چهارشنبه ۷ آذر
|
دفاتر شعر محمد شریف صادقی
آخرین اشعار ناب محمد شریف صادقی
|
ای بادهای ناگهان آرید بوی یار را
تا ناگهان چون رَستخیز، خیزد روان من ز جا
چون پیچِ زلفِ کهکشان، در چرخشی پوچم روان
کو تا که یابم یک نشان، زآن مرکزِ نور و جلا
از چار سمت آید چو سوت، بانگی که خیزد در سکوت
اوقاتِ قطع است و سقوط در والِگی و در ولا
سِر گشته مغزم زین فِتَن، کز هر جهت تازد به من
سَرگشته جانم، بیوطن، در این جهانِ ناکجا
(فتن: فتنهها)
یادش بخیر آن لحظه که هوشم بشد از من جدا
من بودم و تنها من و آن شوقِ پروازِ رها
بس روز و ماه و سالیان بگذشته بر این جسم و جان
تکرارِ آن لحظه نبود دیگر مرا آخر چرا
چندت بگویم از عدم زان لحظه که رودی شدم
بگذشتم از دشت وجود، تا ساحلِ بحرِ ولا
چون سنگِ آهن بود دل، زنگارگون فرسود دل
ناگه چه سان بِربود دل آن چشمِ چون آهنربا
یکدم نه بنشینم مگر، در دیده بِنشانم تو را
یکدم نه برخیزم مگر چون رستخیزستی به پا*
.............
از خشم تو در آتشم، وز مهر تو بس سرخوشم
هر باده گویی سر کشم، گر شهد و گر زهرِ رضا
گفتم «دهی وصل و لقا گر واگذارم جز تو را؟»
گفتی که «روی چشمِ ما!»، باشد که چشمت بیبلا
هر شب، شب قدر است و هر روزست نوروزی دگر
گر دلبرم آید سحر در بر، سواره بر صبا
بس صبحِ صادق سر رسید، کس در صبوح عاشق ندید
پس بینشان و ناپدید در آن نشانی اندر آ
ولله نیاید در غزل این تا ابد شورِ ازل
زیرا که روح این کلام از جسم واژه شد جدا
*این بیت مطلع غزلی دیگری از من است که من در این غزل هم آن را آورده ام.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
عارفانه عاشقانه ی زیباودلنشینی بود
👌👌👌👌