جمعه ۲ آذر
یلدای یاقوتی شعری از وحیده پوربافرانی
از دفتر عَشَقه نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴ ۱۹:۲۸ شماره ثبت ۴۳۱۷۶
بازدید : ۴۰۸ | نظرات : ۴۴
|
دفاتر شعر وحیده پوربافرانی
آخرین اشعار ناب وحیده پوربافرانی
|
بی همنشین، تنها
در خلوتِ گسترده ی اندیشه و رؤیا
چون سالهایِ رفته برپا می کنم بی تو
تصویرِ یک یلدایِ دیگر را
مُشتی از آن گُل دانه های سرخِ یاقوتی
آهسته می ریزم
با اشتیاقی ژرف
در کاسه ی خوش نقشه و سیمینِ دستانت
در گوشه ای دنج از خیالم نقش یک کُرسی ست
فرسوده اما گرم
همراه این گرمی
خورشیدکِ آغوش من بی وقفه اَرزانت
در وسعتِ یلدایِ ما جمعی ست
آکنده از شمع و انار و حافظ و تصنیف و زیبایی
فالی گشودم باز حافظ در غزل می گفت
از «دولتِ وصلت»
از طالعی فرخنده دور از ترسِ تنهایی
در مستیِ این لحظه های گرم و روح افزا
سر می نهم بر شانه ی پهناور و نرمت
شیرینیِ خوابی مرا در می کشد با خود
پر می کشم تا قصر رویاها
تا لذتِ هر بوسه و شرمت
یک آن، نفیرِ زوزه ی سرد و نفس گیری
با سوز می پیچد
در گوشِ دالان هایِ پر اندوهِ این خانه
با این تلاطم می پَرم از خواب و از رؤیا نمی ماند
در شهرِ بیداری به جز ترسِ
تاریکی و کابوسِ کاشانه
در این اتاقِ سرد
بعد از خیالِ دلگشایِ تو
از حافظ و آغوش و شمع و خنده ردّی نیست
از سرخیِ آن نارِ یاقوتی چه می گفتم؟!!...
این سرخیِ جاری به دستانم
پایانِ یک اندوهِ طولانیست
اینک کنارِ کرسیِ بی روحِ محنت ها
در آخرین یلدا
مرگ است مهمانم
این آخرین یلدا به دور از توست
قدری تحمل کن
فردا میان باغ آغوشت
با یاد یلداهایِ بی تو، شعر می خوانم...
یلدای ۱۳۹۲
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.