نداریم(اشاره به بازی بلوف)
** احسان افشاری میگوید:(فرود آمده از باغ های هذیانیم/من و تو حاصل گل بازی خدایانیم)
***خیلی نقد کنید
درود برادرخوبم ابوالفضل
بسیارزیبا قلم زدی
احسنت