سعدی ای طوطيِ شیرین سخنم
چشم وا کن بِشِنو این سخنم
عاشقم،عاشق دیدار توأم
طالبم،طالب گفتار توأم
شوق دیدار تو دارم در دل
می شکوفد گل شادی بر دل
سعدی ای مرغ سخن پردازم!
ای همیشه غزلت دمسازم
می شود زنده دلم از رویت
می کشد مرغ دلم پر سویت
سعدیا خیز بهار آمده است
وقت فریاد هَزار آمده است
عاشقانت همه اینجا جمع اند
مثل پروانه به دور شمع اند
باغ شیراز،شده پرلیمو
سرو بر شانه فکنده گیسو
بلبلان مست و غزلخوان شده اند
ماه و خورشید نمایان شده اند
روشن آن چشم که بینای تو شد
آنکه او محو تماشای تو شد
سعدیا آمدم از راهی دور
تا شود روح من از تو مسرور
که،تویی در نظرم پاینده
مثل خورشید و مهی تابنده
این سلام از دل و جانم بستان
آتشم، آتشِ جانم بنشان
تا ابد روضه ی رضوان جایت
زنده آن روح مَلَک آسایت
سلام گرم دارم خدمت دوستان شعر ناب و دیگر خوانندگان . این شعر در مورخه 15/3/91برتربت پاک سعدی ،تقدیم روح پاک او شد
بادوروز تاخیر عذرخواهم از دیر خدمت رسیدن
همچنان است که در کلام فرهیخته ی شماست و
سعدی که دلش اقیانوسِ هستی بخش ِ معرفت است
و به قول خود سعدی :
تامل در آیینه ی دلتان گرکنم
صفایی به تدریج حاصل کنم
زنده باد