گفته بودم که اگر پنجرهات باز شود، می مانم!
اگر این پنجره هموسعت پرواز شود، میمانم!
گفته بودم که اگر حادثهی پروازم
از همین پنجره آغاز شود میمانم!
گفته بودم که اگر قلب دریچه بتپد
هر تپش قلب تو آمادهی اعجاز شود، میمانم!
....
یک تپش پنجرهی بستهی تو باز نشد!
با تو حتی نفسی فرصت پرواز نشد!
....
گفته بودم که تو همراز شوی، میمانم!
با دلم همدم و همساز شوی، میمانم!
گفته بودم که اگر نغمه کنی عشقت را
پر از آرامش و آواز شوی، میمانم!
....
تو نه همراز و نه همراه و نه همساز شدی!
نه پر از نغمه و آرامش و آواز شدی!
.....
در تو آوای دروغ است که فریاد شده!
بغض بیمار خودت باعث بیداد شده!
از همین عقده و بغضی که تو در خود داری
بیگمان زندگیات یکسره بر باد شده!
.....
من که با راه تو همراه نماندم، رفتم!
من خودم را به مسیرت نرساندم، رفتم!
...
من که رفتم، تو بمان، پنجرهی بسته شده!
من که رفتم، تو بمان با نفس خسته شده!
...
من که رفتم، تو بمان، زندگی بر بادت!
شاید این شعر شود آینهی بیدادت!
شبنم حکیم هاشمی
......................
این شعر ترکیبی از ترکیببند و مثنویه😁... قبل از سه بیت آخر ترکیببنده و سه بیت آخر مثنوی میشه... خلاصه که یه ترکیببند ترکیبی نوشتم😁... درضمن بندهای ترکیببندم هم با مساوی نیست😁
بسیار زیباست احسنت👏👏🌺🌺
میشود گفت در قالب آزاد سروده شده