يکشنبه ۳ تير
تَمَرُد! شعری از
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱ تير ۱۳۹۰ ۱۱:۱۵ شماره ثبت ۳۵۴۷
بازدید : ۸۵۷ | نظرات : ۲۲
|
|
آن زمانی که قلم پاسخ ِ سربالا داد! حکم از منطق نبُرد! تا نویسد با حساب! بی خیالی از \"سواد\"! ؛ یکّه تازی می نمود؛ پشت رَهوار خیال! بوده جولانگاه او ذهن آبی و زلال! ربع قرنی می نوشتم برگرفته از تضاد همرهِ رنج خودم! نقش ها نقشی بر آب آرزو ها، دستِ باد! نظم و نثر و متن ساده! می نوشتم از هر آنچه، او بداده! ربع قرنی سوختم بلکه بسازم خشت خشتِ خانه ی ویرانه ام را ! خوب می دانی که آن را با سرشکم می سرشتم! بر سر و شانه گرفتم هر چه آواری که بارید از دو چشم ِ خشت خشتم! حال می گویند قومی: وه! چه بیهوده نوشتی! بی سرو سامان نوشتی! دور از هر وزن و بی بنیان نوشتی! آه دیگر پیر گشتم خسته و فرسوده هستم من چرا نسیان گرفتم؟! با کدامین ساز می باید برقصم؟! معرکه گیری نباشد راه و رسمم! من کنون از نای خود مدهوش و مستم، چشم در راهش نشستم، تا نظر سازد به حال و آن قلم را که شکستم! من که هستم؟؟ آه ای خوبان بگویید: من که هستم؟؟ ***
تقدیم به بانوی فرهیخته ( طاهره میترا عرب) که حق استادی به گردنم دارند.
***
محمد ترکمان(پژواره)
از دفتر غربت موهوم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.