يکشنبه ۱۱ خرداد
|
دفاتر شعر محمد شریف صادقی
آخرین اشعار ناب محمد شریف صادقی
|
هر واژه و مضمون که زبان بهر تو ساخت
باد آمد و بُرد و بانگِ «هُس هُس» بِنَواخت!
حاشا و شگفتا که زبانِ دلِ من
شاعر نشد اما به تو صد قافیه باخت
(یا...به تو هر قافیه باخت!)
(حاشیه)
این رباعی را در جواب به شعر سپید آقای اکبر امرایی که اخیرا در همین سایت منتشر کردند در حدود دو سه دقیقه سرودم (بعدا یک کلمه اش را تغییر دادم و بعدا باز اصلاحش خواهم کرد). دوست دارم همین اول کار نقد شود. شاید امکان بهبود داشته باشد.
|
|
نقدها و نظرات
|
درود. ممنون از لطف شما🙏🙏🙏 ممنون از پیشنهادتون. فقط جسارتا خط چهارمتون یکم برام کژتاب بود: الان واضحه که گفتید «صد» بهتر از «هر» هستش ولی «در» الان بهتر از «هر»ه درسته؟ یا...منظورتون این بود که صد از هر دو تاپد بهتره. درباره قوافی هم واقعا محدودیت هست🤦😂🤦 اصلا «بانگ هس هس بنواخت» درش کلی تضاد است: اولا اگر «بانگ» عه چطور میگه «هیس هیس🤫🤫🤫» بعدم فعل نواختن برای نغمه یا ضربست نه «بانگ». اما خب دیگه یکی میتونه بگه این آشنایی زداییه یکی هم ممکنه بگه...غلطه، زشته مستهجنه...🤦😂 ضمنا روز شما هم خوش ضمنا روز شما هم بخیر. | |
|
درود ممنون از لطف شما خانم کوهواره عزیز. خیلی هم قشنگ این هم خیلی بیان قشنگیه.. | |
|
درود. ایضا بر شما...و ایضا از شما...
| |
|
درود بر دوست و همشهری عزیز | |
|
سلام استاددکترمحمّدی دانشپژوه روح شریف همگی رفتگان و آقای یداللّهی هنرمند مشمول رحمت و مغفرت و جنّت الهی | |
|
درود بر آقای محمدی بزرگوار. ممنون از لطف شما و اینکه صفحه من را سبز نمودید و من همیشه از مطالب عالی شما نهایت فیض را می برم. فکر می کنم حرف شما ناظر به وبلاگی ست که درباره مرحوم استاد منزوی نوشته بودم. من چند نقل قول از آن وبلاگ را اینجا میآورم: ""به این کلمات نگاه کنید: استعلا، استیلا، گل عذار، میرماند، رُسته، کمند، جامه؛ این کلمات عمدتا در زبان «روزمره» به کار نمیروند! اگر قرار باشد شاعر از آوردن کلمات فخیم اجتناب کند چون در زبان «روزمره» این کلمات به کار نمیروند پس فرق شاعر با حسن آقای بقال و ممد آقای چغال چیست؟! مگر اینکه شاعر به عنوان یک ویژگی سبکی این کار را کند که فقط از ساختارهای صرفی و نحوی امروزی استفاده کند که البته اشکالی ندارد به شرط اینکه در زبان آشناییزدایی و اثر وجود داشته باشد؛ اما آن شاعرحق ندارد بگوید «بقیه هم اینطور شعر بگویند وگرنه شعرشان شعر زمان ما نیست»"" چنانچه دیدید من در اینجا صراحتا گفته ام که زبان شعر می تواد کاملا امروزین باشد به شرط وجود جوشش شاعرانه و آشنایی زدایی و اثر؛ یعنی در آن هیچ کلمه یا ساختار نحوی آرکائیکی استفاده نشود. من مخالف "تمامیت خواهی" در ادبیات هستم. ما همانطور که به فروغ نیاز داریم به اخوان و شاملو هم نیاز داریم و اینها مکمل همدیگر هستند. نقل قولی دیگر: ""در این شکی نیست که زبان باید به زبان امروزین نزدیک شود...مشکل وقتی شروع میشود که «نزدیک شدن» را با «یکی شدن» اشتباه بگیریم."" زبان شعر واضحا با زبان عادی و نثر متفاوت است و منظور من همین بود نه چیزی بیشتر. بحث من این بود که آرکائیسم یکی از ابزار آشنایی زدایی است و ابزار معتبری است و نباید بگوییم شاعر نباید از آرکاییسم بهره بگیرد و در عین حال نباید بگوییم آرکائیسم ضروری ست. اساس ایدئولوژی من بر انعطاف بنا شده است: من همه سبک ها و جریانات اصلی شعر قدیم و معاصر را معتبر میدانم (ممکن است یکی دو مورد استثنا باشد که اعتراضی به کلیتشان داشته باشم). درباره آرکاییسم هم من موارد زیادی را در نظر دارم. مثلا در شعر ساختارهای صرفی یا نحوی قدیمی که شکلی از آن ها امروز هم رایج است؛ و این مسئله به جهت انعطاف موسیقیایی است: خامش خموش خمش خاموش من معتقدم محدود کردن خود فقط به مورد آخر به عنوان یک قاعده کلی دقیقا خلاف آرمان نیما یوشیج است: ما داریم دست و پای شاعر را میبندیم! تمام مخاطبین شعر، عام و خاص می دانند خموش و خامش شکل های دیگر خاموش هستند؛ و الله وکیلی اگر کسی ای بدیهیات را نداند آیا اصلا نظر او برای ما حجیتی دارد؟ این همان بحثی است که دکتر شفیعی کدکنی درباره رابطه شاعر با زمان مطرح میکنند. من هم به شخصه در شعر از "رطل" و "مصطبه" و "نخجیر" و "بوک" و ... و امثال اینها استفاده نمی کنم! اما آیا صحیح است که مثلا "زلف"و "گیسو" را هم از شعر حذف کنم چون عده ای اینها را قدیمی میدانند؟ یا فی المثل من هرگز از "همی" استفاده نکرده ام (مثل: همی دانم) اما از "نه بدانم" استفاده می کنم؛ چون معتقدمهر کسی معنی اش را به راحتی می فهمد. درباره خاقانی... شما بهتر از من میدانید که خاقانی در قصایدش صرفا مشکلش آرکاییسم نیست. بلکه او از اصطلاحات تخصصی علوم مختلف به افراط در زبانش استفاده می کند. و البته در قصاید انوری هم این معضل شایع است. من قبول دارم که زبان حافظ و سعدی صمیمی تر است اما حافظ و سعدی هم از ساختارهای قدیمی تر استفاده کرده اند هر چند طریق افراط نپیموده اند. درباره نو بودن اندیشه هم کاملا با شما موافقم و ابدا حرفی نیست. | |
|
اما درباره رباعی سست بنده...کلم یادم رفتم دربارهاش بگویم...در این رباعی هیچ واژه دشواری به کار نرفته است اما مواردی مثل "بانگ" یا "بهرِ" (به جای برای) و کلمات "حاشا" و "شگفتا" (با اینکه من حتی در نثرهای عادی غیر ادبی هم اثر این دو کلمه را دیده ام) ممکن است رنگی از کهنگی داشته باشند. اما من واقعا دغدغه ای درباره موسیقی شعر دارم خصوصا درباره حروف اضافه و ربط و...: به جای "چون" می توان از "مانندِ" و "مثلِ" استفاده کرد. به جای "بهر" از "برای". اما دقت کرده اید تعداد هجاها بیشتر می شود؟ "مانند" جای سه هجا را پر می کند و "مثل" دو تا. در حالی که "چون" فقط یک هجاست. در واقع تمایل شعرای متقدم به این حروف صرفا به خاطر رایج بودن آنها نبوده بلکه به جهت انعطاف موسیقیایی و تنوع شعر است. شما از قرآن مجید مثال زدید؛ عده قابل توجهی از مفسران معتقدند قرآن فقط به یک لهجه نازل نشده است (بحث جالبی مثلا درباره آیه "کلا لا وزر" در سوره قیامت هست). شعرای عصر جاهلیت عرب از لهجه های متعدد استفاده کرده اند و ایضا شعرای متقدم ما. چون غنای زبان را در انعطاف را می دیده اند نه در محدودیت. البته باز هم میگویم. کاملا با اینکه شاعران فقط با اصطلاحات امروزی شعر بگویند موافقم و مشکلی ندارم. اما با ترویج اینکه هیچ اثری از میراث گذشته یا ساختار های متقدم "نباید" در شعر ما حضور داشته باشد... مشکل دارم. | |
|
در ادامه پرحرفی هایم (واقعا عذر میخواهم بابت پرگویی)... درباره مرحوم یداللهی زبان ایشان بسیار صمیمی است و من جدا از هنر درباره فضایل اخلاقی ایشانهم تعریف زیاد شنیده ام. بله زبان ایشان به روز مردم بسیار نزدیک است و حرفی نیست. اما اگر این غزل از منزوی را ببینیم: دریایِ شورانگیزِ چشمانت چه زیباست! آن جا که باید دل به دریا زد، همین جاست در من طلوعِ آبیِ آن چشمِ روشن یاد آور صبحِ خیال انگیزِ دریاست گل کرده باغی از ستاره در نگاهت آنک چراغانی که در چشم تو برپاست بیهوده میکوشی که راز عاشقی را از من بپوشانی که در چشم تو پیداست ما هر دوان خاموش خاموشیم، اما چشمان ما را در خموشی گفتوگوهاست دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم امروز هم ز آنسان، ولی آینده ما راست دور از نوازشهایِ دستِ مهربانت دستان من در انزوای خویش، تنهاست بگذار دستم راز دستت را بداند بی هیچ پروایی، که دست عشق با ماست این شعر هم زبانش "نو" است اما از برخی ساختارهای قدیمی استفاده کرده: آنک، هر دُوان، خموشی، آنسان. اما "بسامد" استفاده از آن از چه می دانم غزل های ابتهاج کمتر است. من معتقدم حتی برای شاعران "نو" (که من هنوز نتوانسته ام به آن ها نزدیک شوم) تا جایی که موسیقی شعر قوی شود و برای اکثریت مخاطبان شعر قابل فهم باشد استفاده از ساختارهای صرفی و نحوی قدیمی تر با بسامد معقول اشکال ندارد. | |
|
درود بر شما جناب دکتر محمدی عزیز | |
|
درود بر آقای اصلانی عزیز. نشانگر لطف شماست🙏🙏🙏 | |
|
درود ممنون از لطف مداوم شما🙏🙏🙏 | |
|
درود ممنون از کامنتت🙏🙏🙏🙏 اتفاقا خیلی ایده جالبیه. چون «به تو در قافیه» جدا از معنا و تعبیر در مقابل «به تو صد قافیه» نکتش اینه که: «تو در» در دهان یه ذره راحت تر از «تو صد» تلفظ میشه ولی شاید «صد قافیه» یه ذره تفلظش از «در قافیه» راحت تره... اما مهم ترین قسمت کار اینه: تبدیل «صد» و «در» بهم در موسیقی کناری شعر هم اثر میگذاره یعنی موسیقی قافیه و ردیف؛ چطور؟ ممکنه بگی قافیه این مصراع همون «باخت» عه چه ربطی به کلمات قبلش داره؟! آهان. الان میگم: وقتی میگی صد قافیه باخت اینجا خود «قافیه» هستش که «باخته» میشه. به این دلیل مغز تو «قافیه باخت» رو همزمان تحلیل می کنه و عملا «قافیه» به قلفیه مصراع که «باخت» باشه متصل میشه و هم ذهن و هم نفس یکسره «قافیه باخت» رو میخونه. اما زمانی که میگی: «در قافیه، باخت» اینجا یک چیزی «باخته» شده (مفعول جمله) که مشخص نیست و «در قافیه» متمم جملست. به عبارت بهتر در این جمله واژه «قافیه» از «باخت» که قافیه مصراعه جدا میشه هم در ذهن هم در نفس (توقف کوتاه خوانشی). حالا سوال اینه: در این سیاق خاص این توقف مفیده یا مضر. درباره معنی و تناسب «در قافیه» و «صد قافیه» به صورت معنوی با اجزای جمله هم باید فکر کنم...
| |
|
درود درود. باز هم سر و کله این «را» مفعولی پیداش شد😂😂😂 حالا جالبه که رباعی بهتره ردیف داشته مثل این مورد شما. اما مشکل دو جاست: اول مصراع دوم شما...اتفاقا «ایده بهتری» در کار نیست. باد اومد و همه رو برد و گفت «حرفم نباشه! ساکککتتتت! امروز صوبَت نکن!». اتفاقا شاید بشه گفت یکی از قسمتای جذاب این رباعی ابتدای مصراع دومشه: باد آمد و برد و بانگِ «هس هس» بنواخت (یا بانگ هش هش). در این مصراع ۴ کلمه با «ب» شروع شدن و هنگام خوانش تند، ضرب آهنگ این «ب» خصوصا در سه کلمه اول به گوش میرسه. همچنین سه کلمه اول به «د» ختم میشن که ضرب آهنگ اونم به گوش میرسه. اما من حس میکنم «هس هس» یا «هش هش» اگر چه هم باعث ایجاده تناقضه (بانگ هس هس!!!) و هم صدای باد رو القا می کنه ولی روانی موسیقی درونی شعرو کاهش میده😐😐
| |
|
درود. ممنون از لطف مداوم شما. شاعر با استعداد و زیباسرا🙏🙏🙏🙏 | |
|
درود مجدد. اینم حرف جالبیه. البته خب یکی ممکنه بگه «شاعر نشدن» وقتی که «صد (!!!) قافیه» رو ببازی تناقض بزرگتریه(البته صد قافیه باختن یا حتی در قافیه باختن واضحا ایهام داره) اما در عین حال اینکه در مصراع های قبلی هم به ظاهر شعر اشاره نمیکنن بلکه بیشتر به بطن و مضمون هم نکته جالبیه. مشکل وقتی من میخوام همه اینا رو همزمان در نظر بگیرم. البته ذوق مخاطبین برام «ارجح» عه حتی اگر نتیجه گیری استدلالیم خلافش باشه چون هنر بر اساسه ذوقه نه بر اساس دو دو تا چهار تا. | |
|
حتما و با کمال میل میخونم | |
|
به شدت کار خوب و لازمیه فکر میکنم کار زیادی در این مورد انجام نشده ورود بچه هایی که تحصیلاتشون مرتبط با مهندسی و ریاضی فیزیک هست به عوالم ادبیات باید دستاوردهای مشخصی هم داشته باشه . چقدر توی دانشگاهها و دانشکده های فنی استعدادهای ادبی دیده میشه . در این حد که بعضی فکر میکنن اشتباهی اومدن و در پیچ و خم و گرفتاریهای انصراف و احتمالا تحصیل در رشته های علوم انسانی میافتن . شخصا فکر میکنم تنافری بین این دو حیطه نباشه و اتفاقا ملازمتشون نتایج مبارکی داره ( باز رفتیم تو قالب متون قرن یازدهم ناغافل  ) سال پیش یه بحثی داشتیم با محمدرضا جان آزاد بخت در مورد آمار کلمه را در اشعارشون و فکر کنم به عددی هم رسیده بودم منظورم اینه که دغدغه شما رو درک میکنم زنده باشید | |
|
درود بر آقای کریمی رفیق عزیز❤️❤️❤️ بسیار زیبا بود شعرتون. | |
|
درود ممنون از لطف مداوم شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
ولی قافیه باخت عبارتی بسیار تا بسیار تکراری که خیلیهارو دیدم ازش استفاده کردند...
بنظرم «صد» بهتر از «هر» و ایضا «در»...
درود بر جناب صادقی شریف
همش فک میکنم امروز جمعهست میخواستم بنویسم آدینه بخیر... روز یکشنبه بخیر