من در تاریکی
روشنیِ ازلی را می بینم
قامت قیامت
آینه ی پیدای بهشت و جهنم
نوشدارویِ اکسیرِ شفابخشِ حیات
باسیر ممکنات
ادراک ما حسِ تجلی ست
بی سابقه فرقت
نیست ابلیس
در کمین نواده ی آدم
با رمزرستگاری سوسن وستاره و شبنم
محشر ، نیش پرگزند حشره نیست
نوشِ فراغتی ، تا ابدیت جاری ست
آرامشِ نوایِ حنجره ها
و کشف زوال هبوط را
درغفلت از شراب ناب
وگریز از کرامت آغاز
آنجا که خورشید حسِ فروزان دیگری دارد
وکلام عاجراست از نقل ارتفاع آن
شاعران راز دار ابدیت اند
باید تجربه کرد ، طیب طبیعت بهشت را
باعطرداوودی و زبور جاودانه خاک
فارغ از افسانه و اوهام
الهام معشوق زمینی
استجابت دعای من بود
بانماز طواف مجرد
واکتشاف عصاره ی ناپیدا
بازلال کودکی ، می شدخدارادید
در آغوش زن هرجایی
(معجزه نیست ، اتفاق ساده ای ست
باروشن نگریِ ریشه یِ در خاک
می توان به معصومیت رسید)
لیلی وشان ملکه ی عشقند
درقصربصیر خویش
معشوقگانِ خیسِ پرده ی هجرت
قنوت قاعده ی فیامت بود
بانماز عارفانه آنها
من همه عمر نمازگرارِ حرم ماه رخان بودم
فرشته صورتان بر می انگیزند ، سیرت فرشته را
ما به تکرار خوکرده ایم _درهمه انواع_
زاهدپیر ، و شراب خوار شباب
عادت ، عصای دست ماست
نقدزندگی شده نایاب
باتکاپوی خنجرو پولاد
خوفِِ گناه کبیره ، سقوط پایمال ماست
*
انگار کسی آگاه از خواب پرنده نیست
واز هجوم مداوم قانون تاریکی
قلب ها در محاصره ی انجماد زمستانند
باافعال ناصواب
_جنگ جهانی ، اوج خشونت اعصار
باقتل عام واجب نیلوفرها
بابمب هسته ای و ، انقضای تفنگ
کشت می کنند ، خرمن میلیونی اجساد_
*
دل تهی کن ، ببین سکوتی ژرف
جلوه بخشد به تو
نوشود زندگی ، لحظه لحظه بی ارعاب
نبضِ آرامش است ، لحظه های ناب
قلمتان نویسا
بمانید به مهر و بسرایید