يکشنبه ۱۱ آذر
|
آخرین اشعار ناب مهدی محمدی
|
شاید دنیا سیبی ست در دستِ حوا،
واقعیتی در مرزِ توهم.
دیشب خواب دیدم قاضی مهربان شده؛
تقدیر اگر این ست
خدا اگر به ظلمِ بشر مهلت داده
بشر اگر گناهِ آن را به دوش گرفته
چرا باید ناراضی و نالان باشم
زندگی جاری ست
در اشتیاقِ نداشتن ها
مثل همیشه در خانه ی مادری
کتابِ قدیمی ام را مطالعه خواهم کرد
یا جای دیگری دور از تهمتِ و نفاق
اگر نتوانم آزاد زندگی کنم
زندگی می کنم لااقل برای آزادی
کسی کنجِ دوباره ی زندان را خواهد گریست
اما دیگر به طمعِ بازی، خامِ ریاضی نخواهد شد
شاید دانشمندان اگر حساب این عالَم را داشتند
و از دستشان محاسبه ی دورِ سیب در نمی رفت
تنها به چند قوطیِ دورِ میز نشسته
بازی را خوش به تماشا نمی نشستم
تو انتخاب خود را کرده ای و من...؟
انفرادی تر از همیشه
غرور خود را در برابرِ زور و ظلمت
برابر با نور و تواضع می بینم
در بیکرانگیِ جهانی که قناعتم
بالاتر از دامِ حرص و طمعِ بهشت، بال گشوده ست
خواب می بینم
خدا جواب مسئله ها را در عالمِ رویا به من داده ست
مثلاً حل معادله ی سیب بسیار ساده ست
یک نفر، یک جایی، دستش در لمسِ سرخی سوخت
سال های خیلی بعد یک مرد را به جرم خوردن سیب شلاق زدند
آن روزها هیچ کس باور نمی کرد آن مرد بی گناه باشد
سال ها بعد آن مرد اقرار کرد سیب را دزدیده ست
و سال های بعد همگان دانستند دزدِ سیب مرد نبوده
سال ها بعد اثر سوختگی را بر دستِ زنی یافتند که
توسط آن مرد کتک خورده
بعداً معلوم شد آثار سوختگی دستِ زن از پخت و پز بوده
در نهایت دیوانه ای گفت لمس یک سیب سرخ هیچ گاه نمی تواند آثار سوختگی ایجاد کند!
و خداوند آدم و حوا را از بهشت بیرون کرد...
مهدی...!
مهدی...!
کسی از لا به لای کتاب صدایم می زند
مادرم ست
_ پسرم دوباره روی کتاب خوابت برده؟
|
|
نقدها و نظرات
|
درود و سپاس بیکران | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
احسنت
اگر نتوانم آزاد زندگی کنم
زندگی می کنم لااقل برای آزادی
لذت بردم .