ای شمع مسوزان رخ پروانه تو امشب
ای چشم ببین عاشق دیوانه تو امشب
پروانه بـود عـاشق دیـوانـه تـر از مـن
ای دل تو بسوز چون پِرِ پروانه تو امشب
ای اشک بریز برَ لب من مثل همین شمع
جـای لـب آن دلـبر جـانـانه تو امشب
فریاد برون آی تو ازین سینه بیـمار
انگشت نما کن من دیوانه تو امشب
خواهم بشناسند همه خلق چـه هسـتم
یـارب بشنا سان مـن بیگانه تـو امشب
گویند دل دیــوانـه صــفا ئـی دارد
ای دل برو در سینۀ دیوانه تو امشب
فریاد کنم تا برسد گـوش خـلا یـق
از سینه برون قهقه مستانه تو امشب
تا ریکی دل را بکند عشق فـروزان
ای عشق بشو نور در این خانه تو امشب
ساغر بده پیمانه از آن باده مخصوص
ای کام بنوش شرب زپیمانه تو امشب
مطرب تو بزن چنگ باین تار سه تارت
ازدل تو برون کن غم و، فتٌانه تو امشب
پرواز بکن ای دل شوریده سبک بال
چون جغد مباش گوشۀ ویرانه تو امشب
پرواز بکن تا بَرِ دلهــای شـهیـدان
یک دم بنگر زینت کـا شانه تو امشب
پرواز بکـن تـا بـرسی قـله عـرفـان
زیبد که شوی عاقل و فرزانه تو امشب
گمنام سکوتی زده بر دل که فرستی
این مهر سکوت تا بَرِ جانانه تو امشب