يکشنبه ۲ دی
باسایه ام حرف می زنم ... شعری از مرجان جلال موسوی
از دفتر سایه های شب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۲ ۲۰:۵۵ شماره ثبت ۱۵۹۷۵
بازدید : ۱۱۶۷ | نظرات : ۷۳
|
دفاتر شعر مرجان جلال موسوی
آخرین اشعار ناب مرجان جلال موسوی
|
باسایه ام حرف می زنم
آنجا که ردِ هر نگاه به سیاهی میرسد
با سایه ام حرف می زنم
آه
دریچه ایی به نور نیست
و من سرگردان
بدونِ تو به کودکی می مانم
در سیاهیِ اتاق
اینجا حدیثِ زنده به گوری ست
وقتی در آسمان
خورشیدی تا باورِ نور روشن نباشد
دیگر زنده نیستی
و سایه ات حل می شود
در تو
تمام روز هراسان
تردید را دویده بودم
تا آزادی
...
آزادی
...
من سایه ایی ندارم که آزاد باشم
من مرده ام
در شب های اجباری
تا مرگِ باور زندگی
در وسعتِ آسمانی بی خورشید
مرجان
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.