یه مُشت آدم فضایی
میان این تابلوی بسیار موهوم ،
حالیم نشد زین طرح انتزاعی
خط وخطوطی که همه ش ،
با همند در نزاعی
آدم که سیرمیشود از زندگی
کجاست پس این عزرائیل ؟
ازجُرم و صد جنایت ، دراین تابلوی قرمز،
هیچ نیست مابه ازایی
میان اینهمه ظلم ، گیرداده اند به ماده
باید یکریز بزایی
میگویند این شهرمان بس پیرشده
کوشش ، زمینگیرشده
بهر اضافه شدنِ جمعیت ،
مانده ارسال شود حکم قضایی
کم مانده هرکس بچه ای نزاید ، رَوَد بسوی مطرود ،
با حکمهای جزایی
یادمست چندسال پیش ، کاملاً بالعکس بود
فرزند کمتر، حیات قشنگتر
امان ازاین طرحهای روبه تغییر
حالا اما چندین سینه کفتری ، با ریشهای خضابی ،
بهر تحریک طمع ، دنبال این و آنند ،
تا لااقل با یه مُشت پول ، گیرند ز کس رضایی
شاید درآینده ای دور یا نزدیک ، پُرشود شهر،
ز افرادی رضاعی
میان اینهمه گرانیِ بدون هیچ مغز
آخر به چه سزایی ؟
پولی قلمبه و بعد ،
سرها بِین گریبان ، روند سوی عزایی
یه مُشت بچه ی ویلان
با صد فقرغذایی
بدون هیچ اعتقاد
بدون رفتای ناب
یه مُشت آدم فضایی
بهمن بیدقی 1403/3/18