تا بگویم شرح حالت سربه سر
شرم دارم از تو من آری پدر
تا حلالِ روزِیَـت آمد به دَست
رنج وزحمتها تورا درهم شکست
مالِ دنیائی نشد بال وپَرَت
جامه ی دیبا نکردی در بَرَت
یا خدا وردِ زبانت صبح وشام
افتخارت شکرو اذکارِ مدام
هرنمازَت با جماعت شد اَدا
مُستَحَـبّاتَت نشد اصلا قضا
ناله هایت درهوای مسجد است
سجده هایت هرکجای مسجد است
خواب وخور را گوشه ای بگذاشتی
شب چه نجواها که باحق داشتی
فکرو ذکرت باده و سجّاده بود
مَشکِ اشکت هرکجا آماده بود
اشکهایت ازهمه دل می ربود
کربلا تکرارِ انفاسِ تو بود
بی تکلّف بودی و بی ادّعا
در نماز و در دعاها بی ریا
هرنَفَس شکری جدا می کاشتی
گفتنی ها با خدا می داشتی
با ولایت بسته بودی عهدِ خون
بی اَداو بی ریا، بی چند وچون
یادِگارانِ شهیدت شاهدند
جسمشان مفقود امّا حاضرند
آن کبوترهای توعاشق بُدند
هردوشان جنگاورو لایق بدند
درشبِ حمله به رغمِ دشمنان
با حنابندان صفا دادند جان
با شهیدانت پدر، هم خوان شدی
واردِ آن روضه ی رضوان شدی
آبرویم وامدارِ زَینِ تواست
گردنم در زیر بارِ دَین تواست
مهدوی آئینِ تو، با شور وشین
نامِ زیبای تو هم نامِ حسین
تقدیم به روح بزرگوار مرحوم پدرم محمدحسین مهدوی
-----------------------------------------------
زين:[زَ] (ع مص) آراستن. آرايش و خوبى. ضد شين. ج، ازيان. (منتهى الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آرايش و خوبى و زيب. (غياث): هم يفخرون بالزين و الزخارف.