سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        𖣔 فلشِ ڪاش! 𖣔

        شعری از

        سید محمدرضا لاهیجی

        از دفتر ۲_ کلیسایِ غسلِ تعمیدِ غزل نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۲ ۱۸:۳۵ شماره ثبت ۱۲۴۲۳۴
          بازدید : ۲۲۷۲   |    نظرات : ۲۸۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        صدای ارسالی شاعر:
         
         
        𖣔
         
        سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها

        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها
         
        ┅═༅𖣔༅═┅
         
        زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب 
         
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها
         
        ┅═༅𖣔༅═┅
         
        لابہ‌لایِ گیجگاهِ گیجِ سالِ دور دسٺ
         
        سر زدم بر سنگِ خیلے ساڪٺِ غمبادها
         
        ┅═༅𖣔༅═┅
         
        یڪ‌نفس بـے هیچ‌ڪس نبشِ بیابانِ امید
         
        گوش دادم از شنِ سَرخورده بغضِ بادها
         
        ┅═༅𖣔༅═┅
         
        قبرِ قرنے را شناسایـے غبارِ جملہ ریخٺ
         
        پشٺِ ٺابوٺِ خیالم شیونِ شهیادها
         
        ┅═༅𖣔༅═┅
         
        مثلِ روحِ ڪوهِ زخمے، شڪلِ مٺنِ چشمِ خاڪ
         
        لهجہ‌ام شد ڪهربایـے، رنگِ غم‌آبادها
         
        ┅═༅𖣔༅═┅
         
        پـےنوشٺِ پیچ و ٺابِ رودِ رؤیا در بغل
         
        حلقہ زد دورِ نگاهم با گلابِ یادها
         
        ┅═༅𖣔༅═┅
         
        رازِ دنیاےِ عجیبِ عشق آٺش‌بازی‌ست
         
        ٺڪ‌ عروسِ غمزه لج ڪرده غزل‌دامادها
         
        ┅═༅𖣔༅═┅
         
        جاےِ جشن و جاےِ خوشبخٺے ملاٺِ زندگے
         
        مُرده بادسٺ و مَباداےِ مبارڪ‌بادها
         
        𖣔
         
        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        سیّد محمّدرضـا لاهیجے
        ساڪوٺے.هند
        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
         
        ۲۳
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۹ شاعر این شعر را خوانده اند

        افسانه پنام (مولد)

        ،

        سید محمدرضا لاهیجی

        ،

        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق

        ،

        محمدرضا آزادبخت

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        ابراهیم آروین

        ،

        محمد محمدنژاد(آشوب)

        ،

        مهرداد عزیزیان

        ،

        سیده نسترن طالب زاده

        ،

        مروی(ضیغم)

        ،

        آرش رضایی

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        مهدي حسنلو

        ،

        سید هادی محمدی

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        علیرضا محمودی

        ،

        جواد کاظمی نیک

        ،

        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        ،

        مرضیه رضایی (رها)

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        آرزو عباسی ( پاییزه)

        ،

        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)

        ،

        اصلانی (امی)

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        افروز ابراهیمی

        ،

        امیر جهان بخش

        ،

        سعید صادقی (بینا)

        ،

        نیلوفر تیر

        ،

        علی نظری سرمازه

        ،

        معصومه خدابنده

        ،

        یونسی یونس

        ،

        نرگس زند (آرامش)

        ،

        فرشید به گزین

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        راضیه خضری

        ،

        رامینا یاراحمدی

        ،

        حسین شفیعی بيدگلی

        ،

        روح اله سلیمی ناحیه

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        رویا ادیب (نازبانو)

        ،

        حدیث ابراهیمی (سوگند)

        ،

        فرامرز عبداله پور

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        مجید کریمی(شوریده)

        ،

        دانیال حاجی زاده (اشک)

        ،

        آوا صیاد

        نقدها و نظرات
        مهرداد عزیزیان
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۰:۵۶
        درود جناب لاهیجی گرامی
        بسیار زیبا بود احسنت👏👏🌺🌺
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۲۵
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۲۹
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        عليرضا حكيم
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۴۸
        درود آقای لاهیجی
        بسیار زیبا بود مستفیض شدم
        خندانک خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۴۴
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۴۴
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۲۳
        زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب

        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها


        زیبا بود جناب لاهیجی
        عزیز برقرار باشید .

        خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۸
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۲۱:۲۰
        درود مجدد جناب لاهیجی گرامی
        بسیار بسیار عذرخواهی میکنم که دیر تقدیمی زیبایتان را دیدم.
        بسیار سپاسگزارم
        خداوند به قلمتان برکت بدهد.
        🙏🙏🙏🌺🌺🌺
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲ ۱۶:۴۰
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و دلنشین بود خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲ ۰۸:۱۴
        درود سید بزرگوار خندانک

        سپاس از اشتراک شعر بسیار زیبا و نیز مطالب آموزنده در بخش دیدگاه‌های صفحه‌ی جاری خندانک خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۰۸:۴۶
        سلام و درود بر سید بزرگوارمان جناب لاهیجی گرانقدر
        غزل زیبایتان را چندین بار خواند
        بسیار تا بسیار زیبا و پر احساس است خندانک خندانک
        زیبایی و شاهکاربودن این غزل حتی برمن بی سواد هم پوشیده نیست
        کاش دوستان دانا به واکاوی این اثر بپردازند
        که گمان می کنم درس ها خواهم آموخت خندانک
        سلامت و تندرست باشید خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۲۵
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۲۹
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۰۸:۴۹
        خندانک یڪ‌نفس بـے هیچ‌ڪس نبشِ بیابانِ امید
        گوش دادم از شنِ سَرخورده بغضِ بادها خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۲۵
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۲۹
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد محمدنژاد(آشوب)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۰۹:۲۲
        قبرِ قرنے را شناسایـے غبارِ جملہ ریخٺ
        پشٺِ ٺابوٺِ خیالم شیونِ شهیادها
        احسنت استاد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۲۶
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۲۹
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۵:۵۱
        سلام و درود
        از الطافِ بی‌دریغ شما سپاسگزارم
        دیگه زحمت نکشید لطفاً، هم قدرشناسم و هم می‌دانم از سرِ محبّت صفحه را گلپوش می‌فرمایید، اما با وضعِ موجود بیشتر از این دیگر نمی‌توانم خودم را خوار و شعرم را شهید کنم، به صفحاتِ جناب عزیزیان، شما، جناب حکیم، جناب استکی، خانم بافقی و آقای آشوب سر می‌زنم اما دیگر شعری ارسال نخواهم کرد کسی هم نمی‌تواند بنده را به عدم فعالیت محکوم کند چرا که دلیلش مشخص است!

        بعضی‌ها فکر می‌کنند ما ساده‌لوحیم تمام صفحات سایت را شخم می‌زنند، بیست و چهار ساعت بعد برای رد گم کنی تفی
        درصفحه ما میندازند و می‌روند و گمان می‌کنند بنده نمی‌فهمم و در صفحات کاربران دیگر سایت نمی‌بینمشان، باید به ایشان عرض کنم بنده نابینام نه نادان!

        لطفاً پاسخ این نظر را نیز ندهید

        خدا نگهدار
        مرضیه  رضایی (رها)
        پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۲۱
        سلام و درود بر شما جناب استاد بسیار زیبا بود از خواندنش لذت بردم همیشه سبز بمانید🌹🌹🌹
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۸
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۳۹
        باید گفت: به شعرهایت سلام
        حتّی اگر سینوهه خیابانِ یک‌طرفه را
        از عینکِ برچشمِ ریل ببیند
        یا کم‌سویی‌اش به کم‌رویی
        پس دهد جوهر!


        برگ می‌داند
        هر پاییز
        درخت که کم می‌آورد
        تو آنجا خیالت بعداز خبرِ تبر
        دق‌ُّالْباب می‌کند دق را
        ماننده‌تراز آوندها
        _ ریشه‌ها
        نگران، رودخانه می‌شود نگاهت‌!


        شایدی در غارِ زبان نیست
        می‌دانند جنگل و دریا
        وقتی خوانا می‌خواند خودکارت
        سمفونیِ دلت را
        چشم‌زارِ ورق برق
        _ شعر لباسِ شایسته‌ می‌پوشد!


        باید گفت:
        بسیار باید گفت:
        وقتی از شنبه تا آدینه
        لیلا تورا دوست‌دارد
        بی روزها و شب‌هایِ دیگر چکاره‌اند!


        باید دسته‌جمعی برایت دست تکان
        بی کیِ پایان
        دسته دسته برایت دست زد
        تو تمام قد
        دوستِ سکوتِ آیینه‌هایی!

        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        سیدمحمدرضالاهیجی
        ساکوتی. هنـد. دهلی‌نو
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

        فرانوشت
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۴
        خیلی زیبا و بااحساس خندانک
        🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۸
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۲
        درود و عرض ادب و احترام
        بسیار عالی و زیباست خندانک خندانک
        مانا باشید در شعر و شعور
        و ملات زندگی تون آغشته به عطر عزت باشد و خوشی های مادی و معنوی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۸
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۲۶
        خانه‌‌ٔ غمباد
        باد اگر بگیرد یاد
        گرایِ صورتِ گرامافون را
        صفحه‌اش در گوشاگوشِ چشماچشمم
        باله برقصد حتّی
        متولّدِ بهشتِ اردیبهشت
        دستِ پاییز را قطع
        پا نمی‌دهد هرگز
        به بُردارِ ختنه‌سورانِ برگ‌ برگِ مرگ
        زیرا دهانم پروارِ صبح
        پر از پروازِ خورشیدست


        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۳۴
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۱
        مردم! مختصاتِ عشق
        هجرُالإحرامِ خورشیدست
        رخداد اگر در شمعِ شما
        دقیقاً هم‌دقّتِ دقیقہ
        اطرافِ بین‌ُالحرمینِ لبخند
        دل دود ڪنید!


        عزیزان یادتان باشد
        زادروزِ آنجاڪہ چشم بـےِ ڪے مڪث
        یادگارے مےگیرد عڪس
        زیاده از حد زیباست زیرا
        یڪ روزِ *فردا* اتّفاق میفتد
        ابر دڪمۂ دڪلمہ را باز
        ناگهان نامِ نگاه‌تان مےشود باران!


        عزیزان نشانـےِ خانۂ دوست
        شمالِ شهرِ شب‌بو و شبنم و شالیزار
        جنوبِ جمهورےِ جلگہ و جنگل
        شرقِ شوقِ شوڪا و شهباز
        غربِ غمزهٔ غزال و نبوغِ غنچہ و اغواےِ آغازست!


        مردم!
        عزیزان!
        یادتان باشد!
        هرگز یادتان نرود!

        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        سیدمحمدرضالاهیجی
        ساکوتی. هنـد. دهلی‌نو
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

        فرانوشت موشح
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۳۴
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۳۴
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۴
        م: مردم! مختصاتِ عشق
        ه: هجرُالإحرامِ خورشیدست
        ر: رخداد اگر در شمعِ شما
        د: دقیقاً هم‌دقّتِ دقیقہ
        ا: اطرافِ بین‌ُالحرمینِ لبخند
        د: دل دود ڪنید!


        ع: عزیزان یادتان باشد
        ز: زادروزِ آنجاڪہ چشم بـےِ ڪے مڪث
        ی: یادگارے مےگیرد عڪس
        ز: زیاده از حد زیباست زیرا
        ی: یڪ روزِ *فردا* اتّفاق میفتد
        ا: ابر دڪمۂ دڪلمہ را باز
        ن: ناگهان نامِ نگاه‌تان مےشود باران!


        عزیزان نشانـےِ خانۂ دوست
        شمالِ شهرِ شب‌بو و شبنم و شالیزار
        جنوبِ جمهورےِ جلگہ و جنگل
        شرقِ شوقِ شوڪا و شهباز
        غربِ غمزهٔ غزال و نبوغِ غنچہ و اغواےِ آغازست!


        مردم!
        عزیزان!
        یادتان باشد!
        هرگز یادتان نرود!

        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        سیدمحمدرضالاهیجی
        ساکوتی. هنـد. دهلی‌نو
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

        فرانوشت موشح
        تقدیم به دوست خوبم مهردادجانِ عزیزیان

        خندانک خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۳۴
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۳۴
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۳۶
        چه شعر زیبایی ست
        مبارک جناب عزیزیان بزرگوار باشد خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۲۱:۲۵
        درود بزرگوار
        سپاس فراوان
        به رسم قدردانی آنرا در صفحه خودم نیز بازنشر کردم
        البته که جواب اخوانیه را بایست با اخوانیه داد
        منتها فعلا این تشکر را از بنده پذیرا باشید 🙏🌺
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۳۲
        درودها جناب دکتر لاهیجی بزرگوار خندانک خندانک
        مانا و نویسا باشید به مهر خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۴۴
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۴۴
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        اصلانی (امی)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۲۵
        درود بر شما جناب استاد لاهیجی بسیار زیبا بود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۳
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۳
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد قنبرپور(مازیار)
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۱۵:۴۳
        خندانک زیباست 🍁
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۳
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۳
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۱۵:۵۲

        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        تاجِ علاجِ حلاج‌
        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

        تفتیشِ عقایدِ نکن از پیش، خلاصه

        لاٰمذهبم و معبدِ بی کیش، خلاصه

        پیغمبرِ تنها نفرِ مکتبِ عشقم

        عارف به‌معمّایِ دلِ خویش، خلاصه

        جاوید اثر، اهلِ هنر، مسئله‌دانم

        بی‌خود نکنم زاهد و درویش، خلاصه

        در چشمِ من‌است آیه‌ٔ آیینه، خودت را

        _ نَم لحظه نظر کن غلط‌‌اندیش، خلاصه

        اَلحق که اَنّاالْحق، حقِ مُطلق، حقِ حق‌حق

        خالق صفتم، بی تبِ تشویش، خلاصه

        سربسته ولی رَسته‌ام از شاید و باید

        هیچم بله! امّا نه پیِ بیش خلاصه

        بگذار لبم وا نشود فاش بگویم:

        کافر به توأم، کم بزنم نیش خلاصه

        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        سیدمحمدرضالاهیجی
        ساکوتی.هنـــد. دهلی‌نو
        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        قطعه مقفا مردّف

        ۱۴۰۲/۷/۱۴
        2023-10-06

        خندانک خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۲۷
        شعر زیبایی ست اگرچه تفاوتش را با غزل نمی دانم خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۱۹:۵۵
        ۞ الهی ۞

        گاه کاهم و گه کُه
        گاه به شعورم و گه به غرور
        هرچه خیر آید زِ توان تو برآید و
        هرچه شر در من زآید
        نادانی و ناتوانی‌ام همّت برآن گمارد!


        ۞ الهی ۞

        مردمان آیند و رَوند
        گاه به اوج نِشانند و
        گه به حضیضم خوانند
        نه از اوج‌آوران در حیرت مانم و
        نه از حضیض‌ بُردِگان به‌ غیرت
        که اوج در رزقِ با تو بودن‌ست و
        حضیض از چشمِ تو اُفتادن!


        ۞ الهی ۞

        گاه جوانم
        از خودت رخصتِ بهارم دِه
        گه پیرم وَز خودت فُرصتِ قرارم دِه
        گاه گرسنه‌ام از خودت سیرم کن
        گه تشنه‌ام وَز خودت تدبیرم کن!


        ۞ الهی ۞

        عشق حق است
        مرا به عشقِ خود بسوزان
        مرا فنا کن بمیران
        که خسته‌ام از جهان و جان!


        ۞ الهی ۞

        خار و خسم
        بی تو بی دسترسم
        دادرسم تو ای همه کسم
        که:
        "مَنْ لِی غَیْرُک"

        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        سیدمحمدرضالاهیجی
        ساکوتی.هند
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۳۵
        چه شعر زیبایی سرودید بزرگوار
        واقعا زیباست زیبا خندانک خندانک
        در حیرتم از این همه زیبایی خندانک خندانک

        ۞ الهی ۞
        خار و خسم
        بی تو بی دسترسم
        دادرسم تو ای همه کسم
        که:
        "مَنْ لِی غَیْرُک"

        ۞ الهی ۞
        مردمان آیند و رَوند
        گاه به اوج نِشانند و
        گه به حضیضم خوانند
        نه از اوج‌آوران در حیرت مانم و
        نه از حضیض‌ بُردِگان به‌ غیرت
        که اوج در رزقِ با تو بودن‌ست و
        حضیض از چشمِ تو اُفتادن!
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۳
        درد در من استراحت می‌کند

        آنچه می‌خواهد روایت می‌کند

        بداهه

        شاید دردها و زخم‌ زبان‌ها و آنچه بر ما می‌رود
        یک دلیلش این باشد که دل‌گُنده و بزرگ شویم!

        پس جای شُکر دارد
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۴
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۴
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۵۸
        مارسلین لوریدان ایونس در سیزدهم آوریل ۱۹۴۴ همراه پدرش به آشویتس ـ بیرکنائو تبعید و در دهم مه‌‌ی ۱۹۴۵ به‌دست ارتش سرخ آزاد می‌شود. اما پدرش مثل ۴۵ عضو دیگر خانواده و خویشانش هرگز از اردوگاه‌ها برنمی‌گردد. مارسلین هفتاد سال بعد، با کتاب «و تو برنگشتی» دوران هولناک اسارت و زندگی پس از آن را برای پدر از‌دست‌رفته‌اش روایت می‌کند!


        پاره‌ای از کتاب:

        «خب، به تو فکر می‌کنم. پیغامی را که آنجا به دستم رساندی دوباره در ذهنم تجسم می‌کنم، تکه کاغذی چرک و کمابیش مستطیل‌شکل که یک گوشه‌اش هم پاره شده. دست‌خطت را می‌بینم که به سمت راست متمایل شده. کلاً چهار یا پنج جمله است و من به خاطر نمی‌آورم. اما از یک سطرش مطمئنم، سطر اول: «دختر کوچولوی عزیزم». از آخرین سطرش هم مطمئنم. امضایت، «اشلوئیم». بین این دو سطر نمی‌دانم چه بود. سعی می‌کنم به خاطر بیاورم اما نمی‌توانم... امروز شاید بی‌اهمیت به نظر بیاید، اما آن کاغذِ چهارتا شده، دست‌خطت، قدم‌های آن مرد از سمت تو به سمت من، ثابت می‌کرد که ما هنوز وجود داریم. آخر چرا یادم نمی‌آید؟ از آن نامه فقط اشلوئیم و دختر کوچولوی عزیزش برایم باقی مانده. هر دوی ما را با هم به اردوگاه فرستاده بودند. تو را به آشویتس، مرا به بیرکنائو...

        فقط عده‌ٔ کمی از زندانی‌ها می‌توانستند بین دو اردوگاه رفت‌وآمد کنند. او تعمیرکار برق بود و معدود لامپ‌های بلوک‌های تاریک ما را تعویض می‌کرد. یک روز عصر سر و کله‌اش پیدا شد... شنیدم اسمم را صدا می‌زند... به او جواب دادم «منم». کاغذ را گرفت سمتم و گفت «پیغام است از طرف پدرت.

        بالاخره روزی فرارسید که در مسیر همدیگر را دیدیم. نگهبان من رفته بود پیِ سنگ‌شکستن و کشیدن واگن‌ها و حفر کردن گودال در جاده‌ٔ تازه‌ساخت برای کوره‌ٔ جسدسوزی شمارهٔ ۵... وقتی همدیگر را دیدیم تمام بدن‌های بستگانمان هنوز سرپا بودند و حرکت می‌کردند. از صف‌هایمان بیرون زدیک و به سمت همدیگر دویدیم. من خودم را با تمام وجود در آغوشت انداختم... کمی بیشتر از چهل‌سالت بود... چه‌قدر از دیدنت خوشحال بودم! حس‌هایمان را از نو تجربه می‌کردیم، حس لامسه، لمس بدنی که دوستش داشتیم. این لحظه ممکن بود برای‌مان گران تمام شود، اما برای چند ثانیه‌ی باارزش، سناریوی جانکاهی را که برای همه‌ٔ ما نوشته بودند متوقف می‌کرد. یکی از نیروهای اس‌اس مرا زد و هرزه خطابم کرد، برای این که زن‌ها حق نداشتند با مردها ارتباطی داشته باشند. فریاد زدی: «دخترم است!» باز هم داشتی با تمام وجود از من دفاع می‌کردی. اشلوئیم و دختر کوچولوی عزیزش... آن‌جا سن و سال اهمیتی نداشت. هیچ منطقی بر اردوگاه حاکم نبود. تنها یک چیز مهم بود و آن وسواس در شمردن بود. دیر یا زود می‌مردیم و راه فراری هم نداشتیم... زیر مشت و لگد از حال رفتم و وقتی به هوش آمدم تو دیگر آن‌جا نبودی، اما یک گوجه و یک پیاز در دستم بود که همان موقع یواشکی به من داده بودی. به یقین ناهارت بود. فوراً قایمشان کردم. چطور ممکن بود؟ یک گوجه و یک پیاز. این گوجه و پیاز که در آغوشم پنهان کرده بودم همه چیز را به حالت اول برمی‌گرداند. از نو من فرزند بودم و تو پدر، حامی، نان‌‌آور... شبحِ همان مردِ کمابیش دیوانه که برای همه‌ٔ ما عمارت کوچکی در جنوب، در بولن، خرید، و یک روز با حال و هوایی مرموز با گاری کوچکی که به اسب بسته بود مرا به آن‌جا برد و بی‌اندازه خوشحال بود که غافلگیرم کرده. از من پرسیده بودی: «بزرگ‌ترین آرزویت در دنیا چیست، مارسلین؟

        ... هشتادوشش سالم است و دوبرابر تو در زمان مرگت سن دارم. حالا دیگر بانویی سالخورده‌ام. از مردن نمی‌ترسم و به وحشت نمی‌افتم... در میان آن ۲۵۰۰ نفر که نجات پیدا کردند، من یکی از ۱۶۰ نفری‌ام که هنوز زنده‌اند...

        من زندگی کردم برای این که تو می‌خواستی زندگی کنم. اما همان‌طور زندگی کردم که آن‌جا یاد گرفتم، با گذراندن روزها یکی پس از دیگری. با وجود این روزهای زیبا هم وجود داشت. نوشتن برای تو حالم را خوب می‌کند... دلم می‌خواست از ماجرای دنیا فرار کنم، از ماجرای قرن فرار کنم و به ماجرای خودم برگردم، ماجرای اشلوئیم و دختر کوچولوی عزیزش. این‌طوری می‌توانم به کودکی برگردم، به نوجوانی‌ای که زندگی‌اش نکردم، و این در سن من طبیعی است.

        دو سال پیش از ماری، همسر آنری، پرسیدم: «حالا که زندگی دارد به انتها می‌رسد، فکر می‌کنی کار درستی کردیم از اردوگاه‌ها برگشتیم؟» به من جواب داد: «گمان می‌کنم نه، نباید برمی‌گشتیم. تو چی؟ تو چه می‌گویی؟» نه توانستم با او مخالفت کنم و نه توانستم به او حق بدهم... اما اگر، درست قبل از این که از دنیا بروم، کسی این سؤال را از خود من بپرسد، امیدوارم که در جواب بتوانم بگویم: «بله، ارزشش را داشت.»

        و تو برنگشتی
        مارسلین لوریدان ایونس
        ترجمه نگار یونس‌زاده
        نشر نی

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۴
        درود سید بزرگوار
        غم جانکاهی بود
        اشکم را درآورد خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۳۰
        تونستید و حوصله داشتید این کتابو حتماً بخونید ترجمه خوب و روانی‌ام دارد
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۳۶
        ان شاءالله اگه تونستم حتما بزرگوار خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۴
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۰۱
        نقل است که مردی در صحبت ابراهیم[بن ادهم] بود. چون می‌رفت گفت: «ای خواجه! عیبی اگر در من دیده‌ای بگو و مرا تنبیه[آگاه] کن.» ابراهیم گفت: «در تو هیچ عیبی ندیده‌ام زیرا که در تو به چشم دوستی نگریسته‌ام، لاجرم هر چه از تو دیده‌ام مرا خوش آمده است.»

        تذکرة الاولیاء
        تصحیح دکتر شفیعی کدکنی
        نشر سخن، صفحه ۱۱۸
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۴
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۰۳

        آن کس که تشنه‌ٔ خدای بُوَد اگر هر چه آفریده‌ٔ خداست به وی دهی سیر نشود.

        تذکرة الاولیاء
        تصحیح دکتر شفیعی کدکنی
        نشر سخن، صفحه۷۶۳

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۶
        چقدر حق خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۰۴
        خدای، تعالی، همه انبیا و اولیا را تشنه درآورد و تشنه بِبُرد!

        صفحه ۷۵۳

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۰۴
        مردمان گویند «خدا و نان» و بعض گویند «نان و خدای» و من گویم «خدای بی‌نان بی‌آب، خدای بی همه چیز.»

        صفحه ۷۴۳

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۰۵
        «طعام و شرابِ جوانمردان دوستی خدا بود.»

        صفحه ۷۵۷

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۶
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۰۵
        الهی! مرا که آفریدی برای خویش آفریدی، از مادر برای تو زادم مرا صیدِ هیچ آفریده مکن!

        صفحه ۷۴۵


        .
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۶
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۶
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۰۷
        انسان نمی‌تواند بدون ایمانی راسخ به چیزی بی‌زوال در درون خود زندگی کند، هر چند آن ایمان و هم آن چیز بی‌زوال همواره بر او پوشیده بمانند، یکی از شکل‌های این پوشیدگی، اعتقاد به خدایی شخصی است!

        پندهای سورائو
        فرانتس کافکا
        ترجمه‌ٔ گیتا گرکانی
        نشر مکتوب صفحه ۶۱

        .
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۹
        این یکی فهمش سخت بود برام
        چند بار دیگر خواهم خواند خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۶
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۶
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۱۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۰۹
        عشق جسمانی ما را به‌عنوان عشقِ آسمانی می‌فریبد،،خود به تنهایی نمی‌توانست چنین کند، امّا بی‌آنکه بداند، ذرّه‌ای عشق آسمانی در خود دارد، پس می‌تواند!

        پندهای سورائو
        فرانتس کافکا
        ترجمه‌ٔ گیتا گرکانی
        نشر مکتوب صفحه ۸۸
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۲۱
        الان متوجه شدم حرفای کافکارو درک نمی کنم خندانک
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۲۵
        سلام

        جریان باز هم همان خوانش با طمأنینه، آرام آرام خواندن، مزه مزه کردن و بعد هضم است!

        غذا را تند تند بخوریم چیزی که نمی‌فهمیم هیچ، تازه امکان دارد مریض هم شویم!

        پیش نیاز فهم خوانش درست است
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۳۸
        سلام
        آقا چی بگم والا سه مطلب از جناب کافکا آوردید
        واقعا نتونستم درکشون کنم
        هرکدوم رو هم چندین بار از اول تا آخر حتی معکوس هم خواندم چیزی عایدم نشد خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۱۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۱۸
        و شاید اصلاً این تو نیستی که من به راستی دوستش دارم بلکه من عاشق آن وجودی هستم که از جانب تو بر من ارزانی شده است!

        نامه‌هایی به میلِنا
        فرانتس کافکا
        ترجمه سیاوش‌ جمادی
        صفحه ۹۹

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۲۵
        یا خدا مثل اینکه واقعاااا متوجهههههه نمیشم
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۳
        ضایع شدم خندانک
        چکار کنم نمیتونم دروغ بگم خندانک
        بعضی مطالب فهمشون برای من بی سواد سخته واقعااااا خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        کلمه کلمه بخوانید هضم شد برید سراغ کلمه بعدی و بعدی
        و بعدم روابط بین کلمه‌ها و حرف‌ها را بهش توجه کنید
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۰۴
        چشم بزرگوار
        روی همین سه مطلب این روش رو پیاده می کنم
        اگا جواب گرفتم حتما اطلاع میدم خندانک
        ممنونم هم از مطالب مفید ارسالی که خودشون کلاس درس بودن
        و هم زحمت پاسخی که شما مهربانانه کشیدید خندانک
        سلامت و تندرست باشی خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۱۷
        درودها افسانه‌ی مهربان و نازنین خندانک خندانک خندانک
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۱۷
        درودها خندانک خندانک خندانک
        زیباست خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۹:۰۷
        درود بانو پاییزه ی عزیزم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۲۰
        برای شما می‌نویسم یعنی: برای خیلی فراتر از شما می‌نویسم، ولی خیلی فراتر از طریق شماست که ممکن می‌شود!

        زندگی گذران
        کریستین بوبن
        ترجمه بنفشه فرهمندی
        صفحه ۱۵

        .
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۲۲
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۷
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۵۷
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۰۴
        از نخستین سال‌ها خاطره‌ای بیش به یاد ندارم. شاید تو هم آن شبی را به‌خاطر داشته باشی که آب می‌خواستم و دست از گریه و زاری بر نمی‌داشتم، قطعاً نه به این دلیل که تشنه بودم، بلکه می‌خواستم شما را بیازارم و کمی هم خودم را سرگرم کنم. تهدیدهای خشنی که بارها تکرار شد بی‌نتیجه ماند. مرا از تخت‌خواب پایین آوردی به بالکن بردی و مرا با پیراهنِ خواب لحظه‌ای پشتِ درِ بسته نگه داشتی. نمی‌خواهم بگویم که این کار اشتباه بزرگی بود. شاید برایت غیرممکن بود آسایش شبانه‌ات را به روش دیگری بازیابی. با یادآوری این خاطره فقط می‌خواهم روش‌های تربیتی و تأثیری را که بر من داشتی یادآوری کنم. احتمالاً واکنش تو کافی بود تا شب‌های دیگر چنین نکنم، ولی در درونِ کودکی که من بودم، زیانی به بار نشست. بر طبق طبیعتم هرگز نتوانسته‌ام رابطه‌ی دقیقی بین آن وقایع پیدا کنم. آب خواستنِ بدون دلیل، به گمان من امری طبیعی بود و بیرونِ در ماندن بسیار وحشتناک. حتا تا سال‌ها بعد هم از این اندیشه‌ٔ دردناک رنج می‌بردم که این مرد قوی‌هیکل که پدرم باشد چگونه توانست در آنی‌ترین محکامه، بی‌انگیزه، مرا از تخت‌خواب بیرون کشد و در آن ساعت شب در بالکن بگذارد، حتماً در چشم‌های او هیچ بودم.
        آن زمان و آن اتفاق شروع بی‌ارزشی بیش نبود، لیکن احساسِ هیچ بودن که اغلب وجود مرا دربرمی‌گیرد، حاصل اقتدار توست...»(ص۲۵)

        «خوشبختانه به‌هرحال استثناهایی هم وجود داشت، مواقعی که در خاموشی رنج می‌کشیدی، این چنین، عشق و نیکی با یکدیگر درمی‌آمیختند و با تمام نیرو بر هر آن‌چه مخالف‌شان بود، پیروز می‌شدند. مثلاً وقتی در تابستان هوا بسیار گرم بود، تو را در مغازه می‌دیدم که بعد از ناهار در حالی که آرنجت را بر پیشخوان تکیه داده بودی، چرتی می‌زدی یا یکشنبه‌های تابستان خسته و از پادرآمده به دهکده می‌آمدی تا به ما بپیوندی، یا هنگامی که مادر بیماری سختی گرفته بود تو را در کتابخانه دیدم که بدنت از هق‌هق گریه به لرزه افتاده بود، یا وقتی طیِ آخرین بیماری‌ام برای دیدنم نوک‌پا به اتاق خواب اوتلا می‌آمدی؛ بر درگاه سرک می‌کشیدی، و به دست تکان‌دادنی قناعت می‌کردی تا مرا خسته‌تر نکنی. در چنین لحظاتی به پشت دراز می‌کشیدم و از خوشبختی می‌گریستم، اکنون نیز با نوشتن این خاطرات گریه می‌کنم.»(ص۴۰)

        «درست است تو هیچ گاه به‌راستی مرا مورد تنبیه بدنی قرار ندادی، ولی فریادهای تو، سرخی چهره‌ات، روش عجولانه‌ات در بازکردن کمربند و قرار دادن آن روی پشتی صندلی، همه‌ی این‌ها بسیار بدتر از کتک خوردن بود... خلاصه این‌که در تمام لحظات بنابر عقیده‌ای که تو آشکارا ابراز می‌کردی، من شایسته‌ٔ کتک‌های تو بودم و نمی‌توانستم از آن‌ها بگریزم مگر به‌واسطه‌ٔ لطف و بخشش تو. این‌همه، همان وجدانِ همیشه گناهکار را برایم به‌بار داشت. هر بار، زیر ضربه‌های فرودنیامده‌ٔ تو از هر کناری، بر زمین می‌افتادم.»(ص۴۲_۴۳)


        نامه به پدر
        فرانتس کافکا
        ترجمه الهام دارچینیان
        انتشارات نگاه ۱۳۸۶

        در مقدمه‌ٔ مترجم کتاب آمده:

        گویا کافکا نامه را به مادر می‌دهد تا به پدر برساند، مادر پس از خواندن نامه از روی نیک‌خواهی آن را به پدر نمی‌دهد بدون اینکه کافکا را از تصمیم خود آگاه کند. در این اثر بیش از هر چیز با حقیقتی عریان، با صداقتی کم‌نظیر و تکان‌دهنده در داوریِ خود و دیگران رو‌به‌رو هستیم. نامه به پدر، گرچه به این هدف نوشته نشده، مسائل تربیتی، خانوادگی و روانکاوی متعددی را بسیار موشکافانه پیش رو می‌نهد!


        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۱۵
        درودها جناب لاهیجی گرامی خندانک خندانک
        سپاس از شما برای اشتراک گذاری این نامه‌ی تاثیرگذار خندانک خندانک خندانک
        ذهنم رو درگیر کرد
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۳:۳۲
        سلام

        بزرگوارید سرکارخانم عباسی
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۹:۱۷
        چه نامه ی جالبی بود،،،.
        چقدر جناب کافکا حق گفتند

        «درست است تو هیچ گاه به‌راستی مرا مورد تنبیه بدنی قرار ندادی، ولی فریادهای تو، سرخی چهره‌ات، روش عجولانه‌ات در بازکردن کمربند و قرار دادن آن روی پشتی صندلی، همه‌ی این‌ها بسیار بدتر از کتک خوردن بود... خلاصه این‌که در تمام لحظات بنابر عقیده‌ای که تو آشکارا ابراز می‌کردی، من شایسته‌ٔ کتک‌های تو بودم و نمی‌توانستم از آن‌ها بگریزم مگر به‌واسطه‌ٔ لطف و بخشش تو. این‌همه، همان وجدانِ همیشه گناهکار را برایم به‌بار داشت. هر بار، زیر ضربه‌های فرودنیامده‌ٔ تو از هر کناری، بر زمین می‌افتادم.»(ص۴۲_۴۳)
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۰۷
        دیگه بسه
        برم جومونگ بشنوم
        شبکه تماشا 😊
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۰۹
        شوخی میکنید واقعا؟! خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۱۹
        نه من واقعاً شیفتهٔ سریالای چینی، کره‌ای، و ژاپنی‌ام البته از نوعِ رزمی و سنتی‌‌ش

        جومونگ
        یا جانگ بوگو (امپراطور دریا)

        افسانه نیستند داستان‌های واقعی‌اند
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۹:۰۶
        چقد هم خوب خندانک
        البته من بس که دیدم دیگه حوصلم نمیکشه ببینم خندانک
        چقدر جالب پس واقعی هستند
        من تصور می کردم افسانه ای باشن...
        افروز ابراهیمی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۶:۰۲
        سلام و عرض ادب جناب استاد لاهیجی گرانقدر
        احسنت و مرحبا
        غزلی بسیار زیبا و لطیف
        در پناه حق موفق و شادکام باشید
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۰۸

        در آغاز سال ۱۹۴۴ پایم شکست و به دنبال این بدبیاری دچار حمله‌ٔ قلبی نیز شدم. در حالت ناخودآگاهی گرفتار هذیان‌ها و حالت‌های رؤیایی شدم که باید هنگامی شروع شده باشند که با مرگ دست به گریبان بودم و به من اکسیژن می‌دادند و کافور تزریق می‌کردند. آن تصویرها چنان دهشت‌انگیز بود که پنداشتم به مرگ نزدیکم... من به دورترین حد رسیده بودم و نمی‌دانم در رؤیا بودم یا در حالت خلسه. به هر تقدیر، غریب‌ترین چیزها بر من رفت.

        به نظرم رسید که در فضا هستم. در آن پایین‌ها، کره‌ٔ زمین را می‌دیدم که در نورِ آبی‌رنگ باشکوهی آرمیده است. دریاهای نیلگون و قاره‌ها را دیدم. بسیار دور، در زیر پای من سِیلان و کمی دورتر شبه‌قارهٔ هند در برابر قرار داشت. دامنه‌ٔ دید من تمام زمین را در بر نمی‌گرفت، اما شکل کروی زمین کاملاً مشخص بود و جزئیات آن همراه با پرتوی سیمگون از میان آن نور آبی‌رنگِ شگفت‌انگیز می‌درخشید. کره، در بسیاری از نقاط، رنگین یا مثل نقره‌ٔ زنگار گرفته لکه‌لکه می‌نمود. بسیار دور، در سمت چپ، سرزمینی پهناور قرار داشت، صحرای سرخ مایل به زرد عربستان. چنان بود که گویی نقره‌ٔ زمین ته‌رنگی از طلای سرخ‌فام گرفته است. آنگاه دریای سرخ و خیلی خیلی دورتر، توانستم گوشه‌ای از سواحل مدیترانه را مثل آنکه روی قسمت بالای سمت چپ یک نقشه قرار گرفته باشد تشخیص دهم. نگاه من بیشتر متوجه آن قسمت بود و چیزهای دیگر نامشخص می‌نمود و هیمالیای پوشیده از برف را نیز توانستم ببینم. اما آن طرف، مه‌آلوده و شاید هم ابری بود. سمت راست را هیچ نگاه نکردم. می‌دانستم که در نقطه‌ٔ رفتن از زمین قرار گرفته‌ام.

        بعدها پی بردم که چقدر باید از زمین دور بود تا بتوان دیدگاهی چنان وسیع داشت تقریباً هزار میل! منظره‌ٔ زمین از آن ارتفاع، با شکوه‌ترین چیزی بود که دیده‌ام.

        .... احساس کردم که همه چیز به یغما رفت، همهٔ مقاصد آرزوها و افکارم، همهٔ تخیلات متغیر و پی در پی زندگی خاکی رخت بربست و یا از من زدوده شد_ فرایندی بس دردناک. مع‌هذا چیزی باقی ماند، چنان بود که گویی اکنون هر آنچه را که تجربه کرده و یا انجام داده بودم با خود حمل می‌کنم، هر آنچه را که در اطرافم رخ داده بود. شاید هم بتوانم بگویم: آن با من بود و من آن بودم. به اصطلاح، مُرکّب از همه‌ٔ آن بودم. من مُرکّب از تاریخ خودم بودم و با اطمینان کامل احساس می‌کردم که: این است آن چیزی که من هستم. «من، این مجموعه‌ٔ چیزهایی که بوده و انجام گرفته است.»

        این تجربه، احساس فقری شدید و در عین حال استغنایی عظیم به من داد. دیگر چیزی وجود نداشت که بخواهم و یا آرزو کنم. من به صورتی واقعی وجود داشتم. چیزی بودم که می‌بودم و زندگی کرده بودم. نخست احساس فنا تسلط یافت. احساس غارت و یا چپاول شدن، لیکن این احساس ناگهان تمام شد. همه چیز، گذشته می‌نمود و آنچه باقی ماند، عملی بود انجام‌شده، بی‌آنکه به آنچه بوده است اشاره کند. دیگر از آنکه چیزی زدوده و یا گرفته شده است تأسفی وجود نداشت. بلکه بالعکس. من هر چه را که بودم داشتم و آن، همه چیز بود!

        خاطرات، رؤیاها، اندیشه‌ها
        کارل گوستاو یونگ
        ترجمهٔ پروین فرامرزی
        نشر آستان قدس رضوی
        صفحه ۲۹۷

        افروز ابراهیمی
        افروز ابراهیمی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۲۳
        سلام مجدد جناب دکتر لاهیجی گرانقدر
        بسیار داستان زیبا و تاثیر گذاری بود
        خاطرات جناب یونگ
        ممنون و متشکرم
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۷
        درود سید بزرگوار
        چه مطلب جالب و جذابی را به اشتراک گذاشتید
        ای کاش من هم این زیبایی را تجربه می کردم خندانک
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۱:۱۱
        درود فراوان بر شما استاد بزرگوار جناب لاهیجی عزیز
        غزلی زیبا خواندم از قلم وزینتان
        درود فراوان بر شما خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۲۴

        کسی که فقط دوبار دیده بودمش به من اطمینانِ دوباره داد که آدم از اندوه، جان سالم به در می‌برد؛ تازه فردِ قوی‌تر و یک‌جورهایی بهتری هم می‌شود. حرفش به نظرم شنیع و خودپرستانه آمد و البته خیلی هم زود قضاوت کرده بود، چطور ممکن بود بتوانم بدونِ او، نسبت به وقتی که بود، آدم بهتری باشم؟ بعدش فکر کردم: اما خُب فقط دارد جمله‌ی نیچه را بازگو می‌کند که هرچه ما را نکشد قوی‌ترمان می‌کند. بعد از این اتفاق، حالا مدت‌هاست که به نظرم این جمله‌ی نغز کمی غلط‌انداز است. خیلی چیزها هست که ما را نمی‌کُشد، اما برای ابد ضعیف‌مان می‌کند. از کسانی که با قربانیان شکنجه سروکار دارند بپرسید. از مشاورانی بپرسید که درگیرِ قربانیانِ تجاوز و خشونت‎‌های خانگی هستند. به دور و بر نگاه کنید، به آن‌ها که همین زندگیِ روزمره از حیث عاطفی ویران‌شان کرده.»

        عکاسی، بالون‌سواری، عشق و اندوه
        جولین بارنز
        ترجمه عماد مرتضوی
        نشر گمان، صفحه ۸۸/۸۹
        .
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۹
        چقدر حق
        خیلی چیزها هست که ما را نمی‌کُشد، اما برای ابد ضعیف‌مان می‌کند. خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۳۱
        سه جور آدم وجود دارد

        اول آنها که هدفشان این است فقط در پی زندگی خودشان باشند، یعنی به قول خودشان بخورند و بنوشند و عشق بورزند و ثروت بیندوزند و مشهور بشوند!

        دوم گروهی که هدفشان نه تأمین زندگی خود بلکه ازان همه‌ی آدمیان است. اینان معتقدند که همه‌ی آدمیان یکی هستند و می‌کوشند تا همه را روشن کنند، و تا آنجا که می‌توانند همه را دوست داشته باشند و به همه خوبی کنند!

        و بالاخره دسته سومی هستند که هدفشان بودن در زندگی تمامی عالم است و می‌گویند ما همه، یعنی آدمیان و جانوران و گیاهان و ستارگان، یکی هستیم و همه از جوهر واحدیم که در نبرد واحد سهمگینی درگیریم. کدام نبرد؟ تبدیل ماده به روح!


        زوربای یونانی
        نیکوس کازانتزاکیس
        ترجمه محمد قاضی
        صفحه۳۹۳
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۵۳
        بخوام خودمو یکم بیشتر بشناسم فقط میدونم جز دسته ی اول نیستم...
        ای کاش به خودشانسی برسم
        قبل از آنکه به دیار باقی بروم خندانک
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۳۹
        مردگان به ما دورتر از زنده‌ها نیستند... من به سمت تو می‌آیم. هوا سرد است. قلب همچون آتشی است که گرگ‌ها از دور زندگیمان می‌پراکند. نمی‌دانم می‌توانم در پایان این سفر صورتت را ببینم. فرقی ندارد. صورت تو در من است و در دو چشم متعجب در دنیای مه‌آلود خلاصه شده است. مردگان به ما دورتر از زنده‌ها نیستند. این اندیشه‌ی ناآشنا را که با شالی از سرما به سمتم آمده دوست دارم. آنچه اندیشیدن می‌نامم، همان نامیده شدن و فراخوانده شدنِ ناگهانی با کلمه‌ای است که نه در مغز شکل می‌گیرد نه در دهان، بلکه در این ویرانه‌ای که در خود حمل می‌کنیم، در جایی که هرگز قدم به درون آن نمی‌گذاریم، در چاه بی‌انتهایی که صدای بچه‌ها و ستارگان از آن بالا می‌آید، در قلب شکل می‌گیرد. در شُرُفِ فهمیدن همه چیز هستم. هزار بار در روز برایم پیش می‌آید. البته فقط در شُرُف و نه بیشتر، همانند باستان‌شناسی که روی خرده‌های پاپیروس خم شده یا کوچولویی که به صورت مادر خفته و پاک خود_ چیستان بسیار پاک خدایی که غایب است_ نگاه می‌کند، مردگان به ما دورتر از زنده‌ها نیستند. در این گفته سفر می‌کنم، جمله سه ساعت به شقیقه‌هایم فشار می‌آورد، به اندازه‌ی مدت زمان سفر.
        رفتن به سوی کسانی که دوستشان داریم، رفتن به دنیای دیگر است!

        کمی تاریکی برای خوب دیدن
        کریستیان بوبن
        ترجمه سمیه سزاوار شریعتی
        مژده ابراهیم نتاج
        نشر خزه
        صفحه ۴۸

        .
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۴۱
        درودها جناب لاهیجی گرامی خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۹
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۵۵
        مردگان به ما دورتر از زنده‌ها نیستند خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۴۷
        سلام سید بزرگوار
        ممنونم از اشتراک گذاری مطالب مفید.
        خندانک خندانک خندانک
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۳۱
        سلام
        عزیزید و تاج سر

        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۹
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۰
        قنوتِ صندلےِ چوبـے
        بر سرِ مزارِ موریانه‌‌‌ها
        ویرایش ڪرد لبخندِ باد را!


        قلم‌مو
        زمینگیر
        رنگ
        شایعۂ زمستانِ بوم را باور
        وَ چاشنےِ چشمِ نقّاش
        هم‌قدمِ ڪاش
        وقتِ مزمزهٔ دهان‌درّهٔ ڪمدِ سوژه
        استوانه‌‌ذات
        زد دست و پا!


        صندلےِ چوبـے
        چهارزانو نشست
        مانندِ ششدانگِ شیشۂ ڪم‌تماشا
        بـے ڪےِ ڪلیشہ
        براےِ همیشہ شڪست!

        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        سیّدمحمّدرضا لاهیجے
        ساڪوتے.هند
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۹
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۵۶
        چه شعر جالبی سرودید خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۶
        کاش می‌فهمیدیم
        تهِ بن‌بستِ سکوت
        هرکه از کوچهٔ شب می‌ترسد
        خاطراتی دارد
        که خدا می‌داند
        قدمی بردارد
        رو به بیداریِ بوف
        رو به بی‌خوابیِ شک
        ناگهان می‌میرد
        قبل ‌از آوازِ کلاغ
        بعدِ تشییعِ دلش
        بعدِ تکفیرِ خودش
        قبل ‌از آغازِ رسیدن به سَحر

        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        سیّدمحمّدرضا لاهیجے
        ساڪوتے.هند
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۹
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۵۸
        ناگهان می‌میرد
        قبل ‌از آوازِ کلاغ
        بعدِ تشییعِ دلش
        بعدِ تکفیرِ خودش
        قبل ‌از آغازِ رسیدن به سَحر
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۰۵
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        نامه‌ای به دخترم ترانه
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

        دخترم ترانه
        سلام
        این نامه را از کُنجی می‌نویسم
        که اهلِ جبرِ خوابند و شهروندِ شهرِ رختخواب
        اهالیِ کفگیری برنج و شن
        بازارِ آزارِ آزاد
        بزمِ آزادِ آزار
        با کفچه‌ای آش و خورشتِ مختصر و خلاصه به آب
        مردانِ دردِ دل
        زنانِ دردِ بی درمان
        جمعِ میزگردِ سِروِ پُرس پُرس قرص و سوزن و سُرم!

        .
        قصّه‌هامان نه غصّهٔ قوزِ عینک و سوتِ سمعک
        که غم افتادن از رونقِ دست و پا
        وَ تاریک‌جادهٔ تنهایی بی انتهاست!

        .
        انیس و همجوار و همسایهٔ دیوار به‌دیوارمان
        پنجره و دری‌ست که بی اعتبار
        جفت جفتِ چشمِ کوربین از لابه‌لایِ آن
        خیره خیره
        حوصلهٔ سررفته از کاش و شاید را
        با سوزنِ دلواپسی و نخِ بی کسی
        وصله می‌کند بر نیمکتِ آرزویِ دیدار!

        .

        سهمِ خمسِ لبخندمان از تلخندِ ندانستنِ آخر چرا
        _ تسلیم
        وَ زکاتِ سکوت‌مان تنها سُرفه‌ای‌ست
        که بی فوتِ وقت
        حوالهٔ هوایِ خفقانِ ریّه می‌‌شود!

        .
        وَ من پدرت
        خوبم
        خوب و خوانا آه را کِش می‌دهم
        خوب از فنجانِ غم‌دوزِ داغِ غربت
        بی فالِ نیک
        قهوهٔ قجری می‌نوشم
        وَ خوب حقوقِ آب باریکه‌ای
        برایِ دوشیدنِ دیدگانم در نظر گرفته‌ام
        تا خوبِ خوب
        از اقتدارِ فراقت حنّانه
        از ابتکارِ دوری‌ات ناله
        _ بی‌قرارِ کی آمدنت مویه کنم!

        .
        وَ تو نگران نباش
        نقصی ندارم
        جز نگاهی منتظر
        جز قلبی جامانده پشتِ سر
        جز خیالی از سایهٔ خود هم بی خبر!

        .
        راستی!
        هر شب سرِ ساعتِ سکوت
        که از دلشورهٔ بـاورِ قرمزِ هرگز ندیدنت
        بالشتکِ خوابم تَر و تُرد و تب‌ناک می‌شود
        به سادگی
        گردانِ گردابِ گریه‌ام را
        به‌شوقِ ضیافتِ دیدارِ قد و قامتت
        به کُنجاکُنجِ آستین می‌روبم
        تا سپیدیِ مردمک و سیاهیِ بختِ هفت خط را
        با اعتقاد به صیدِ عطرِ آویشن نامت
        به امّیدِ فردا
        به‌خطِ خواب بَرم
        وَ سَحر چون بی کیِ آوازِ خروس برمی‌خیزم
        به آبِ رکنآبادِ جمهوریِ خدا وضو می‌سازم
        به‌قولِ نقالِ کلاغ اعتماد
        _ بخود شادباش می‌گویم
        با اذانِ گنجشگکان به نماز می‌‌‌ایستم
        پرستو و پوپکِ جانِ آبستنِ عشق را
        به آسمانِ دعا پرواز می‌دهم
        وَ بعد امّا...
        نشان به آن نشان
        که مرغِ همسایه هنوز مِثلِ دیروز غازست
        به تکرارِ هر روزِ شانه زدن بر مویم
        از آینه بیزار،
        هجایِ بغضی بی‌هوا بر شانه‌ام سنگینی
        زلزلهٔ نیآمدنت بر سقفِ نگاهم آوار
        وَ صبرم چون کمانی پرپیچ
        بی اراده خَم‌خواه می‌گردد!
        زمان بی گمان بی کیِ ناگهان
        بدون وقفِ وقفه
        می‌رود از دستِ شایدِ دیدنت
        و باز پُرنیاز
        نازمنظره‌ای به وسعتِ تو نمی‌یآبم!

        .
        راستی یادت نیست؟!
        آن‌روزی را که آمدی
        آمدم قلبم را به‌ زنجیرِ آرزوهایت بستم
        تا هرچه می‌خواهی
        از خود بکاهم و برایِ تو بخواهم!

        .
        یادت هست؟!
        روزی را که برایِ شکارِ شوقِ گلخندت
        چهارپایِ اندیشه‌ام از من گذشت
        لنگان تورا بر دوشِ خرکِ دل نشاند
        _ پیشهٔ پدری آموخت!

        .
        یادت هست؟!
        آن‌روزها را که شکوفهٔ لبهایت
        گونه‌هایم را
        به سمفونیِ بوسه دعوت می‌کرد
        بی محاسبهٔ بابا نان داد
        یا تلِ طلا
        یا نان و حلوا
        یا ...

        .
        یادت هست؟!
        آن‌شبی را که سپیدبخت رقصیدی
        سپیدبرف شد فوج فوج موجِ مویم
        و تو نپرسیدی چرا؟!

        .
        یادت هست؟!
        نه! نه! یادت نیست دخترم
        یعنی بگذر مسافرم
        رفتن نزدیک و کوچ پیش روست
        اشک در مشک نیز
        فرقِ اتّفاقی را باز نمی‌کند!

        .
        اصلاً مرا ببخش
        به رؤیایِ هفت‌ سالگی‌ات قسم
        به خاطراتِ هفده سالگی‌ات سوگند
        به هرچه نیآمدنت
        هرچه قضایِ ندیدنت قانع گشته‌ام
        نمی‌خواهد حتّی
        شیشهٔ خاطراتِ خاطرت را سنگسار
        یادبادی به‌یادت آوری!

        .
        راستی دخترم!
        شاید این شب‌نامه
        روزی سفالِ دستت را بو کِشد
        که بویِ الرَّحمانم مانندِ کبوتری
        در آسمانِ خیابانِ خیالت پر باز کرده است!

        .
        دخترم!
        دیگر خوابِ زمستانی‌ام رو به آغازست
        باید بروم
        باید مطابقِ میلِ سکوت غزلِ خداحافظی‌ بخوانم!

        .
        خوش باشی و خرسند
        پدرت
        گریه نکن بخند!


        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        سیّدمحمّدرضا لاهیجے
        ساڪوتے.هند
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۲۴
        نوشتن این نامه بر می گردد به ۱۱/۱۲ سالگیم، اونموقع برنامه ای گوگل داشت به نام گوگل پلاس، اول بار که منتشرش کردم خیلی از کاربران ایرانی شروع کردن به فحش دادن و لعن و نفرین به ترانه، فکر می کردن من سالمندی ام که دخترم اسمش ترانه ست و درد دلمو نوشتم و خلاصه ترانه منو توو سالمندان رها کرده! خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۲۷
        خدای من🥺
        خیلی زیباست و تأثیر گذار
        گریم گرفت

        درود بر شما و عواطف شاعرانه ی شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۲۸
        بی‌نهایت زیبا بود و غم‌انگیز خندانک 😔
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۳۲
        سلام و درود خانم کاسیانی
        شب خوش
        لطف دارید همیشه به حقیر

        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۳۳
        سلام و درود
        ممنونم سرکارخانم عباسی

        محبت دارید
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۳۹
        ان‌شاءالله که عمر باعزت داشته باشید و دلتون خالی از هرچه غم باشه خندانک خندانک
        ولی با خوندن شاهکارتون غم عجیبی رو تا مغز استخوانم حس کردم 😔 خندانک
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۴۱
        شرمنده شمارا ناراحت کردم، ببخشید

        سپاسگزارم از دعای خیر و مبارک شما
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۴۶
        اختیار دارید
        نفرمایید لطفا
        اتفاقا لذت می‌برم از خواندن آثار شما و می‌آموزم
        و البته هر موقع که سایت میام به صفحه‌ پربارتون سر می‌زنم تا ارسالی‌های جدیدتون رو مطالعه کنم
        سپاس از اینکه زحمت می‌کشید و با سعه‌ی صدر و بزرگواری تمام داشته‌هاتون رو با ما به اشتراک می‌گذارید 🙏 خندانک خندانک
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۵۶
        بزرگوارید
        شما انصافا از بهترین نابید
        و حقیر درس پس میدم خدمت شما
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۱۶
        چه غم سنگینی روی دلم نشست خندانک

        این قسمت اشکم را درآورد خندانک
        راستی یادت نیست؟!
        آن‌روزی را که آمدی
        آمدم قلبم را به‌ زنجیرِ آرزوهایت بستم
        تا هرچه می‌خواهی
        از خود بکاهم و برایِ تو بخواهم!

        واقعا دردناک و غمگین بود،امید هیچ پدر و مادری عزیزدلشون فرزندی که با عشق و محبت بزرگ می کنن با هزاردرد و رنج نمیذارن اخم به ابرو بیاره هیچ وقت این درد رو تحربه نکنن
        و واقعا قلب خدا هم از این ظلم می شکنه خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۲۸
        یادش بخیر چه دوران قشنگی بود، حیف که زود و بی برگشت، گذشت!
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۹
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۲۸
        قصّه‌هامان نه غصّهٔ قوزِ عینک و سوتِ سمعک
        که غم افتادن از رونقِ دست و پا
        وَ تاریک‌جادهٔ تنهایی بی انتهاست!
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۳۶
        شما گوگل پلاس یادتونه
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۴۲
        بله من هم یه زمانی تو گوگل پلاس فعالیت داشتم و چه حیف که از دسترس خارج شد و دیگه نیست.
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۹
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۴۵
        سلام و درودی دوباره
        شعر اخیرتان سنگ را هم به گریه وا میدار بزرگوار
        امید وارم علی رغم بند پایانی
        ما را از تداوم حضور ارجمند تان محروم نکنید


        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۵۷
        نفرمایید استاد

        حقیر کوچک تر ازاین حرفام

        محبت دارید

        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۹
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۱۶
        درودهایم تقدیمتان جناب لاهیجی بزرگوار
        بسیار عالی وزیبا
        رد قلمتان جاوید
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۹
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۱۸
        آی...
        اِی شما...
        فرقی ندارد چندان
        چشم‌چشم دو ابرو
        چمدان و ساک
        چاه و چاله
        تاقدیس و ناودیسِ هفت و هشت
        طا با تِ
        حیاط و حیات!


        آی...
        اِی شما...
        مگر بُریده‌اند بینیِ دیدنت را؟!
        نمی‌بینی لب‌بازیِ پنجره
        حنجره‌اش پرتاب می‌شود به باد
        درختانِ زبان‌گنجشکِ دختر و پسر
        هم‌قیمتِ عصرِ حجر
        استوانه‌جان
        دَمر میفتند در خواب
        لاکِ قرمز می‌خورد ناخنِ خاک!


        آی...
        اِی شما...
        حالا تو...
        تو حالا...
        با چنارِ داروینِ دار
        مرا می‌دهی وعدهٔ براتِ فلات،
        سهراب مگر
        سپهرِ دهانش را ریخت بر اکرانِ کاغذ
        از رویِ نامِ دامِ خاص و عام
        کِشت سرشتِ هشت بهشت را!


        آی...
        اِی شما...
        بکش پایین پایان را
        مگر ما آباد و آزاد
        مسخرهٔ جغرافیایِ بادیم
        آب در هاونِ اتّفاق تکان
        ترک برداشته بالنِ زعفرانیِ خورشید
        نبینیم لُختالُخت رختِ بختِ درخت!

        آی...
        اِی شما...
        هیس!
        آقااجازه نمی‌خواهد
        خانمِ ماه ملاجِ دماغِ حواسش
        نصفه‌شب نیز تیزست
        شما بخیس زیرِ دندانِ تیزابِ آینده
        بگذار ما قلکِ قلقلکِ لب با آز باز
        حافظ، نافذ بخوانیم
        باشیم قاریِ شراب
        دور تا دورِ کعبهٔ سعدی
        _ بی نفرِ بعدی،
        بی پیِ هیچ‌کس احرام
        بسازیم صحنهٔ عشوه و کرشمه و عشق!


        آی...
        اِی شما...
        خیلی خیلی
        راحتت استراحت کرده ناراحت
        چراغِ حیاطت می‌دهد بویِ نفت
        مزهٔ نفالین
        طعمِ دوپامین
        به حیات‌خلوتِ لبخندِ لیلی مربوط نیست!


        آی...
        اِی شما...
        دق کن حال‌مان خوب‌ست.
        چند لیس بستنی نیز خوردیم
        آرزو به دل نمردیم
        ساکِ کوچ هم بستیم
        شما دهان‌درّهٔ سکتهٔ سکه ببند!

        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        سیدمحمدرضالاهیجی
        ساکوتی.هند
        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۰
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        یونسی یونس
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۰:۳۹
        عرض ارادت جناب استاد لاهیجی
        احسنت، غزلی ناب و دلنشین بود،
        لذت بردم خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۰
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۸:۵۲
        هرگز نباید جمله‌‌‌ای را نوشت که نتوان آن را در گوش انسانِ در حال مرگ زمزمه کرد!

        تصویری از من کنار رادیاتور
        کریستین بوبن، ترجمه منوچهر بشیری راد
        صفحه ۱۰۲
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۶
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۶
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۱۹:۲۵
        کسانی را که از خدا مانند قیمتی مقطوع حرف می‌زنند دوست ندارم، کسانی را که خدا را نتیجه‌ی خللی در دستگاه هوش می‌دانند دوست ندارم، آنانی را که می‌دانند دوست ندارم، کسانی را دوست دارم که دوست دارند.»

        تصویری از من کنار رادیاتور
        کریستین بوبن
        ترجمه منوچهر بشیری راد
        صفحه ۳۵
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۷
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۴۰
        GEORGE HERBERT Love

        LOVE bade me welcome; yet my soul drew back, Guilty of dust and sin.
        But quick-eyed Love, observing me grow slack
        From my first entrance in,
        Drew nearer to me, sweetly questioning If I lack’d anything. ‘A guest,’ I answer’d, ‘worthy to be here:’
                    
        Love said, ‘You shall be he.’ ‘I, the unkind, ungrateful? Ah, my dear, I cannot look on Thee.’
        Love took my hand and smiling did reply, ‘Who made the eyes but I?’ ‘Truth, Lord; but I have marr’d them: let my shame
            
        Go where it doth deserve.’ ‘And know you not,’ says Love, ‘Who bore the blame?

        ‘My dear, then I will serve.’ ‘You must sit down,’ says Love, ‘and taste my meat.’ So I did sit and eat.
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۷
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۴۴
        در خانه انسان دیگری هست
        _ هزار مرتبه شُکر_
        نَفَسی هست
        صدای پایی هست
        هزار مرتبه شُکر...
        صدهزار مرتبه شُکر

        اورهان ولی
        نخستین بامدادهای بهار
        انتشارات نصیرا
        صفحه ۵۶

        .
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۷
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۴۹
        خانم باولز عزیز- چون گل قشنگی ندارم که برایت بفرستم، قلبم را ضمیمه می‌کنم. قلبی کوچک، آفتاب‌سوخته، گاهی نیم‌بند، اما مثل سگی وفادار به دوستانش. گل‌های شما از بهشت می‌آید، جایی که اگر روزی به آنجا بروم، برایت از نخل‌هایش می‌چینم.

        وقتی می‌کوشم از شما تشکر کنم، واژه‌ها از من می‌گریزند. پس به جای آن، این قطره اشک نقره‌ای را از چشم ترم بپذیر...

        امیدوارم فرشتگان، دستی را که دستان امیلی را پر از گل کرد، برکت دهند.
        ۱۸۵۷


        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۷
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۴۹
        دوست دوران سختی دیرتر از همه از یاد می‌رود.

        اواخر پاییز ۱۸۸۲

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۷
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۰
        ما را برای مدتی طولانی ترک نکنید، دوستان دلبند! می‌دانید که ما هنوز بچه‌ایم و بچه‌ها از تاریکی می‌ترسند.

        پاییز ۱۸۵۹



        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۲
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۰
        مری! از تو بی‌خبرم، خیلی وقت است. به یادت می‌آورم. بارها و بارها. کاش می‌دانستم آیا تو هم مرا در دلت نگه داشته‌ای؟ تردید مثل مگسی سمج، دور و بر ایمانم وزوز می‌کند. ما همه انسانیم، مری!...

        باغچه‌ات چطور است، مری؟ آیا بنفشه‌ها صادقند و زنبق‌ها وفادارند؟ من یک شمعدانی دارم مثل یک ملکه و همین که مرغ زرین‌بال فرود می‌آید، من و شمعدانی چشمانمان را می‌بندیم و به دوردست می‌رویم.

        اوت ۱۸۶۱



        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۰
        دیدن دردی که نتوانیم چاره‌اش کنیم، آدم را کلافه می‌کند. اگر فرشته‌ها در زیر بال نقره‌شان قلبی داشته باشند، فکر می‌کنم از این چیزها به گریه بیفتند...

        آسمان می‌گردد دنبال آنهایی که بهشت را همین جا روی زمین یافته‌اند، آن‌وقت شکارشان می‌کند...

        فکر می‌کنی امیلی عقلش را از دست داده؟ اما احتمالاً تازه به دستش آورده..
        ۱۸۶۱



        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۱
        باغ من سراسر پوشیده از برف است. سه‌شنبه چند شاخه شب‌بو چیدم. حالا شب‌بوها در خوابند. تپه‌ها جامه‌های ارغوانی از تن به در می‌کنند، و شب، جامه‌های بلند سپید می‌پوشند. چیزی قشنگ و غمگین در آرایش امسال است...

        دسامبر ۱۸۶۱


        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۲

        پدر حالا با ما به سر نمی‌برد؛ در خانه‌ای جدید زندگی می‌کند. هر چند یک ساعته ساخته شد، اما بهتر از این خانه است. او باغی ندارد؛ چون بعد از اینکه باغ‌ها آفریده شدند، او کوچید. پس ما بهترین گل‌ها را برایش می‌بریم و اگر فقط می‌دانستیم که او این چیزها را می‌داند، شاید می‌توانستیم دست از گریستن برداریم....



        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۵
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۲

        وقتی مادر مُرد، زیبا شده بود. اسرافیل، هنرمند با ابهتی است. چهره‌اش از معرفتی که فقط یک بار به سراغ هر کس می‌آید، برافروخته بود. وقتی او را در گور می‌گذاشتیم مثل این بود که تصویری را پنهان می‌کنیم. اما چمنزاری که پدرم را به خود پذیرفت، میهمان او را بسنده خواهد بود، همان کس که او در محراب خواهش کرد همهٔ عمر در کنارش باشیم...

        فوریه ۱۸۶۵



        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۴
        یار عزیز! آیا یک یار غایب مثل پیاز گلی در خاک، مرموز نیست، و آیا پیاز گل دل‌فریب‌ترین شکل گیاه نیست؟...

        نمی‌شود از کنار زنبقی بگذرم و حسرت سلیمان را نخورم. آن‌قدر دلباخته زنبقم که اگر مطمئن باشم کسی مرا نمی‌بیند، چه بسا چنان با او درآمیزم که در آخرت مایهٔ پشیمانی‌ام شود.

        شکوفه‌های سیب، دیروز بر اثر کولاک روحیه‌شان را باخته بودند؛ اما پرنده‌ها تا می‌توانستند به آنها دلگرمی دادند. چه اقبالی که آن کوچولوها آمدند و برادران حریری‌شان را سرحال آوردند!...

        ۱۸۸۳



        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۱
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۴
        آخرین نامه امیلی در ۱۴ مه ۱۸۸۶ یک روز پیش از درگذشت او:

        دختر خاله‌های نازنین
        فراخوانده شدم.
        امیلی.


        به خاموشی نقطه‌ها
        گزیدهٔ اشعار امیلی دیکنسون
        ترجمهٔ سعید سعیدپور
        نشر مروارید

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۰
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۰۰
        درخت را که بلد شدیم حرف از یادمان رفت

        هنوز در سفرم
        شعرها و یادداشت‌های منتشر نشده سهراب سپهری
        صفحه ۶۸
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۰
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲ ۱۶:۱۹
        مردان خدا پردهٔ پندار دریدند

        یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

        هر دست که دادند از آن دست گرفتند

        هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

        یک طایفه را بهر مکافات سرشتند

        یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

        یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند

        یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

        جمعی به در پیر خرابات خرابند

        قومی به بر شیخ مناجات مریدند

        یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد

        یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

        فریاد که در رهگذر آدم خاکی

        بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

        همت طلب از باطن پیران سحرخیز

        زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند

        زنهار مزن دست به دامان گروهی

        کز حق ببریدند و به باطل گرویدند

        چون خلق درآیند به بازار حقیقت

        ترسم نفروشند متاعی که خریدند

        کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است

        کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند

        مرغان نظرباز سبک‌سیر فروغی

        از دام گه خاک بر افلاک پریدند

        عالی‌جناب فروغی بسطامی
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۰
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۴۷
        هرگز در قلبم نتوانسته‌ام دو شخصیت عمیقاً جذاب را از هم جدا کنم که در جهان فانی بسیار از هم فاصله دارند و در جهان ابدی، یعنی در آغوش خداوند، با هم یکی‌اند. آنان همچون دو برادرند؛ سن‌فرانسیس آسیزی و آلبرت شوایتزر!

        همان عشق لطیف و پرشور به طبیعت. آنان روز و شب در قلب‌هایشان برادرمان خورشید را نیایش می‌کنند، خواهرانمان ماه، دریا و آتش را می‌ستایند. هر دو برگ یک درخت را بر سرانگشتانشان می‌گیرند و معجزه‌ی تمام خلقت را در آن می‌بینند!

        همان شور محبت‌آمیز سرشار از احترام نسبت به هر چیز زنده و هر چیزی که نفس می‌کشد: انسان، مار، مورچه. زندگی برای هر دوی آنان مقدس است!

        همان شفقت و مهربانی نسبت به هر چیزی که رنج می‌کشد. یکی از آنان جذامیان سفیدپوست را برگزید و دیگری جذامیان سیاه آفریقایی را، بی‌انتهاترین پرتگاه رنج و بدبختی!

        همان جنون قدسی: انکار شادی‌های زندگی، قربانی کردن مرواریدهای کوچک تا بتوان مروارید بزرگ را به چنگ آورد، انتخاب سربالایی بین دو پرتگاه که به سوی جنون قدمی پیش می‌رود. با اراده‌ی آزاد خود، غیر ممکن را انتخاب می‌کنند!

        همان طنز خوشایند، خنده‌ای که از اعماق قلب سبک‌بالشان به گوش می‌رسد!

        همان عشق سوداوار به موسیقی. آنچه توماس چلانو درباره‌ی یکی گفت درباره‌ی دیگری هم صادق است، دیواری بسیار نازک او را از فناناپذیری جدا می‌کند. به همین دلیل آهنگ قدسی را از میان دیوار شنید.» لذتی که هر یک از آنان با گوش کردن به این آهنگ احساس میکنند با خلسه یکی است!

        و هر دو مالک سنگ کیمیای فیلسوف‌اند که بی‌ارزش‌ترین فلزات را به طلا و طلا را به روح تبدیل می‌کند!

        دو سال پیش پاییزی عمیقاً سن فرانسیسی را در آسیزی گذراندم. تنها در جاده‌ی بالای دشت مقدس اومبریا راه می‌رفتم، لب فروبسته به زمینی که شادمان زیر انوار خورشید مهربان گسترده شده بود زل زدم. زمین وظیفه‌اش را به انجام رسانده بود، گندم را به انسان داده، و جو و کاه را به الاغان و رمه‌های گاو و گوسفند. میوه‌هایی به شیرینی عسل را بر درخت‌های تاک و انجیر آویخته بود. بر مبنای قانون ابدی، او مراحل زایمان و درد را با صبر و قطعیت پیموده بود و عاقبت به برداشت محصول پُربار فضیلت خود در پاییز رسیده بود!

        آنجا در آسیزی بود، در شکوه این پاییز زیبا که من برای اول‌بار این دو برادر را دیدم (با چشم‌های خودم دیدم) که دست در دست هم زیر درخت‌هایی پُر از زیتون‌های کوچک سبز راه می‌رفتند!

        به همین دلیل بعد از ترک آسیزی و شروع نگارش کتابم درباره‌ی سن فرانسیس، می‌توانستم حضور آلبرت شوایتزر را حس کنم که بر بالای سرم خم شده بود، ذهن و دستم را هدایت می‌کرد. اگر قرار بود کتابی درباره‌ی آلبرت شوایتزر بنویسم، آن وقت یقیناً این سن‌فرانسیس بود که بر بالای سرم خم می‌شد و زندگی برادرش را به من دیکته می‌کرد. به این ترتیب، آلبرت شوایتزر به من کمک کرد تا این کتاب را بنویسم که پر است از رنج و شادی و با آنچه میوه‌ی غایی است با قطعیت!

        سن‌فرانسیس آخرین روح قرون وسطایی و اولین روح دوران رنسانس بود. در دنیای معاصری که ما زندگی می‌کنیم، پُر از زشتی، جهل و بی‌عدالتی، شاید آلبرت شوایتزر اولین روح رنسانس جدید باشد! اگر مقرر است که این زمین تاب آورد، این مرد الگوی بشریت آینده را پیشاپیش تصویر می‌کند. آلبرت شوایتزر تسلایی بزرگ در میان ماست. رحمت خداوند بر او باد. او اعتماد به انسانِ از گِل سرشته‌ی خدای‌گونه را در ما به‌وجود می‌آورد!

        نیکوس کازانتزاکیس(یک زندگینامه)
        هلن کازانتزاکیس
        ترجمهٔ فرزانه قوجلو
        نشر ماهریس، صفحه ۶۵۶

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۹
        خندانک سخٺ درگیرِ ٺرک بر شیشۂ فریادها
        سرنوشٺم را گرفٺم از دهانِ دادها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۲۰
        خندانک زیرِ نبضِ بازخوانے ڪردنِ دار و طناب
        تہ‌نشین گشٺم بہ ٺاریخِ ٺبِ رخدادها خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۳:۵۳
        درست بنویسیم:


        بَعضِ شما نباشه ❌
        بهْ ز شما نباشه ✅

        - بِه : بهتر ، برتر


        پیار سال ❌
        پیرار سال ✅

        پیرار : قبل از پار ، دو سال قبل


        تخمه ژاپنی ❌
        تخمه جابانی ✅

        جابان : نام منطقه‌ای است در دماوند که در گذشته این محصول را تولید می‌کرد! به همین دلیل در زمان‌های قدیم ، این محصول به عنوان "تخمه جابانی" شناخته می‌شد که با گذشت زمان ، کم‌کم تلفظ آن از تخمه جابانی به تخمه ژاپنی تغییر یافت و غلط است.


        پهباد ❌
        پهپاد ✅

        - پ : پرنده
        - ه : هدایت
        - پ : پذیر
        - ا : از
        - د : دور
        مخفف (پرنده هدایت‌پذیر از دور)


        تیلیت ❌
        ترید، تریت ✅ (آبگوشت و آب‌دوغ)


        ضرب‌العجل ❌
        ضرب‌الاجل ✅ (مدت نهادن)


        طاق زدن ❌
        تاخت زدن ✅

        تاخت : معاوضه کردن


        خرتناق ❌
        خرتلاق ✅

        خرتلاق : حَنجره
        تا خرتلاق خوردن


        فلاکس چای ❌
        فلاسک چای ✅


        دیکس کمر ❌
        دیسک کمر ✅


        جد و آباد ❌
        جد و آباء ✅

        آباء : پدران


        ظرص قاطع ❌
        ضرس قاطع ✅

        ضرس: دندان. ضرس قاطع تشبیهی از فردی است که با فشردن دندان‌هایش روی هم، هنگام صحبت، اطمینان از درستی کلامش را به مخاطب القا می‌کند.


        راجبِ ❌
        راجع به ✅


        پیشِ قاضی و مَلَق‌بازی ❌
        پیشِ غازی و معلق‌بازی ✅

        غازی : “بندباز” (البته معنای دیگر جنگجو است) ؛ تعبیر عامیانه این است که "پیش کسی که روی بند معلق می‌زند و شیرین‌کاری می‌کند، معلق‌زدن هنرنمایی ناچیزی است!"
        یا به عبارتی : "جلوِ توپچی ترقه در کردن"

        معلق، گر زنی در نزد غازی
        کنی با آبروی خویش، بازی



        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۵
        درود بزرگوار خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۳:۵۸
        درست بنویسیم


        اعتلاف ❌
        ائتلاف ✅

        سئوال ❌
        سؤال ✅

        حیز ❌
        هیز ✅

        ناچاراً ❌
        بناچار ✅

        گاهاً ❌
        گهگاه ، گاهی ✅

        خواهشاً ❌
        خواهشمندم ✅

        پیشنهادات ❌
        پیشنهادها ✅

        گزارشات ❌
        گزارش‌ها ✅

        فرمایشات ❌
        فرمایش‌ها ✅

        حواس‌ها ❌
        حواس ✅

        نواقصات ❌
        نواقص ✅

        نذورات ❌
        نذور ✅

        شؤونات ❌
        شؤون ✅

        وجوهات ❌
        وجوه ✅

        بوالهوس ❌
        بلهوس ✅

        امور مربوطه ❌
        امور مربوط ✅

        سِره وَ ناسِره ❌
        سَره وَ ناسَره ✅

        برحان ❌
        برهان ✅

        برحه ❌
        برهه ✅

        مطمعن ❌
        مطمئن ✅

        عایا ❌
        آیا ✅

        مشمّا ❌
        مشمع ✅

        توجیح ❌
        توجیه ✅

        بیافتاد ❌
        بیفتاد ✅

        بیافکند ❌
        بیفکند ✅

        بیاندیش ❌
        بیندیش ✅

        بیانداز ❌
        بینداز ✅

        معلمه ❌
        معلم ✅

        این‌جانبه ❌
        این‌جانب ✅

        آذوقه ❌
        آزوقه ✅


        اطو ❌
        اتو ✅

        باطلاق ❌
        باتلاق ✅


        رطیل ❌
        رتیل ✅

        ذباله ❌
        زباله ✅

        عرابه ❌
        ارابه ✅

        ازدهام ❌
        ازدحام ✅

        بی مهابا ❌
        بی محابا ✅

        اقلاً ❌
        حداقل ، دست کم ✅

        اکثراً ❌
        حداکثر ، غالباً ✅

        چرخ و فلک ❌
        چرخِ فلک ✅

        درد و دل ❌
        دردِ دل ✅

        اشگ ❌
        اشک ✅

        سرشگ ❌
        سرشک ✅

        لشگر ❌
        لشکر ✅

        عسگری ❌
        عسکری ✅

        استعفا داد ❌
        استعفا کرد ✅

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۲
        سلام و درود سید بزرگوار
        ممنونم از زحمتی که کشیدید خندانک
        چقدر املا بعضی از کلمه ها برام جالب بود...
        مثل بی محابا ...
        و جالب تر آزوقه بود که در تمام عمر آذوقه می نوشتم😶
        و حتی دلِ درد و چرخ فلک
        واقعا ممنونم ازشما خندانک خندانک
        سلامت و تندرست باشید
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۵:۰۸
        زغال
        ذغال

        آذوقه
        آزوقه

        غاز
        قاز

        قار قار
        غار غار

        طراز
        تراز

        جرأت
        جرئت

        آیینه
        آئینه

        و امثالهم به هر دو صورت املا صحیح است
        و فرهنگستان در آخرین به‌روزرسانی‌اش
        هر دو را صحیح دانسته ولی مثلاً نوشتن آزوقه را باب دندان‌تر برای پارسی دانسته

        بفرمائید = بفرمایید

        نیز همین‌طورست

        اما

        آئین برعکس آیینه که به هر دو صورت صحیح‌ست حتماً باید با ئ نوشته شود و آیین اشتباه است!

        یا معنای ذغال با ذ، با زغال با ز کمی فرق دارد
        و ذغال با ذ در سوختن اَشد از زغال با ز است
        و نسبت به نوع و معنای نوشتار باید ببینیم بهترست کدام را انتخاب کنیم!

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۵:۲۱
        درود سید بزرگوار خندانک
        ممنونم زحمتی که کشیدید خندانک
        آهان متوجه شدم یعنی آذوقه درسته ولی آزوقه درست تره..
        اما آئین فقط به یه صورت نوشته میشه و آیین اشتباهه
        توضیح هاتون عالی و در خور فهمم بود خندانک
        ببخشید که به زحمت انداختمتون خندانک
        ممنونم از لطف بی نهایت شما خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۵:۵۸
        فرهنگستان اینطور می‌گوید

        به گمانم نگاه‌ فرهنگستان به این سمت و رویکردست که اگرچه برخی کلمه‌ها مصادره به مطلوب از زبان عربی‌ یا سایر زبان‌ها گشته‌اند اما آنها را پارسی‌‌خوار کند

        مثل امپراطور که در نوشت جدید فرمودند: امپراتور
        یا ساطور که در املا چندسال اخیر به ساتور بدل گشته

        اما یک مسئله نیز برای نوشتار ادبی بایست مورد توجه نویسنده و شاعر باشد بین ذغال و زغال، یا ساطور و ساتور
        و... از نظر معنا کوچک تفاوت و فرقی‌ست، باید ببینیم کدام معنا در متن نوشتارمان هدف‌ و مد نظرست

        ضمن اینکه حقیر با اینکه به فرهنگستان ارادت دارم اما تمایل ندارم چیزی که مثلاً عربی‌ یا به زبان دیگرست را با عوض کردن حرفی ت بجای ط دچار پارسی‌اش کنم

        حقیر امپراتور را به همان املا قبل امپراطور می‌نویسم
        و ساتور را همان ساطور، چرا که خود فرهنگستان مختار دانسته است!
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۶:۰۶
        اگر روزی فرهنگستان حکم نهی داد آن‌وفت اطاعت و امپراطور را امپرتور خواهم نوشت فعلاً که مختار دانسته است!

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۸:۰۶
        چقدر جالب خندانک
        یه سوال سید بزرگوار:
        فرهنگستان که فرمودید کتاب خاصی ست؟!
        یا همان کتاب دهخدا منظورتان است؟!
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۸:۳۱
        چرا دقت در خواندن نظرات نمی‌کنید؟

        فرهنگستان ادب پارسی مرجع و شوراى عالى زبان و ادب پارسى‌‌ با سرشاخه‌ها، زیر مجموعه‌ها، و ریز پژوهشکده‌هایِ اهم و اعم زبان است

        یکی از برنامه‌ها و دستورعملاشم بررسی، تصویب، و پرداختن به چگونگی نوشتار، چه از حیث املا و انشا و چه از حیث فارسی‌سازی کلمه‌های زبان بیگانه‌، و همچنین به‌‌روزرسانی لغتنامه علامه دهخداست!

        فکرکنم رئیس فرهنگستان بعد از علامه مرحوم جعفر شهیدی، با دکتر حداد عادل‌ست
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۸:۴۹
        ضمناً کتب و مقاله نیز در باب زبان پارسی نشر می‌دهد که یکیش درست بنویسیم است، یا یه مقاله فرهنگستان که خیلی برام قابل توجّه بود و چندسال پیش خوندم بخاطر نقد اشتباهی که فردی در همین سایت به شعرم ایراد فرمودند که کلمه اذّیت از وزن خارج‌ست در حالی که اذیت را بدون تشدید حقیر نوشته بودم، وقتی به آن مقاله فرهنگستان مراجعه کردم دیدم ۲۳ مدل تشدید عربی بیان کرده که ۲۰ مدلش از ادبیات پارسی بنابر اختیار می‌تواند ساقط شود!
        بعد به شعر چند نفر از قدما و معاصران نیز مراجعه کردم دیدم
        خب بله هم اذیّت هست هم اذیت!

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۵
        ببخشیدبزرگوار آره واقعا بی دقتم خندانک
        آهان متوجه شدم!
        ممنونم که وقت گذاشتید و جواب دادید خندانک
        سلامت و تندرست باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۱
        خواهش
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۰۲
        درست بنویسیم

        ترکیب پسوندهای گذار و گزار با کلمات مختلف)

        ترکیب پسوندهای #گذار و #گزار با کلمات مختلف دردسرزاست. گاهی خدمتگزار را خدمتگذار می‌نویسیم. حتی ادیبان و نویسندگان هم گاهی دچار این اشتباه می‌شوند. چه قاعده‌ای را برای درست نوشتن ترکیب کلمات مختلف با پسوند #گزار و #گذار به کار ببریم تا دچار اشتباه نویسی نشویم؟

        اگر منظورمان قرار دادن یک شی فیزیکی یا مجازی و یا وضع کردن و یا تأسیس کردن بود باید آن را با "ذال نوشت، مثل :

        #قانونگذار: کسی که قانون وضع می کند.

        #بنیانگذار: کسی که تأسیس می‌کند؛ مؤسس

        #بدعتگذار: کسی که بدعتی را وضع و ایجاد می‌کند

        #تأثیرگذار: کسی بر دیگری اثر گذارد و وی از آن شخص ثاثیر پذیرد.

        #بارگذاری: آپلود کردن

        بنابراین بدعتگزار، قانونگزار، بنیانگزار و بارگزاری #نادرست است.

        معنی گذار در معانی زیر درست است:

        قرار دادن

        تأسیس و ایجاد کردن

        وضع کردن

        به نظر می رسد بهتر باشد معنی‌های مختلف گزاردن را حفظ نکنید و صرفاً به این نکته توجه کنید که اگر کلمه‌ی مورد نظر هیچ کدام از معانی بالا یعنی قرار دادن، وضع کردن، تأسیس کردن و ایجاد کردن را نداشت آن را با «ز» بنویسید نه «ذ». اما با وجود این معانی «گزاردن» را هم برای شما عزیزان می‌نویسیم.

        #گزاردن معمولاً در یکی از معانی زیر با کلمات مختلف ترکیب می‌شود :

        به جا آوردن و ادا کردن

        خرج کردن

        اجرا کردن و انجام دادن

        شرح دادن، تعبیر و ترجمه کردن

        و اما کلماتی که با این معانی مورد استفاده قرار می‌گیرند :

        نمازگزار، خدمتگزار، خوابگزار، حج‌گزار، خبرگزاری، کارگزار و سپاسگزار درست است.

        نمازگذار، خدمتگذار، خوابگذار، حج‌گذار، خبرگذاری، کارگذار و سپاسگذار نادرست است.

        حالا خراجگزار درست است یا #خراجگذار ؟

        اگر منظور کسی است خراج را ادا می‌کند یا به قولی مالیات می‌دهد باید نوشت #خراجگزار.
        اما کسی که خراج یا مالیات را وضع می‌کند می‌شود خراجگذار.

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۳۱
        واقعا کلاس درسی بود
        چقدر خوب توضیح دادید خندانک خندانک
        یعنی در واقع خراجگزار و خراجگذار درست هستند ولی معناشون فرق میکنه...
        دیروز س ساعت داشتم فکر می کردم بارگذاری چطوری نوشته میشه
        واقعا ممنونم از شما خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۳
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۰:۱۲
        سلام سید بزرگوار
        ممنونم از اشتراک گذاری مطالب مفید. خندانک
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۲:۵۱
        سلام و درود
        بزرگوارید
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۱۲
        شاعر که باشی، با جماعت، فرق داری
        با مردم عادی، به شدّت، فرق داری

        صبحانه بی چای و غزل، طعمی ندارد
        تو شاعری و بی نهایت فرق داری

        با مصرعی، شادی و با بیتی، گرفته
        چون ابرها، ساعت به ساعت فرق داری

        همصحبت هر روز تو، شعر است و دفتر
        در عشق و ابراز محبت فرق داری

        در زیر باران، پشت فرمان، در صف نان
        در گریه هم، رکعت به رکعت فرق داری

        شاعرجماعت، با خودش هم فرق دارد
        شاعر که باشی، با جماعت، فرق داری


        ابراهیم قبله آرباطان
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲ ۰۷:۵۷
        درود و عرض ادب و ارادت محضر جناب آقای دکتر لاهیجی ارجمند و بزرگوار خندانک خندانک

        درود بر شما و قلم بینظیرتان خندانک خندانک

        سپاس بابت اشتراک شعرهای زیبایتان خندانک خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۱۰
        سلام و درود سید بزرگوار جناب لاهیجی گرامی
        امروز روز جهانی نابینایان(عصای سفید) است
        یاد استاد فرهیخته و متواضعی چون شما افتادم
        البته اجازه بدهید امروز با خیال راحت استاد خطابتان کنم که واقعا جز این نیست خندانک
        امیدوارم ما را از دانش ادبی تان محروم نکنید که واقعا حیف است از حضور بزرگواری چون شما که قطعا موهبت الهی ست بهره ی علمی نبریم...
        سلامت و تندرست باشید خندانک
        دانیال حاجی زاده (اشک)
        دانیال حاجی زاده (اشک)
        چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ ۱۱:۵۳
        واقعا همینطوره درود بر شما خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۲ ۲۱:۴۴
        سلام ودرود بر شما برادر اگر از ما کدورتی دارید به بزرگی ومتانت خودتان مراببخشید خدا شاهداست هیچ وقت از تو ناراحت نیستم
        استاد وبزرگ مایی
        فرامرز عبداله پور
        سه شنبه ۲۶ دی ۱۴۰۲ ۱۴:۴۴
        درود زیبا ودلنشین سروده اید
        ⚘⚘⚘⚘⚘❤❤🍇🍇🍒
        زنده باشید به مهر
        دانیال حاجی زاده (اشک)
        چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ ۱۱:۵۵
        شما استاد بودید، استاد تر شده اید، آدم به شخصه مثل یک شاگرد از شما یاد میگیرد، موفق و سربلند و پیروز باشید خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0