سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        كلمه هاى تنت

        شعری از

        امید مرادی

        از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۵ ۰۱:۲۰ شماره ثبت ۴۷۵۵۸
          بازدید : ۶۲۰   |    نظرات : ۸۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر امید مرادی

        ساعت از روز گذشت
        واژه ای لغزید
        و شب آغاز شد ،
        دست می کشم بر کاغذِ بند شده
        و می کشانم گلویِ قلم را
        به بندِ بستگی
        به شب
        فرو می روم
        و نقب می زنم به دل دلِ زندگی
        پرتویِ ماه در بند بندِ انگشتانم
        گره می خورد
        و ستارگان
        چشمک زنان
        واژه واژه به دامنِ من می افتند
        شعر از دهانِ شب می زند بیرون
        و نام تو را می خواند ،
        گرگ و میش
        حل می کند ماه را در آسمان ،
        و خورشیدِ سرگردان
        گل آفتابگردان را بهانه می کند
        به سوی تو سَر می گرداند
        نور می شود
        و برای تو می تابد
        میبینی
        تو
        همان اتفاقی هستی
        که در شب می افتد
        و آفتاب
        همان اتفاقی ست
        که بر تو می افتد ،
        عریانت می کند
        و تکه تکه
        کلمه هایِ تنت را
        به ضیافت شعر های من می آورد...

         
         
         
        ۱۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۲۱ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۲۱
        سلام امیدخان عزیز مثل همیشه زیبا و ابرومند سرودی دست مریزاد افرین و احسن خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۵۹
        به شب

        فرو می روم


        و نقب می زنم به دل دلِ زندگی
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود امید عزیز
        شعری سرشار اززیبایی
        با تصاویری ناب وبکر
        مثل همیشه خندانک خندانک خندانک
        خوشحالم که بازم هستی برادرخوبم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        کم پیدایی ؟ خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۲۰:۰۶
        درود گرامی
        جالب و زیباست خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۵۰
        اول بگم
        نوشته های شما مرا یاد اقا امید انداخت
        خیلی وقت پیش در زمان سعدی با ما بود دز شعر ناب
        ..........
        سلام
        شوخی بود
        از اینکه شعر زیبایی از شما خواندم خدا را شکر
        اقا امید گل خندانک
        امید مرادی
        يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۵ ۲۲:۴۷
        در متن بالا فواصل نيفتاده و خوانش سخته با پوزش از شما...

        ساعت از روز گذشت
        واژه ای لغزید
        و شب آغاز شد ،

        دست می کشم بر کاغذِ بند شده
        و می کشانم گلویِ قلم را
        به بندِ بستگی

        به شب
        فرو می روم
        و نقب می زنم به دل دلِ زندگی

        پرتویِ ماه در بند بندِ انگشتانم
        گره می خورد
        و ستارگان
        چشمک زنان
        واژه واژه به دامنِ من می افتند

        شعر از دهانِ شب می زند بیرون
        و نام تو را می خواند ،

        گرگ و میش
        حل می کند ماه را در آسمان ،
        و خورشیدِ سرگردان
        گل آفتابگردان را بهانه می کند
        به سوی تو سَر می گرداند
        نور می شود
        و برای تو می تابد

        میبینی
        تو
        همان اتفاقی هستی
        که در شب می افتد
        و آفتاب
        همان اتفاقی ست
        که بر تو می افتد ،
        عریانت می کند
        و تکه تکه
        کلمه هایِ تنت را
        به ضیافت شعر های من می آورد...
        لیلی
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۰۱
        سلام اقای مرادی
        سکانس های شعرتان فراز و فرودهای بسیار زیبا و ظریفی داشت
        ...
        تو
        همان اتفاقی هستی
        که در شب می افتد
        و آفتاب
        همان اتفاقی ست
        که بر تو می افتد ،
        عریانت می کند
        و تکه تکه
        کلمه هایِ تنت را
        به ضیافت شعر های من می آورد...
        براووووو خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ==============
        یاد یک شعر کوتاه خودم افتادم:
        من آن اتفاق ساده ام
        می افتم روی دفترت خندانک
        و تو
        نمی توانی پنهانم کنی

        منوچهر مجاهدنیا
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۱۴
        تو
        همان اتفاقی هستی
        که در شب می افتد
        و آفتاب
        همان اتفاقی ست
        که بر تو می افتد خندانک
        خندانک
        درودها بر جناب مرادی گرانقدر
        صفیه پاپی
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۲۲
        ...................... خندانک خندانک خندانک ...........................
        درود برادر عزیز و همشعر خوبم خندانک خندانک
        بندبند سپیدتان زیباااا بود . هرچه کردم نشد قسمتی را انتخاب کنم
        خوشحالم که بعد از مدتها خواننده ی اثر زیبایتان هستم.
        بهترینها را برایتان ارزو دارم خندانک خندانک
        راستی به پست مسابقه سر نزدید .جای اشعار شما خالیست...
        ...................... خندانک خندانک خندانک .............................
        تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

        زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی.

        کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ ...
        گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
        ... کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
        سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید.
        ... ... مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند.
        وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
        کوروش رو به کزروس کرد و گفت : ثروت من اینجاست.
        اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم...
        یادمان باشد:
        جوری زندگی کنیم که...
        امیر جلالی( ا م دی )
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۴۴
        آنچه به زعم شاعر به زندگی معروف است و آنچه که به نگاه شاعر با شب گره خورده مایه اصلی این اثر زیباست. وقتی که ماه لای انگشتان می چرخد و شعر از دهان شب بیرون می زند ...پس باید و باید این شب محور اصلی این اثر باشد .
        شب را به گونه ای راز گونه و البته کمی شفاف در واژه هایی صادقانه بیان کردید.
        من با حضور ماه و گرگ و میش مشکلی نداشتم و در آخر کار با عریانی و تکه تکه شدن او... تا کاشیکاری اثرت را نقشی زیبا بزنند.
        هوا هوای خوبی بود و من لذت بردم در هوای اثر شما نفس کشیدم. درود بر شما خندانک
        نیره ناصری نسب
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۵۹
        درود بر جناب مرادی گرانقدر

        دلتنگ اشعارتان بودیم بعد از غیبتی طولانی

        بسیار زیبا سرودید و بند بندِ انگشتانمان در واژه های شعر قفل کرد تا چه بنویسیم تا رسایی کلمات را برساند و همراهی ما را در ادامه خندانک

        خواب های بیداری شب
        تفسیر آن در معنای روز
        تمامی رقص کلمات را
        برای تو تعبیر میکرد خندانک

        پاینده باشید و همچنان بسرایید خندانک خندانک خندانک

        یونسی یونس
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۱۶
        عرض ادب و احترام جناب مرادی عزیز
        حقیقتا با ویرایش دو چندان اهنگین و گوشنواز تر شد
        هنرمندانه بود لذت بردم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        پگاه بنوان
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۱۶
        تو


        همان اتفاقی هستی


        که در شب می افتد

        و آفتاب

        همان اتفاقی ست

        که بر تو می افتد ،

        عریانت می کند

        خیلی لذت داشت خواندنش برای من سخت پسند شما پرت کردی مرا به خیالهای خوب.

        تو از لابلای حفره های ماه
        نگاه میکنی
        و
        من
        تنها
        نور میبینم
        در انعکاس
        خاطره ات
        بر ماه
        وقتی خورشیدم بودی
        بداهه تقدیم به شما
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۱۰

        درودبرشما .بسیار زیبا سرودید خندانک خندانک خندانک
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۲۰:۵۶
        سلام ودرود بسیار عالی وبکر خندانک
        نرگس فانی
        سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۰۲
        شعر از دهانِ شب می زند بیرون
        درود فراوان
        از تصاویر شعرتان لذت بردم خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۴۲
        شعر از دهانِ شب می زند بیرون

        و نام تو را می خواند ،.............یکی از سپیدهای زیباتون بود امید عزیز خندانک
        مهدی صادقی مود
        سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۲۲
        به به جناب مرادی عزیز
        دل تنگتون بودیم
        خیلی هم زیبا
        خیلی هم قشنگ
        خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۵۵
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر داداش گلم آقا امید دوست داشتنی
        بعد از مدتها شعری از خواندم که متفاوت و خاص خودت بود
        خوشحالم هستی و مینویسی برامون
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۱۱
        و نقب می زنم به دل دلِ زندگی ...

        سلام به رفیق خوبم امید عزیز خندانک
        ببخش که دیر رسیدم خندانک
        بی مقدمه و بی تعارف بگم که:
        این سروده عالی بود و عالی!
        دستمریزاد خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۱۸
        جناب آقای مرادی عزیز، سلام علیکم
        ..........................................................
        گرچه شما همیشه دستتان پُرست و.....طبعتان سرشار........ولی ........این سروده ی زیبا....موجه می سازد غیبتتان را.......شادباشید انشاءا.......
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سمانه هروی
        چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۴۱
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۴۸
        یادمه یه امیدی داشتیم
        که وقتی نوشته ای رو به اشتراک میگذاشتم همیشه به امیدِ امیدی بودم که برام بنویسه ...
        بنویسه که حالم و بد کردی بچه ...
        بنویسه خیلی حال کردم پسر جون
        بنویسه بهت نمیاد این حرفا ...
        بنویسه گنده تر از دهنت نوشتی جوجه
        حیف...
        حیف که دیگه من یادش رفتم و ....
        خلاصه
        شاعر گرامی :
        اگه رفیق مارو دیدی ...
        اگه امیدِ مارو دیدی ....
        سلام مارو هم بهش برسون
        بگو غم باد گرفتم
        از وقتی ندیدمش
        بگو :
        دمش گرم
        هنوزم به یادشیم
        ..................................
        اینم بداهه من
        ما که با شما و شعرات کلی حال کردیم
        شما رو بیخیال
        بمونی و بسرایی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        منصور شاهنگیان
        پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۵۷
        گرگ و میش

        حل می کند ماه را در آسمان ،

        چه تعبیر و تصویر زیبایی ...

        احسنت و درود بر شما ...

        خندانک خندانک خندانک خندانک

        غلامرضا کفائی(کویر)
        پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۵۵
        سلام جناب مرادی
        زیبا سرودید
        احسنت
        خندانک خندانک خندانک
        جواد مهدی پور
        پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۱۵
        درود بر شما جناب مرادی عزیز خندانک
        زیبا سرودید

        زنده باشید
        خندانک خندانک خندانک
        حسين زرتاب
        پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۳۰

        سلام

        بسیار زیبا

        از جنس شعر بود سروده ژرف شما

        امید همواره شاعر بمانید

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        باقر رمزی ( باصر )
        پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۲۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر اخوی فرهیخته ام
        بسیار عالی
        دستمریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک
        منتظرتان میمانم
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سحرعیوض
        جمعه ۲۱ خرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۳۲
        سلام بسیار زیبا ولطیف بود خندانک خندانک
        محمد مهدی (هوشیار) فرازمند
        جمعه ۲۱ خرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۲۹
        درود بر شما زیبا بود و تشبیهات زیبایی هم داشت.
        خندانک خندانک خندانک
        صابرخوشبین صفت
        شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۳۷
        سلام
        درودها شاعر
        به زیبایی سروده ای
        زبان شعرت روان و دلنشین است ونگاه شاعرانه ات به شعر گویای همه چیز است .
        سرزنده باشید. خندانک خندانک خندانک
        ابوطالب زارع
        يکشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۵ ۱۸:۵۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تو
        همان اتفاقی هستی
        که در شب می افتد
        و آفتاب
        همان اتفاقی ست
        که بر تو می افتد
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0