سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 18 ارديبهشت 1403
    29 شوال 1445
      Tuesday 7 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۸ ارديبهشت

        چرا ناشکری

        شعری از

        غلامرضا مهدوی (مهدوی)

        از دفتر دفتر شعر آیینی1 نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۹ اسفند ۱۳۹۳ ۲۰:۳۶ شماره ثبت ۳۵۵۵۰
          بازدید : ۲۸۷۸   |    نظرات : ۲۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        خالق ما که حکیم است چرا ناشکری؟!
        رازِقِ رِزقِ عظیم است چرا ناشکری؟!
        صانع عالَم وآدم کَرَمَش بی حدّ است ،
        صاحبِ خانِ نعیم است چرا ناشکری؟!
        قطره باشی اگراندردلِ دریا پنهان ،
        واسِعِ بحرِ کریم است چرا ناشکری؟!
        رازِ پنهانِ دلِ خویش کجا خواهی بُرد ،
        ساتِرِعیبِ ندیم است چرا ناشکری؟!
        درگهِ خالق ما " درگهِ نومیدی نیست " ،
        او که غفّارو حلیم است چرا ناشکری؟!
        " اَبر وباد ومه وخورشید وفلک درکارند "،
        حَوِّلَ الحال ونعیم است چرا ناشکری؟!
        غمِ روزی مخورای دل که خداهم با ما هَست ،
        سائل مالِ یتیم است چرا ناشکری؟!
        " شیشه را دربغلِ سنگ نگه می دارد "
        حامیِ قلبِ سَلیم است چرا ناشکری؟!
        عالمُ السَّرِّ خَفیّات که دلداده ی ماست ،
        بهترین یارِ قدیم است چرا ناشکری؟!
        اِستِعاذاتِ من ازدل به لسان جاری کرد ،
        رَمیِ شیطانِ رجیم است چرا ناشکری؟!
        اسمِ اعظم که گره بازکند مشکل را ،
        بِسمِ رَحمانِ رَحیم است چرا ناشکری؟!

        مهدوی
        ۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        د گاهی به سرم می زند شبیه زن دیوانه کوچه مان عاطفه را بخشکانم زیر نور آفتاب تا خرد شوم تا نور را ولگرد کوچه عاصی زن دیوانه کنم آری برگرد دیوانه شده از افکار کوچه گاهی خشمت آفتاب دیگر یمی شود
        ساسان نجفی(سراب)

        در همین حوالی روی صندلی کهنه ی چوبی نشسته ام اا تکیه به میز زهوار دررفته ی خیس شده از باران که بوی کاهگلی به خود گرفته اا با یک استکان چای لب سوز قند پهلو اا دلم برایت زرد شده اا گاهی سرخ و گاهیم قهوی می شود اا سینه ام تداعی خزان و پاییز در قلبم جولان می دهد اا پاییز همان فصل دوستداشتنی من و تو اا آه ه ه باز هم مثل همیشه چایم سرد شد اا سراب س ن د
        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        شاید این غصه مرا بعد تو دیوانه کند که قرار است کسی موی تو را شانه کند
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        مرورِ لطفِ تان نَندیش ااا به جای این و آن نَندیش ااا رضای ایزدی را جو ااا که لبخند آوَری در پیش ااا بداهه ش
        محمدرضا آزادبخت

        توقعی از کسی ندارم این یاد همه باشد اگر هرچند سالها کسی نیاید اشتباهی فکر توقع به سرت نزند هرچند اشعار همه را می خوانم ولی بی توقعم

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0