چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب محمد حسن ایوبی
|
از عشق چه میدانی. . .؟
که آغوش طلب میکنی از من هردم. . .
من میم را خوردم. . .
تو چرا جام شرابت لبریز؟
من پیاپی ز شراب،مست و پریشان میشوم. . .
که کمی از حال اکنونم
به سمت عشق پرواز کنم. . .
تو چرا جام شرابت لبریز؟
من خدایم لیلی. . .
صدایم مجنون. . .
ونگاهم از سر دلدادگیست. . .
یکه تازی میکنم در راه مجنون صفتان!
تا که روزی باشم در جرگه ی آن عاشقان. . .
که نداند کس که آنها زنده اند. . .
یا در این راه عظیم. . .
جان خود را داده اند. . .!
عاشقان چشمان خود را بسته اند. . .
هیچ گاه سر ز گریبان نیارند برون. . .
چون که در حال تماشای کسی لایقند. . .
قلب های بیکران. . .
چشم بسته از همه. . .
یار خویش را همه جا می بینند!
از عشق چه میدانی؟
که از من بوسه ای بر لب تمنا میکنی. . .
من تنم را کشتم. . .
قلب من بود که نزدت دلبری میکرد. . .نه تن!
که تنم را این چنین سخت برانداز میکنی؟
من تنم را کشتم. . .
تو نگاهت به تنم. . .
که به آغوش کشم. . .
من که حرفم بوسه و آغوش نیست. . .
حرف من این است که از عشق چه میدانی؟
من میم را خوردم. . .
جرعه جرعه عشق را نوشیده ام،عاشق شوم. . .
تو چرا جام شرابت لبریز!!؟
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنونم از لطفتان این شعر مشکل وزنی دارد و از این که این شعر در خور امثال شما بزرگواران نیست پوزش میطلبم | |
|
سلام مجدد
به قول مولوی :
اختلافِ خلق از (نام ) اوفتاد چون به (معنا) رفت آرام اوفتاد (مولوی)
من از اندیشه ی فهیم تان و از پویایی ِ معنا در شعرتان نوشتم نه از اوزان و قوافی و قوالب که گاه گاهی دغدغه ی مانع پراکنی در برخی از نظرنویسی ها میگردد به همین علت از نوشتن ِ نظرِ تحلیلی در بابِ ساختار ِ اشعار به لطف معافم بدارید هرچند شعرتان از لحاظ ساختاری هم ؛ چون "شعر روایی" ست بحث وزن در آن مطرح نیست . سپاس.
در وزن نگنجد سخن ِ عشق گران است شاهَنشَهِ موسِمانِ دل فصلِ خزان است (طاهره حسین زاده)
سرافراز بمانید درپناه الله 🌷🌷🌷
| |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.