باز با اسب بال دار سپید ،
ماهتابی ز عرش زیر آمد
تا که ساحل صفای شمال ،
ماه من ، مهر من ، منیر آمد
مدتی بود خشکسالی بود،
دشت سینه ز سبزه خالی بود
تا که بر انتظار مسند عشق
یک پرنسس رسید ، امیرآمد
آمده سینه را صفا بدهد ،
منظر دیده را بها بدهد
تا که در بزم قصه های شبم ،
شهرزادم به دستگیر آمد
قامتش از کرانه ها پیداست،
در وجودش قیامتی بر پاست
نادر از ملک هند انگاری
با دو چشمان باج گیر آمد
نه نگو از فشار سینه نپرس،
درد این ماجرا شکسته دلم
مثل نقاشی دبستانم ،
یک دل زخم و عکس تیر آمد
نه نگو از سفر نگو ، ننویس
من دلم در وداع میمیرد
تو بیا تا به اشک بنویسم،
سوی کنعان دل ، بشیر آمد
تو نرو تا شب عروسی تو ،
در شب چشم تو غزل بشوم
تابگویم که ماه من ،امشب،
با گل و هاله و حریر آمد
بعد من قصه های من تو بخوان،
من به آخر رسیده ام تو بمان
حفظ کن شعر های سهرابم ،
نوشدارو ، اگر چه دیر آمد
کاش قلبم برای تو میزد
یا همیشه بجای تو میزد
تا ببینی به یمن این تقدیم
روزگاران دلپذیر آمد
لذت بودنم ، وجود شماست
این دعا هم برای بود شماست
تو بخوان ، تا به عشق بنویسم،
ماه من ، مهر من ، منیر آمد
======
با آرزوی شفای عاجل
تمامی بیماران قلبی...
به ماه منیر گرگانم...