سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        زمستان

        شعری از

        بهاءالدین داودپور تخلص بامداد

        از دفتر دفترشعر بامداد نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۵۰ شماره ثبت ۴۳۴۶۲
          بازدید : ۷۹۰   |    نظرات : ۴۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
        آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد

        زمستان است
        زبالا دانه دانه برف ها فرود آید
        درون سرما برون غوغا ست شاید
        خدا این دم به بام من نه آید
        درون سینه ی تنگم هماره غصه هازاید
        واین غصه چوسوهان روح رااز ریشه ساید
        وگرخواهم رهایی یافتن
        چراغ وایتی باید
        زمستان است
        برای ماندن درآشیانه دل قرار نیست
        نفس تنگ است بپرسید این هوا چیست
        سرانجامش تلخکامیست ندانم درپی اش کیست
        شب است اینک چراغی من ندارم
        که هست جز غم مرا همدرد ویارم
        خدا گر باشدم باخلق چکارم
        لئیم است این عدو ندیده روز وحالم
        ندارد نخل پیرم یک دو خرما
        درون سرما برون بلوا
        برای دیدن ان مرغ مینا
        ندارم طاقتی دیگر بدینجا
        زمستان است
        خرامان روزگاران است
        واما ازبرای من زمان برف وبوران است
        خرابه کلبه ای دارم که زیر برف وباران است
        قلیلی خلق پرباروباقی حیله گر مکار
        ومخلوقات زهم دور وزهم بیزار
        فلک بیدار
        اگرچه دردها بسیار
        نگون بختان خلق سربار
        زمستان است
        تن مجروح وخونین زیر شلاق
        بدست چند سگ قلاده دار وقبراق
        سگ ودندان کین
        تنی عریان میان برف روی زمین
        کشاکش یک تن وبرف
        نفس ها کند به سرما می شود صرف
        زسرما رنگ کوه هم چونان سپید برف
        زمستان است
        تنی خونین هم سرد ولرزان
        وجودی که حقیر گشته بهایی نیست برایش جز به ارزان
        نباشد مرحمی جزمرگ برایش زود درمان
        واین خم شانه هایم درهجوم تازیانه
        شکسته ...گسسته...
        چون پرنده در زمستان بی اشیانه
        زمستان است
        رهانیدم تن مجروح ززنجیر
        زاین سرداب واین شبهای شبگیر
        نگاه آخرم باگوشه ی در گشته درگیر
        درون فاب قلبم چنگ بی رحم نفسگیر
        دراین ظلمتکده دل وامانده ی من گشته است سیر
        نخواهم زندگانی خسته ام یک خسته ی پیر
        ومی ترسم اجل ناید کند دیر
        برای بردن این خسته ی پیر
        زمستان است
        دلی افسرده وپریشان است
        زمین عزاداراست
        ولیلی گیسواویخته پریشان است
        تن یخ بسته وخونین مجنون زیر برف پنهان است
        ........ارادتمند همیشگی مجموعه ی خوب شعر ناب بها ءالدین داودپور (بامداد)

         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۴۶
        سرور عزیز و گرانقدر ممنوم برای ارسال این احساس زلال و پاک درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۳۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود برادرخوبم
        شعر زیبایی بود
        احسنت خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۰۱
        احساس شعرتان زیبا وزنده بود در عین تلخی گزنده .........موفق باشید خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۸:۴۶
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و غمگین بود
        خرم و خوش باشید خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۰۴:۵۶
        دررود برادر عزیزم جناب اقای بامداد
        زیبا بود
        امیر جلالی( ا م دی )
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۲۷
        دوست عزیز و همراه گرامی جناب داود پور گرامی چشم انتظار دیدار شما بودیم که ... خدا را شکر، اثر زیبای شما که زمستان را به درون آدمی می کشاند و دنیای سرد و خشک و سوزان بیرون را اینگونه به نمایش می گذاشت قابل تامل بود . احساس صادق و شفاف شما در این اثر بلند خیلی خوب نمایان بود و دلنشیننیز... درود بر شما خندانک
        مهدی صادقی مود
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۰۹:۵۴
        سلام بر جناب داود پور عزیز
        خندانک خندانک
        خیلی هم قشنگ
        خندانک
        برقرار باشید
        زهرا احمدی (سلدا)
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۵۲
        درود بر شما
        بسیار زیبا بود خندانک خندانک
        عباس وطن دوست
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۰۰
        خندانک

        سلام

        عرض سلام و ادب

        درود بر احساس زیبا و دلنشینتان بزرگوار

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آرش غفاری درویش(منتظر)
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۰۷
        خندانک خندانک بسیار زیبا
        وحید کاظمی
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۱۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباس وطن دوست
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۲۲
        خندانک

        سلام

        عرض سلام و ادب

        درود بر احساس زیبا و دلنشینتان بزرگوار

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        الهه نصیری زاده (وفا)
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۹:۴۰
        سلام و عرض ادب دوست بزرگوارم
        بسیار زیبا و روح نواز بود
        خیلی لذت بردم
        درودها بر شما خندانک خندانک
        رحیم نیکوفر   ( آیمان )
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۲۰:۳۵
        درود بر شما جناب بامداد عزیز
        خوشحال شدم بار دیگر نغمه ی احساس زیبای شما را شنیدم
        پاینده باشید ومانا
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسام الدین مهرابی
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۲۱:۰۴
        درود استاد ارجمند
        بسیار بسیار زیبا و عمیق سرودید
        احسنت...
        امید مرادی
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۲۲:۳۱
        بله... زمستان است...
        لذت بردم بسیار خندانک
        مسعود احمدی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۰۸
        چشم هایم را می بندم
        تا مخفی شوی
        می شمارم :
        یک
        دو
        سه
        .
        .
        .
        .


        یکی انگار
        در قلبم
        پنهان شده است !

        مسعود احمدی
        درودت باد بامداد عزیز و نازنین. رفیق خوب و نیک اندیش
        فریبا غضنفری  (آرام)
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۲۲:۴۲
        درودها بزرگوار،

        تلخ بود اما زیبا خندانک خندانک خندانک
        علی غلامی
        دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴ ۰۱:۵۸
        دررود برادر عزیزم جناب آقای بامداد برادر خوبم
        زیبا بود و خوشحالم باز هم هستی....
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4