سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        نیلوفرم، افتاده در یک باتلاق سرد

        شعری از

        پروین هاشم پور

        از دفتر هیچ نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳ ۰۲:۳۶ شماره ثبت ۳۳۲۷۷
          بازدید : ۶۵۹   |    نظرات : ۵۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر پروین هاشم پور

        نیلوفرم، افتاده در یک باتلاقِ سرد
         
        این تیک تاکِ آخرین نفسِ کدام پرنده
        این شیرازه‌ی کدام چشم بود که از هم گسست؟
        آوارِ بیهُده‌ی کدام آرزو
        این رعشه‌ی کدام قلب بود که در گوشِ من نشست؟
         
        این‌جا حریقِ زندگی است
        یکریز آینه‌ای خاک می‌شود
        چشمِ تو با تمامِ نفس‌های سرخِ عشق
        آوارِ این ترانه‌ی غمناک می‌شود.
         
        هان مرد! رقص و جدالِ شعله‌ها در برگ‌های سبز
        این که قرارِ چشمِ تو با قلبِ من نبود
        باور نکردنی است
        در عشقِ آتشینِ تو این همه رکود
        باور نکردنی است...
         
        ای مرد! من در نگاهِ تو؛
        نیلوفرم، افتاده در یک باتلاقِ سرد
        دارد کبود می‌شود اجزای پیکرم
        -حتّی گلِ دو چشمم- زین ازدحامِ درد.
         
        اکنون،
        من هم مدادِ کودکی‌ام را می‌آورم؛ با جوهری که چشمم از این عشق داده است
        آرام می‌نویسم بر روی دفترم:
        پایانِ من رسید
        وین مرگ ساده است.
         
        گریه نکن برای او تا رام‌تر شود
        بارانی و از دیده‌ام می‌بارمت هنوز
        کو رام بودنت!؟
        نه، با امیدِ مهرِ او این دانه را نکار
        تو گل شدی و در دلم می‌کارمت هنوز
        کو مهر با منت!؟
        نیلوفرم، افتاده در یک باتلاقِ سرد
         
        این تیک تاکِ آخرین نفسِ کدام پرنده
        این شیرازه‌ی کدام چشم بود که از هم گسست؟
        آوارِ بیهُده‌ی کدام آرزو
        این رعشه‌ی کدام قلب بود که در گوشِ من نشست؟
         
        این‌جا حریقِ زندگی است
        یکریز آینه‌ای خاک می‌شود
        چشمِ تو با تمامِ نفس‌های سرخِ عشق
        آوارِ این ترانه‌ی غمناک می‌شود.
         
        هان مرد! رقص و جدالِ شعله‌ها در برگ‌های سبز
        این که قرارِ چشمِ تو با قلبِ من نبود
        باور نکردنی است
        در عشقِ آتشینِ تو این همه رکود
        باور نکردنی است...
         
        ای مرد! من در نگاهِ تو؛
        نیلوفرم، افتاده در یک باتلاقِ سرد
        دارد کبود می‌شود اجزای پیکرم
        -حتّی گلِ دو چشمم- زین ازدحامِ درد.
         
        اکنون،
        من هم مدادِ کودکی‌ام را می‌آورم؛ با جوهری که چشمم از این عشق داده است
        آرام می‌نویسم بر روی دفترم:
        پایانِ من رسید
        وین مرگ ساده است.
         
        گریه نکن برای او تا رام‌تر شود
        بارانی و از دیده‌ام می‌بارمت هنوز
        کو رام بودنت!؟
        نه، با امیدِ مهرِ او این دانه را نکار
        تو گل شدی و در دلم می‌کارمت هنوز
        کو مهر با منت!؟
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6