پنجشنبه ۲۵ بهمن
|
دفاتر شعر محمد شریف صادقی
آخرین اشعار ناب محمد شریف صادقی
|
[من بیتی از یک غزل در حال تکمیل سروده بودم و بعد از سرایش اولیه چند ورژن مختلف از آن را نوشتم؛ خواستم از عزیزان بپرسم کدام مورد را بیشتر میپسندند چه دلیلی برای آن داشته باشند چه صرفا احساسی آن را بیشتر بپسندند؛ و الیته اگر نقدی کلی به همه موارد دارند هم بفرمایند]
(۱) بر رویِ ردّ پای تو صد چشمه آسمان
از خاکها بجوشد و تا آسمان رسد
(۲) بر روی ردّ پای تو صد چشمه کهکشان
از خاک ها بجوشد و تا آسمان رسد
(۳) بر روی ردّ پای تو فوّارِ کهکشان
از خاک ها بجوشد و تا آسمان رسد
(۴) بر روی ردّ پای تو فوّارِ آسمان
از خاک ها بجوشد و تا آسمان رسد
(۵) بر روی رد پای تو فوار آسمان
از خاک ها بجوشد و تا کهکشان رسد
(۶) بر روی رد پای تو صد چشمه آسمان
از خاک ها بجوشد و تا کهکشان رسد
|
|
نقدها و نظرات
|
درود ممنون بابت روشنگری شما عزیز👌👌👌 مثال های به جایی زدید | |
|
درود بر شما استاد گرانمهر بانو حکیمی بافقی | |
|
سلام سپاسگزارم دکتر مهدیپور بزرگوار | |
|
درود بر استاد عزیزم بسیار عالی و آموزنده | |
|
سلام سپاسگزارم شاهزاده خانوم مهربان | |
|
درود ممنونم از لطف مکرر شما خانم عجم. حتما فرمایش شما و همه عزیزان دیگر را در نظر میگیرم. اتفاقا خودم هم قانع شدم که ویرایشی اساسی به احتمال زیاد لازم است. ممنون از مواردی که ذکر کردید. | |
|
درود بر استاد و خواهر مهربونم | |
|
درود و ممنون بابت حضور شما | |
|
درود ممنون از پیشنهاد شما. اتفاقا بیت بسیار زیباییست... اما «رسد» در غزل من ردیف است، ان قافیه است و وزن هم مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن است. اما بیت شما به دلم نشست. ممنون از حسن توجه شما خانم کوهواره عزیز | |
|
درود و عرض ادب و احترام استاد هداوند گرانقدر نقد و نظرتان بسیار ارزشمند و آموزنده است سپاس از کلاس درس پربارتان فقط یک نکته: برای به کار بردن خاک به صورت جمع،درست است که غیرقابل شمارش است و نباید جمع بسته شود اما در این بیت مقصود انواع خاک (رس،گچی،ماسه ای و... ) است محل ایراد نیست
البته که خدمت محترم تان درس پس میدهم🌹
| |
|
درود مجدد خدمت آقای هداوند عزیز. ممنونم که به پاسخ بنده التفات کردید. ولله دو بار است دارم متنی در سایت مینوسم که صفحه گوگل گوشی ام تا یک لحظه روی صفحه دیگر میروم میپرد. بنابراین بهتر است کوتاه تر بنویسم؛ بحث اصلی من اصلا این نیست که «بر روی رد پای...» خوب است یا بد است و من گفتم هر انتقادی را به شعر با آغوش باز پذیرا هستم. بحث بر سر این بود که شما فرمودید «بر روی» حشو قبیح است و احتمالا مدنظر دارید که نباید در شعر به کار برده شود. من هم گفتم «بر روی» را عالم و آدم در شعر و نثر از زمان رودکی تا الان استفاده کرده اند. و گفتم دلیل اینکه این کاربرد پیش آمده احتمالا این بوده که «بر» به روش قرار گرفتن و «رو» به سطح اشاره داشته و به این جهت به مرور بر روی را به معنای بر، بالای، زبر و... به کار گرفته اند. شما میگویید قبیح است حتی اگر ناصر خسرو گفته باشد. من میگویم چون از قدیم الایام مرسوم بوده مانند بر زبر یا تا بوک و امروز هم رایج است چرا تحکم کنیم که نباید به کار برود. مثلا حافظ گفته: صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد همان زیر نگین کافی ست اما در زیر هم غلط نیست چون رایج بوده و هست. درباره خاکها استدلال شما نیک است و آن را در نظر میگیرم. اما در جواب به طعنه خانم کاسیانی - که نمیدانم دلیلش چیست- بگویم که لابد تفسیر شما از این بیت فردوسی: به جوی و به رود «آبها» راه کرد به فرخندگی رنج کوتاه کرد این است که فردوسی انواع آب ها (آب هویج، آب مقطر، آب پرتقال، آب با PH 7، آب اکسیژنه و...) را در نظر داشته؟ یا جلال الدین مولانا وقتی گفته: گه قصد تاج زر کند گه خاک ها بر سر کند منظورش انواع خاک ها ، رس و سفال و غیره بوده؟! آیا یک انسان نباید قبل از آنکه زبان به تمسخر دیگران باز کند به عواقب سخنش فکر کند؟ | |
|
آقای صادقی من هیچ گاه به خودم اجازه ندادم کسی را مورد تمسخر قرار دهم،خوشبختانه از این خصلت پلید بیبهره هستم در مورد کاربرد جمع و مفرد خاک اگر در گوگل سرچی کنید متوجه خواهید شد چقدر زود قضاوت کردید و ... اگر به جمله ی *محل ایراد نیست ،توجه می کردید متوجه می شدید که طعنه و تمسخر نبود و بحث ادبی شکل گرفته واقعاََ ناراحت شدم اگر هر جای دیگری هم این مبحث باز می شد همین را می نوشتم که استثناء وجود داردو...
البته بی سابقه نیست که کامنت طولانیم همیشه عواقب تاسفباری برایم داشته موفق باشید
| |
|
درود بر استاد هداوند ارجمند درود بر جناب صادقی شریف و درود بر بانو کاسیانی عزیزم نمیدونم چرا نشد سکوت کنم 🙈 یه لحظه حس کردم در حق خانوم کاسیانی اجحاف شده... آخععع نظرشون درست بود یا غلط ... جز دفاع چیزی توی این کامنتش ندیدم چه برسه به تمسخر 😳😳 یکم🤏 از شما بعید نبود این رفتار؟...🤔 موفق باشید | |
|
درود بر شما جناب استاد هداوند گرامی | |
|
درود جناب هداوند بزرگوار سپاس از پنجرهی سبزتان. پیرامون «بر روی» که اکثرا آن را با دلایلی که جنابعالی آوردید، حشو قبیح میدانند، مطلبی را در حاشیهی یکی از کتابهایم نوشتهام که اگر عمری بود بعدا به گونهی پست مجزا ارسال خواهم نمود. فقط از شما که ادیبی سخندان هستید، انتظار میرود پنجرهی سبزتان بدون غلط نگارشی باشد؛ الان در همین پنجرهی سبز، نوشتهاید: «طبق فرمایشات جناب صادقی پیش برویم» مگر واژهی «فرمایش» فارسی نیست؟ چرا جنابعالی از نشانهی جمع عربی «ات» در انتهایش استفاده نمودهاید؟ نوشتهاید: «جناب صادقی عزیز برای آنکه زیباتر بسرائید...» مگر سرودن، واژهای فارسی نیست، چرا به جای «بسرایید» از همزهی عربی استفاده نمودهاید و نوشتهاید: «بسرائید»؟ برقرار باشید. | |
|
درود خدمت شاهزاده خانم ممنون بابت حضور شما. درباره سخن خانم کاسیانی، من دفاع برداشت نکردم و اتفاقا به نظرم اگر حقیقتی در آن بود (که جمع کردن اسامی شمارش ناپذیر «می تواند» دلالت بر انواع مختلف آن اسامی داشته باشد) اما نه تنها واضحا منظور بنده این نبوده بلکه اطلاق چنین تفسیری به این مصراع معنی آن را مضحک میکند و البته به این جهت طعنه برداشت کردم که شاید از کم عقلی و بدگمانی من باشد. درباره جمع این کلمات این نکته را عرض کنم که اگر چه فرمایش خانم کاسیانی در برخی موارد درست است اما همواره این طور نیست. گاهی برای بیان شدت و حدت این کار را میکنیم. مثلا وقتی می گوییم «دیشب نالهها سر داد» واضحا «ناله» را نمی توان شمرد چون یک حالت روانی-صوتی-دیداری پیوسته است. اینجا «ها» برای نشان دادن شدت آمده. گاهی برای نشان دادن عظمت و گستردگی و شکوه است مثلا «آبهای نیلگون خلیج فارس». گاهی هم اصلا مسئله این ها نیست! در موردی که بنده به کار بردم «خاک» در مقابل «آسمان/کهکشان» قرار میگیرد. در اینجا خاک نه به معنی خاک شن و ماسه بلکه اشاره به جهت پایین و زمین است. فکر نمیکنم استنباط آن کار سختی باشد. حالا ممکن است این کاربرد بلکه از جمع «ها» اشتباه باشد؛ حرفی نیست. در کامنتم هم نوشتم که این انتقاد را در نظر میگیرم. | |
|
آقای صادقی بنده هم متوجه بودم منظور شاعر خاک رس ،ماسه و ... نیست با نیت اینکه همه آشنا به استعاره و کنایه و دیگر آرایه ها هستیم توضیح مبسوط تری ارائه نکردم از هر خاک،زمین و جایی که اثری از اوست منظور شما بوده ذکر چند نمونه خاک، طعنه نمی تواند باشد،صرفا در جهت توجیه جمع بستن کلمه مورد نظر بوده ضمن آنکه با نیت تمسخر شعری لایک نمی شود و از مورد بکارگیری هم رفع ایراد نمی گردد اگر باز آمدم فقط برای دفاع از درستی کامنتم نیست به دلیل رفع دل آزردگی و سوءبرداشت شما بود | |
|
درود نازنینبانو کاسیانی عزیز به نکتهی ادبی ظریفی اشاره نمودید. واژهی «خاک» اگر به معنای مجازی کرهی زمین باشد، «اسم خاص» است و جمع بسته نمیشود؛ مانند کاربرد آن در این عبارت: «از خاک تا افلاک». حس میکنم جناب هداوند هم این مفهوم مدّ نظرشان بودهاست و دیدگاهشان از این منظر اشتباه نیست. امّا نمیتوان گفت واژهی «خاک» هیچگاه جمع بسته نمیشود. در حالت کلی اگر منظور انواع خاک باشد، «اسم عام» است و در این صورت جمع بسته میشود. | |
|
حالا مثال های ما مثال های بی محله؟ آییییی یکی منو بگییییره | |
|
و درود مجدد بر جناب صادقی گرامی
همین ابتدا عرض کنم که؛ استاد بانو حکیمی دو مورد اشتباه نوشتاری از قلمِ کمین گرفتهاند که با احترام میپذیرم. و اما با تکمیل توضیحات قبل شاید بتوانم هالهی ابهام بر برخی مسائل را از میان بردارم از طرفی هم جناب صادقی عزیز را جوانی مستعد و مستحق جایگاهی بالا میبینم و میدانم که خود قادرند سره از ناسره را بدرستی تشخیص بدهند.
جناب صادقی عزیز! من به شما سخت گرفتم به دو دلیل. دلیل اول از نظر مبارکتان گذشت و دلیل دوم این است که؛ نگاه بنده - به مقولهی زیبایی - با نگاه بعضی از دوستان متفاوت است. در این بیت؛ "بر رویِ ردِّ پای تو صد چشمه آسمان از خاکها بجوشد و تا کهکشان رسد" به این موضوعِ مهمل که آسمان چند طبقه دارد یا چند آسمان وجود دارد نگاه نمیکنم. به این نگاه میکنم که سراینده در مصراع اول واژهی "آسمان" را به ترکیبی زیبا چنان جمع بسته که هیچ تغییری در ماهیت و مفهوم آسمان ایجاد نشده است و یقین دارم خیلی از دوستان حتی متوجه آن نیستند. هنرِ زیباسرایی یعنی همین. و این هنر و خلاقیت در سرایش - که همیشه پیِ آن هستم - را برای همان دسته از دوستان عزیز که ذکر شد نمایان و عرضه کردم تا شاعرانهتر و از منظری متفاوت به "خاک" نگاه کنند. منظری مقابل "آسمان" چرا که هیچ دلیلی برای جمع بستن خاک در این بیت نیست جز آنکه شاعر بدین ترفند وزن مصراع را به معیار عروض رسانده است و هم از شکوه جزء (واژه) کاسته است و هم از مفهوم کل(کلام) و نتیجه اینکه ذهنِ خواننده بجای آنکه به پرواز در بیاید و در نقطه نقطهی این پهنهی خاکی پی چشمه بگردد، محدود و مخدوش است و دنبال مفهوم! و توصیه میکنم دنبال دلیل برای جمع بستن واژهی خاک نباشید که هر دلیلی در این باب درست و محکم نیست پس خاک را جمع نبندید مگر به خروار. دوست عزیز ! امیدوارم آنقدر زیبا و گیرا بسرایید که برای بیان منظور یا انتقال حس و حالتان نیاز به توضیح یا توجیه نداشته باشید.
با احترام | |
|
درود جناب هداوند بزرگوار سپاس از روشنگری من متوجه شدم که منظورتان از «خاک» چه بودهاست. آن از «خاک» تا «افلاک» را هم در تایید نظرتان به این جهت نمونه آوردم؛ که همانگونهکه میدانید، اصطلاحیست، دارای آرایهی واجآرابی، رایج در ادبیات، کاربردیو زودفهم. خواستم شبههی نظرتان برطرف شود. بیشتر باشید در کنار دوستان ناب | |
|
چرخ فلک و گنبد دوار در بان علی کل ذات کائنات پیشتاز میزان علی | |
|
درود ممنون از لطف شما. خیلی عجیب است؛ در واقع اصل شعر برای من به گمانم بیت چهارم بوده و مقصود این بوده که از رد پای تو بر زمین «آسمان» فواره می زند. نمیدانم چرا این تصویر از نظر شما نامناسب و نارساست...و نه بعید میدانم کلمات دیگری منظورم را ادا کنند. جالب است که ترجیح خود من اصلاااا با چشمه نیست بلکه با فوار است چون «فوار» به بالا رفتن آب (یا هر چیز دیگر) اشاره میکند و چشمه میتواند سطحی باشد...اما خب گفتم گزینه های دیگر را هم در نظر بگیرم | |
|
با درودی دیگر فواره رو انتخاب نکردم حس کردم از روانی تلفظ کاسته فوار آسمان رو با ترکیب دیگری جایگزین کنید البته نظر شخصی منه چه بسا اشتباه باشه وقتی گزینه ی هیچکدام نداریم اینجوری میشه دیگه | |
|
درود ممنونم از روشنگری شما حتما در نظر میگیرم🙏🙏🙏🙏 | |
|
درود ممنون. به کامنتم زیر کامنت خانم کاسیانی مراجعه کنید | |
|
درود. ممنون از پیشنهادتون ولی بسیار تصویر کلیشه ایه به قول خودتون😁 زیر کامنت خانم کاسیانی توضیح دادم. راستش از واکنش دیگران شگفت زده شدم...اصلا این سایت گاهی من رو انگشت به دهن میذاره... | |
|
الان عشق چطور از دیده ی جاری به آسمان میرسه؟ بال در میاره ؟ | |
|
چرخ فلک و گنبد دوار در بان علی کل ذات کائنات پیشتاز میزان علی | |
|
ممنون عزیز بر شما نیز مبارک | |
|
درود بر جناب هداوند. خیییییلللللی نکته مهمی بود. راستش من هم اول اینطور فکر میکردم و به خاطر همین خواستم تغییرش بدهم. اما یک مسئله هست... من مطمئنم حشو است اما بعید میدانم حشو «قبیح» باشد. چرا؟ چون «بر روی» لفظی کاملا رایج است از قدیم تا الان. کما اینکه نه فقط در شعر، بلکه در نثر، بزرگ ترین نثر نویسان ما از بیهقی و ناصرخسرو گرفته تا ادبای معاصر حتی در نثر هم «بر روی» را استعمال میکنند. چرا؟ چون «بر» به بالای یک چیز دلالت می کند و «رو» به سطح آن: و پس از وی پانصد سال ملک یونانیان که بداشت و «بر روی زمین» بکشید (بیهقی) که دولت بدین بزرگی پیدا شود «بر روی زمین» امیر عادل سبکتگین را از درجه کفر بدرجه ایمان رسانید (بیهقی) و من فراوان شهر ها و قلعه ها دیدم در اطراف عالم در بلاد عرب و عجم و هند و ترک مثل شهر آمد هیچ جا ندیدم که «بر روی زمین» چنان باشد (ناصر خسرو).
بنابراین این موارد در شعر و نثر رایج است. یک مثال بسیار جالب تر «تا بوک» است (مخفف تا بوَد که یا تا باشد که) مثل این مورد از مولانا: بنشسته ام من بر درت «تا بوک» برجوشد وفا جالب است بدانید در اکثریت قریب به اتفاق موارد همه شعرا «تا بوک» را استفاده کرده اند حال آنکه اگر محافظه کارانه عمل کنیم واضحا حشو است: «تا برجوشد وفا » یا «بوک (باشد که) برجوشد وفا» و اصلا لازم نیست بگوییم تا بوک! اما از قضای روزگار من هیچ موردی نمیشناسم که بوک به تنهایی آمده باشد و هر چه من در شعر یافته ام «تا بوک» است! به نظرم این حشوها اگر در زبان کاربردی باشند و همه اعم از عوام و خواص آن را به کار ببرند شاید ایرادی نداشته باشد. کما اینکه «اولیتر» هم حشو است اما چون از قدیم رایج بوده مصطلح شده است. اما من راستش به خاطر موسیقی حروف و معنا هم «بر روی رد پای تو...» را ترجیح دادم هم به جهت تناسب معنوی «بر» با «رو» و «پا» هم به جهت رقص حرف «ر»: بـ(ر) (ر)وی (ر)دّ پای تو فوا(رِ) آسمان یک مثال بامزه دیگر «بر زبر» است که واضحا حشو به نظر میرسد. اما قدما و متاخرین آنقدر آن را در نظم و نثر استفاده کرده اند که عادی شده است؛ از بیهقی گرفته یا میبدی و ناصرخسرو. از فردوسی و فرخی و سنایی و عطار گرفته تا ملک الشعرای بزرگ. ملک الشعرا بارها و بارها «بر زبر» را استفاده کرده و ما میدانیم ملک الشعرا در شعر بسیار محافظه کار است. | |
|
درود مجدد. واقعا زیباست و تصویر قشنگی دارد. اما مشکلی با آن دارم. اول مشکلم کلا با «چشمه» است. چشمه نمی تواند به آسمان رسیدن را توجیه کند. اما «فوار» یا فواره میتواند. بی نشان بودن هم خیلی زیباست و اشاره به باطنی بودن اتفاق دارد و اتفاقا... بی نشان با رد پا در تناقض است و این خیییلللی زیباست (این مضمون را میدزدم😁 البته قبلا چیزی شبیه این گفته بودم ولی نه به این شکل) امااااا... راستش منظور من از این بیت چیز دیگری بوده  منظورم این بوده که حتی رد پاهایت بر زمین نشان آسمان دارد و فوار آسمانش به خود آسمان میرسد. «آبی» بودن آسمان و تداعی فواره ی آب را هم در ذهن داشته ام...اما خب شاید نارسایت  🤦🤦🤦 کلا در داغون کردن مضمون استادم | |
|
درود همچنین بر شما عزیز. ممنون بابت بیت زیبا و پر معنی شما. لذت بردم | |
|
درود عزیزم. اتفاقا باعث افتخار است که شعر من جرقه شعری جدید را بزند. شما خداوندگار این شعر هستید عزیز👌👌👌🙏🙏🙏 | |
|
درود مجدد خدمت دوست نازنینم. راستش فواره های عادی همه به آسمان پرتاب می شوند ... اما فرومیریزند. اما این فواره ای که من می گویم تا آسمان میرسد و هرگز فرو نمیریزد😁 در واقع نکته اغراق آمیز همین جاست: آسمان از زیر پای تو فواره میزنه و تا خود آسمان بالا میره. در این مفهوم هم اغراق هست و هم تناقض ادبی (فواره زدن آسمان از دل زمین و بالا رفتن تا آسمان!- انگار منظور دو آسمان متفاوت هستند). در واقع در «فواره» پرتاب شدن به سمت بالا هست اما در چشمه نیست. چشمه به خودی خود مظهر لطافت است اما فواره مظهر خروش و پرتاب شدن است. فواره که فقط فواره ی حوض باغ فین نیست که😁 می تواند فوارهٔ آتش فشان هم باشد که کیلومترها بالا میرود. البته واضحا اگر من میخواستم چشمه را دور بیندازم در ۳ مورد از شش مورد به آن اشاره نمیکردم. صرفا میگویم مشکلم با چشمه این است که مصراع بعد را نمی تواند توجیه کند🤦🤦🤦 حالا مشکلم با فواره چیست؟ دقیقا برعکس مشکلم با چشمه: فوار یا فواره یک مقدار پر خروش است حال آنکه «آسمان» لطیف است. به خاطر همین کهکشان را هم پیشنهاد دادم که البته ممکن است خوب نباشد. | |
|
درود ممنون از لطف مداوم شما | |
|
درود ممنونم بابت این تحلیل که فرستادید. حتما تمام منرجات آن را در نظر خواهم گرفت | |
|
درود ان شا الله نمیدانم از آنکه نظر شما را برای تغییر نپذیرفتم (هر چند هنوز هیچ نظری را رد نکرده ام و صرفا باید در نهایت فکر کنم) خدای ناکرده ناراحت شده اید یا نه ولی ابدا قصد ناراحت کردن شما رفیق با مرام را ندارم چرا که خیلی از شما یاد میگیرم و تاثیر میپذیرم. راستش نظرات متفاوت است. من به چند نفر دیگر از دوستان اهل ادب نشان داده ام برخی یکی را پسندیده اند برخی دیگری را. برخی هم ممکن است نپسندند. اما من خواهان "برهان" هستم. یک برهان "آمار" است. اگر بیست نفر اهل ادب بگویند فلان ورژن بد است یا خوب است یا همه بدند و... این یک برهان است. و یا اینکه یک نفر بگوید به فلان دلیل این خوب است یا آن بد است. من نمی توانم صرفا با یک نظر آن هم بدون برهان چیزی را تغییر بدهم. الان یکی از عزیزان گفته "بر روی" حشو قبیح است...آیا من می توانم نظر ایشان را بدون بررسی انتقادی قبول کنم؟ نمی شود. مگر شما هر پیشنهادی را قبول می کنید؟ من ده ها بار به خاطر پیشنهاد اعضای این سایت اشعارم را تغییر داده ام و بشدت بابتش ممنونم. اما باید دلیلی برایش باشد از ذوق یا استدلال. برای مثال یکی از دوستان ادیب من اصرار دارد فوار بهتر است و دلایلی می آورد از جهت زیبایی شناسی. الان من باید به حرف چه کسی گوش کنم؟ کسی که استدلالی دارد یا احیانا نظر اکثریت اگر بر چیزی اجماع کنند. مثلا من بارها به خاطر پیشنهادات آقای سرمازه اشعارم را اصلاح کرده ام اما این بار نپذیرفتم و دلایلش را ذکر کردم. اگر دلیلی هست: هاتوا برهانکم... مثلا ممکن است کسی بگوید مشکل عبارت "از خاک ها بجوشد..." است و یا قافیه یا اصلا این مضمون جالب نیست و... | |
|
درود بر شما برادر عزیزم. بسیار ممنونم بابت شما و ضمنا این چه حرفیه. من از عزیزان خواهش کردم یکی رو انتخاب کنن. انتخاب شما بسیار برام مهم و ارزشمنده و در ارزیابی نهایی حتما در نظرش میگیرم | |
|
درود بر جناب گودرزی. ممنون از نظر به جای شما. اتفاقا این را در نظر دارم و نظر بسیار نیکی است ولی در این صورت باید مصراع دوم را هم تغییر بدهم. باز هم فراوان ممنون بابت نظر سازنده شما | |
|
درود عزیزم ممنون که نظر دادی و انتخاب کردی👌 | |
|
درود ممنون از لطف مداوم شما | |
|
درود ممنون از نظر شما. در نظر خواهم گرفت. در این بیت در واقع هدف ایجاد یک نوع تناقض ادبی بوده به این مضمون که از رد پای معشوق بر زمین، «آسمان» فواره می زند و این فواره تا آسمان بالا میرود! حال که از نظر معنوی چه پیامی دارد بر عهده خواننده است و من نمیخواهم تفسیری خاص ارائه دهم | |
|
درود. راستش فکر نکنم این ترکیب بی سابقه باشد. اگر دقت کنید آسمان درست مثل آب، آبی رنگ و لطیف است. حالا این تصویر را در نظر بگیرید: چشمه ای را روی زمین در نظر بگیرید که از آن آسمان می جوشد! یعنی آسمان به مثابه آب در نظر گرفته شده. شنیده اید که میگویند خضر از هر جا میگذشت جای پایش خرم و سبز میشد؟ حالا فرض کنید از جاپای کسی آسمان جوشیدن بگیرد و تا آسمان فواره بزند... | |
|
درود ممنون از توجه شما. راستش من هم کاملا موافقم که بر روی حشو است و این را بارها در بحث ها گفته ام. صرفا گفتم کاربرد آن در شعر و نثر متقدمین و متاخرین شایع است درست مثل «در زیر»، «در درونِ»، «تا بوک»، «اولی تر»، «بر زبر»، «در رویِ»، «در میانِ»، «نیز هم»؛ اگر همه این موارد و موارد مشابه را غلط بدانیم هزاران بیت از جمله برترین غزل ها و ابیات فارسی از دست میروند: ای در درون جانم و جان از تو بی خبر (عطار) صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد (حافظ) دردم از یارست و درمان نیزهم (حافظ) گاهی این حشو ها در خدمت موسیقی کلام است نه تنها عروض بلکه موسیقی درونی؛ مثلا در این مثال ای در درون جانم و جان از تو بی خبر «در درون جانم و جان...» پیوند موسیقیایی محکمی دارد که بخش زیادی از آن ناشی از واژهٔ درون است. چون «در» دو بار تکرار می شود و حرف ن در درون در جانم و جان تکرار میشود و البته تکرار واژه جان هم موسیقی را تقویت می کند. اینجا حشو جدا از اینکه بین مردم رواج دارد، وظیفهٔ موسیقیایی هم دارد. | |
|
«هین سخن تازه بگو، تا دو جهان تازه شود» درودی دوباره جناب صادقی عزیز به عنوان یک مدرس ادبیات، اندیشهی والایتان را پیرامون گنجینههای نظم و نثر پارسی میستایم. «اهل سخن ما»، در واقع همان ارجمندانی هستند که طی چندین قرن، فرهنگ گهربار پارسی را برایمان به یادگار گذاشتند. حرف برای گفتن زیاد است؛ عمری بود در پستی مستقل، ارسال خواهم نمود. هزاران درود | |
|
درود بر خانم رحمانی. اتفاقا نظر شاعر خوش ذوقی مثل شما بسیار برایم مهم و سازنده است | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
میلاد امام علی (ع) مبارک
پیرامون «بر روی» که در صفحهتان بحث شدهاست، جزو حروف اضافهی مرکب است و به نظرم با نوعی مفهوم تاکیدی همراه است؛ توضیح اینکه:
علاوه بر حروف اضافهی ساده، حروف اضافهی مرکب نیز به گونههایی خاص، کاربرد دارند؛ این دست از حروف، بر حسب واژگان سازندهشان، به دو دسته تقسیم میشوند:
۱_ حرف اضافه + حرف اضافه؛ مانند:
به روی، بر روی، در پیشِ و...
۲_ حرف اضافه+ یک واژه؛ مانند:
به دستِ، به جایِ، در عوضِ و...
دو نکته:
الف_ هرکدام از فرمولهای بالا میتواند رسانای مفهومی قیدی باشد.
ب- گاهی ممکن است حرف اضافهی آغازین در حروف اضافهی مرکب دستهی نخست یا دوم، آشکار نشود؛ در این صورت، تنها بخش باقیمانده رسانای نقش و مفهوم حرف اضافهی مرکب است؛ مانند:
به روی، روی
در برابرِ ، برابرِ
به سوی، سوی
در عوضِ، عوضِ
و...
همچنانکه جنابعالی نیز اشاره نمودهاید، کاربرد حرف اضافهی مرکب «بر روی» سابقهی طولانی در ادبیات پارسی؛ اعم از نظم و نثر دارد و در آثار گرانبهایی؛ چون: تاریخ بیهقی، کشفالمحجوب هجویری، سفرنامهی ناصرخسرو و در اشعار بسیاری از شاعران فاخرسرای و استادان سخن پارسی وجود دارد که آوردن نمونههایی از آن، در حد توان قلم کمترین در این زمان اندک نیست؛ تنها به سه مورد اشاره میشود:
«اگر بر روی آب روی، خسی باشی و اگر به هوا پری، مگسی باشی؛ دل به دست آر تا کسی باشی.»
(مناجاتنامهی خواجه عبدالله انصاری)
نه سعدی در این گل فرورفت و بس
که آنان که بر روی دریا روند
(سعدی)
چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران ناتوانیها، بسی زیر زمین دارد
حضرت حافظ
ضمنا در آثار گرانارج پارسی، گاهی «بر روی» به مفهومِ «بر چهرهی، بر صورتِ» است؛ گاهی نوعی مفهوم رویایی را میرساند و گاهی نیز همان مفهومی را رساناست که در اینجا مدّ نظر شماست.
پاینده باشید و سرایندهی اشعار ناب.