يکشنبه ۵ اسفند
من و تو مرد ميدانيم شعری از عادل غضنفری
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۵ تير ۱۳۹۲ ۲۲:۳۶ شماره ثبت ۱۴۹۲۴
بازدید : ۴۸۵ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب عادل غضنفری
|
لباس چرك ناپاكان به تن هرگز نميپوشيم
به جان خالق هستي شراب خون نمينوشيم
نه خورشيديم كه نوري را به رو عالم تابانيم
نه ابري كه بگرييم تا به عالم خود بفهمانم
نه فكر بيكسان باشيم نه ما با ناكسان باشيم
نه در خون غوطه ور باشيم نه دريا را بجوشانيم
اگر چه در زمستانيم مثل پاييز ميمانيم
ولي ما همچنان خشكيم اگر چه زير بارانيم
در اين پيكار ناداني من و تو مرد ميدانيم
من آتش ميزنم دستم تو پاي خود بسوزاني
نخند از روي ناداني چه فرقي ميكنه حالا
چو پايت من زنم آتش تو دستم را بسوزاني
همه مردم عالم به روي ما ميخندند
تو ميگي اين همه مردم به قدر ما نميفهمند
من گفتم سهم مون رو ما از اين عالم ميگيريم
تو گفتي ننگ دزدي را به روي ما ميبندند
نمي دانم چه دزدي است كه سهم خود رو پس گيريم
تو گفتي دوست داري ما مثل آدم بميريم
نمي دانم چه دنيايي است داريم سرگيجه ميگيرم
تو گفتي بيخيالش شو همه يك روز ميميريم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.